نمک

/namak/

    salt
    attractiveness
    charm
    [fig.] charm

فارسی به انگلیسی

نمک اب
salt water, brine

نمک اپسوم
epsom salt, epsom salts

نمک بر زخم کسی پاشیدن
to put ones finger in anithers sore, to rub it in, to aggravateones sad condition

نمک به حرام

نمک به حرامی
ingratitude

نمک پاش
saltshaker, salt - sprinkler

نمک پاشیدن
salt

نمک پرورده
brought up or fed by another

نمک ترکی
rock - salt

نمک تیزاب
nitrate, nitrate

نمک جوهر سرکه
acetate

نمک خوراگی
gratitude due to hospitality received, gratitude due to hospitality recelved

نمک خوراکی
sodium chloride

نمک دار
saline, salt, salted, salty, salts

نمک زدائی کردن
desalinate

نمک زدایی
desalination

نمک زدن
kipper, salt, to salt

نمک زده
salted, corned

نمک سنگ
rock salt

نمک سود
pickled with salt, preserved in brine, salted

مترادف ها

salt (اسم)
نمک طعام، نمک، نمکدان، نمکزار، نمک میوه، نمک های طبی

پیشنهاد کاربران

نمک در پارسی ود/خوی است ( خوی هم گشته ود است خ به و افزوده شده و د به ی گشته ) نمک همان واژه نم است از انجا که پیشتر نمک را از کنار دریاچه ها میگرفتند به ان نمود/نمخود/نمکخوی میگفتند گروهی پایانش را انداختند
...
[مشاهده متن کامل]
و نمک گفتند که همان واژه نم هست و گروهی خوی/ ود که همان نمک هست میگویند من بلوچ نیستم اما از حق نمیه گذشت در این باره بلوچها از همه ما انرا اصیل تر میگویند سپس کردا و در پایان هم ما ( البته در بسیاری جاها ما هم انرا خوی / خی میگوییم

نمک را در پارسی باستان سول و سورت و نیز ود/خود/خوی ( =چیزی که در اب حل میشود و گند کش ) میگفتند هنوز نیز در بسیاری از جاهای ایران انرا خوی مینامند مانند جنوب استان فارس هرمزگان جنوب کرمان بلوچان و کردان و برخی جاهای افغانستان
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نمکنمکنمکنمک
نمک شیرین#نمک شور؛
در کانش ( طبیعت ) هست باید یافت شود.
محل
حمید رضا مشایخی - اصفهان
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
نمکنمکنمکنمکنمک
واژه نمک
معادل ابجد 110
تعداد حروف 3
تلفظ namak
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: namak] ‹نماک› ( شیمی )
مختصات ( عا. )
آواشناسی namak
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
تعدادی از ادویه جات معروف به انگلیسی:
pepper = فلفل
black pepper = فلفل سیاه
red pepper = فلفل قرمز
salt = نمک
turmeric = زردچوبه
saffron = زعفران
cinnamon = دارچین
...
[مشاهده متن کامل]

cardamom = هل
ginger = زنجبیل
fennel = رازیانه
caraway = زیره
cumin = زیره
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو زیره، نام های هر کدام رو در گوگل سرچ کنید و عکس هاشون رو مشاهده کنید

نمک به زبان بلوچی واد
کوردی کلهری: خووا، خووَی
کوردی کلهری:خووا
نمک نوعی خوراکی شور که در غذا نقش مهمی دارد البته مصرف زیاد نمک باعث ضعیفی و کور شدن چشم میباشد همچنین مصرف نمک موجب فشار خون میشود نمک را در میوه و سیفیجات استفاده میشود معمولا خیار سیب و. . . . استفاده میشود مخلص شما دکتر نفاریو
در کردی کرمانجی نمک میشه خوی
ملح
در زبان مازندرانی به نمک:نِمِک می گویند.
نمک به ترکی: دوز
نمکی :
۱. خوش چهره و تو دل برو
۲. نان خشکی بخر در کو چه و خیابان
۳. غذایی که با نمک فراوان خورده شود
۴. نام
در زبان لری بختیاری به معنی
Nemek
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)