نیمه

/nime/

    half
    hemi-
    mid
    moiety
    partway
    quasi
    semi-
    [adj.] half
    half - done
    half - size
    [n.] one - half
    half -brick

فارسی به انگلیسی

نیمه استوایی
semitropical, subtropical

نیمه اشنا
nodding acquaintance

نیمه اشنایی
nodding acquaintance

نیمه اشکار شدن
peep

نیمه افراشته
at half - mast, at half - mast (high)

نیمه اگاه
subconscious

نیمه باز
ajar

نیمه بهادار
semiprecious

نیمه بیهوش
semiconscious

نیمه پخته
doughy, half-baked, sodden, undone

نیمه تاریک
dim, gloomy

نیمه تمام
halfway

نیمه جان
half dead, half - dead

نیمه چوبی
half-timbered

نیمه حاره
semitropical, subtropical

نیمه حرفه ای
semiprofessional

نیمه خاموشی
brownout

نیمه خدا
demigod

نیمه خنده دار و نیمه جدی
seriocomic

نیمه خواب
drowsy

مترادف ها

mid (اسم)
نیمه

half (اسم)
طرف، شریک، نیم، نصف، نیمه، نیمی، نصفه، شقه

moiety (اسم)
بخش، نیم، نصف، نیمه، نصفه، عیال، قسمت مساوی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
نیمهنیمهنیمهنیمه
نیمه در منطقه بم و اطراف آن به معنی اجر هم بکار می رود
نیمه:نیمه در پهلوی نمگ nēmag بوده است.
( ( یکی تیر زد بر سر و گردنش
به دو نیمه شد خسروانی تنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸. )