نمک در پارسی ود/خوی است ( خوی هم گشته ود است خ به و افزوده شده و د به ی گشته ) نمک همان واژه نم است از انجا که پیشتر نمک را از کنار دریاچه ها میگرفتند به ان نمود/نمخود/نمکخوی میگفتند گروهی پایانش را انداختند
... [مشاهده متن کامل] و نمک گفتند که همان واژه نم هست و گروهی خوی/ ود که همان نمک هست میگویند من بلوچ نیستم اما از حق نمیه گذشت در این باره بلوچها از همه ما انرا اصیل تر میگویند سپس کردا و در پایان هم ما ( البته در بسیاری جاها ما هم انرا خوی / خی میگوییم
نمک را در پارسی باستان سول و سورت و نیز ود/خود/خوی ( =چیزی که در اب حل میشود و گند کش ) میگفتند هنوز نیز در بسیاری از جاهای ایران انرا خوی مینامند مانند جنوب استان فارس هرمزگان جنوب کرمان بلوچان و کردان و برخی جاهای افغانستان
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
نمک شیرین#نمک شور؛
در کانش ( طبیعت ) هست باید یافت شود.
محل
حمید رضا مشایخی - اصفهان
واژه نمک
معادل ابجد 110
تعداد حروف 3
تلفظ namak
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: namak] ‹نماک› ( شیمی )
مختصات ( عا. )
آواشناسی namak
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
تعدادی از ادویه جات معروف به انگلیسی:
pepper = فلفل
black pepper = فلفل سیاه
red pepper = فلفل قرمز
salt = نمک
turmeric = زردچوبه
saffron = زعفران
cinnamon = دارچین
... [مشاهده متن کامل]
cardamom = هل
ginger = زنجبیل
fennel = رازیانه
caraway = زیره
cumin = زیره
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو زیره، نام های هر کدام رو در گوگل سرچ کنید و عکس هاشون رو مشاهده کنید
نمک به زبان بلوچی واد
کوردی کلهری: خووا، خووَی
کوردی کلهری:خووا
نمک نوعی خوراکی شور که در غذا نقش مهمی دارد البته مصرف زیاد نمک باعث ضعیفی و کور شدن چشم میباشد همچنین مصرف نمک موجب فشار خون میشود نمک را در میوه و سیفیجات استفاده میشود معمولا خیار سیب و. . . . استفاده میشود مخلص شما دکتر نفاریو
در کردی کرمانجی نمک میشه خوی
ملح
در زبان مازندرانی به نمک:نِمِک می گویند.
نمک به ترکی: دوز
نمکی :
۱. خوش چهره و تو دل برو
۲. نان خشکی بخر در کو چه و خیابان
۳. غذایی که با نمک فراوان خورده شود
۴. نام
در زبان لری بختیاری به معنی
Nemek
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)