نیاز کلمه ای تورکی است که از دو جزو نیی به معنی چه چیزی را و آز به معنی کم گرفته شده و با هم به معنی چه جیزی کم و کمبود وبه شکل نییاز درامده که به صورت نیاز وارد فارسی شده است
نیاز یک گروه موسیقی ایرانی به سبک فیوژن است که سه عضو اصلی آن عبارتند از رامین ترکیان از گروه اکسم آو چویس، اعظم علی از گروه وس و کارمن ریزو ایتالیایی که بخش موسیقی رایانه ای و الکترونیکی را برعهده دارد. ... [مشاهده متن کامل]
این گروه که موسیقی تلفیقی را اساس کار خود قرار داده، توانسته با نگاه جدیدی که به موسیقی سنتی ایرانی داشته است و به دلیل قالب عرفانی و شرقی اش مورد پسند برخی مخاطبان خاص غیر ایرانی نیز قرار بگیرد. گروه نیاز موفق شد در اولین آلبوم خود به همین نام، با موسیقی منحصر به فرد خود، ترکیبی از موسیقی سنتی جهان و موسیقی الکترونیک را به وجود بیاورد. • صمود ( ۲۰۱۲ ) • نه بهشت ( ۲۰۰۸ ) • نیاز ( ۲۰۰۵ )
سلام ، طلب خواستن را اعلام نیاز گویند حال برخی افراد چیزی نمیگویند که فلانی خودش میاد لازم نکرده به او چیزی بگوییم شما نیاز داری و ارزشمند باشید من کم تجربه هستم و دلم برای شما میسوزد کم ارزش شوم و با ... [مشاهده متن کامل]
شما همکاری کنم ، الله اکبر . کبوتر جلد حرمت باشم حسین بیکار و وامانده باشم حسین بدها جای خوب ها نباشند حسین ارزش ها که عوض شود هیچ بدی شیاد نباشد حسین … .
در لری بختیاری ایتاج ( کلمه ای پارسی و معرب آن احتیاج ) :نیاز، حاجت
به زبان سنگسری واجّب wajeb لازِم lazed اِحتِیاج eteyaj حاجِتhajet انسان را چه نیاز است در این بحر وبر ز هر سوی انتخاب و میل به کمال آید در بر ز هر سو روی نیاز چون چشمه جوشان در معبر ... [مشاهده متن کامل]
ز گرایش درون و فطرت نیاز بسوی عرش برابر ز نفس انسان به سوی امیال ریز و درشت نیاز آید در دفتر در دولت عشق نیاز در پرتو معنویت ارامش بر هر دلبر نیاز در پرتو نفس و امیال زیاد خلأ روحی آید چند برابر زانکه در پی نیاز مادی در نهایت ارامش نیست گفت مخبر ز زر وسیم و خانه وماشین بی نهایت در بر زین آید کم بود معنویت در دل خلأ روحی چند برابر نیاز انسان نه پیمانه و نیاز جسم وقت رهبر نیاز روح انسان بر کمال با پرستش حق تا باشد امر بر با پرستش حق با هم رنگ شدن با ارزش های والا شود چون عنبر ز نیاز انسان به مهر و محبت و عشق نوشته شده بر اول دفتر نیاز انسان به محبت به هم در جام ساقی دب اکبر به فطرت و گرایش درون این محبت حق را در دل فرمانبر پارسی نیاز انسان در تعادل بین نیاز مادی و معنویت سرور ز هر نیاز افراط ره به کویر بریان دشت بر هر دلبر
منبع عکس. فرهنگ عمید
نیاز: این واژه در سنسکریت نیاسه nyāsa در اوستایی، پارتی، پهلوی، سغدی و مانوی نیاز بوده و از دو بخش ساخته شده است: نی ( نه ) و آز ( حرص، طمع ) ؛ یعنی چیزی آز ( حرص ) نیست، از روی طمع نیست.
بعض فیلسوف ها برای "الله الصمد" تعیین تکلیف ومحدود میکنند ومیگن: بیشتر از "سبع سماوات" نیاز نیست خلق شود! عجب! ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی30 ... [مشاهده متن کامل]
نه الله محدود هست نه خلائقش نه سماواتش نه زمین هاش. به کلمه "سبع" رجوع کنید.
واژه نیاز معادل ابجد 68 تعداد حروف 4 تلفظ niyāz نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [پهلوی: niyāz] مختصات ( اِ. ) آواشناسی niyAz الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی معین واژگان مترادف و متضاد
وقتی کاری برای تحقق کار دیگری بودنش ضرورت دارد و نیاز است می گوییم آن کار ضرورت دارد . مثلا برای رفع تحقق تشنگی ضرورت دارد آب نوشید و باید آب نوشید و نیاز است.
سلام اسم نیاز درسته پسرانه است و به منم گفتند نیازه دخترونش میشده
اسم پسردایی من نیاز هس وآقا هستند که اسمش نیاز هست. گفتن اسم نیاز برا پسراس ودخترونه اش نیازه میشه یعنی اسم نیاز پسرانه بوده و نیازه دخترونه که درست اداره ننوشتن
محرومیتی که شخص در خود احساس می کند
نیازمن به تو بر نیاز است نیاز انکه خود را می کندخوار وزبون بر نیاز است نیاز جهد و کو شش بر لقمه نانی بر نیاز است نیاز آنکه مهر طلب کنند. از یار بر نیاز است نیاز آنکه غرورش بر باد دهد بر نیاز است نیاز ... [مشاهده متن کامل]
آنکه مفلس وعبد صاحب است بر نیاز است نیاز آنکه رود سوی میخانه در میخانه زند بر نیاز است نیاز آنکه تمنا کنند خود را رسوا کنند بر نیاز است نیاز آنچه تو را بالامی برد به عرش اعلی می برد بر نیاز است نیاز عشق باز یافته در روح و روان بر نیاز است نیاز گر پارسی دست دعا بر گیری چون گیاه برمیغ بر نیاز است نیاز ما زاده عشقیم چون فطرت ما بر نیاز است نیاز نیاز به سنگسری شوق میل ضروری
بایسته
خواهش
وابستگی چیزی برای وجود یافتن به آن نیاز مثلا برای سیر شدن نیاز به غذا است و سیر شدن وابسته به غذا است.
نیاز واژه ای پارسی است گویی ترکیبش ن یاز است چون نبشته و اینگونه نون خنثی بسیار پیش از واژگان پارسی میاید و
نیاز: در پهلوی در همین ریختکار برد داشته است. ( ( به چیزی که باشد مرا دسترس بگیتی نیازت نیارم به کس. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 220. )
مهم وحتمی بودن کسی یاچیزی، ضروردانستن، احتیاج داشتن.
نیاز 1 - حالتی که در آن برای انجام دادن کاری یا برآوردن منظوری، چیزی یا کسی مورد تقاضا، مناسب یا سودمند است، احتیاج؛ 2 - ضروری، لازم؛ 3 - ( در قدیم ) اظهار محبت، چنان که از سوی عاشق در مقابلِ ناز؛ 4 - ... [مشاهده متن کامل]
( در قدیم ) ( به مجاز ) محبوب، معشوق؛ 5 - ( در عرفان ) اظهار ناچیزی در برابر معشوق، قبول این که بنده به حق نیاز دارد.