نمونه

/nemune/

    sample
    specimen
    proof
    token
    model
    mold
    pattern
    case
    demo
    epitome
    example
    exemplar
    exemplary
    exemplification
    foretaste
    illustration
    instance
    ism _
    item
    lead
    quintessence
    quintessential
    representation
    representative
    swatch
    type
    type _
    typical
    version
    role model

فارسی به انگلیسی

نمونه اصلی
prototype

نمونه اصلی هر چیز
archetype

نمونه اول
prototype

نمونه اولیه
forerunner

نمونه بارز
cross section

نمونه بخصوص از چیزی
model

نمونه برای ازمایش
specimen

نمونه برجسته
showpiece

نمونه بردار
sampler

نمونه برداری
sample, sampling

نمونه بهترین
classic

نمونه بودن
typification

نمونه تاریخی
classic

نمونه جامع
cross section

نمونه چاپخانه
proof

نمونه چاپی
print, proof, type_

نمونه چندگانه
replica

نمونه چیزی بودن
epitomize, exemplify, typify

نمونه چیزی را ساختن
model

نمونه خوان
proofreader

مترادف ها

example (اسم)
مثل، مثال، نمونه، عبرت، سرمشق

instance (اسم)
مثل، شاهد، مثال، نمونه، مورد، سرمشق، لحظه

exemplar (اسم)
مثل، نظیر، مثال، نمونه، نسخه، ملاک، سرمشق

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

exemplum (اسم)
حکایت، تمثیل، مثال، قصیده، نمونه، روایت

progenitor (اسم)
جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ

precedent (اسم)
سابقه، نمونه

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

breadboard (اسم)
نمونه، نمونه تابلویی

sample (اسم)
نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

specimen (اسم)
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش

module (اسم)
حدود، گنجایش، نمونه، پیمانه، واحد، اندازه گیری، اتاقک، نقشه کوچک، واحد اندازره گیری، مقیاس مدل، قسمتی از سفینه فضایی

paradigm (اسم)
نمونه

typicality (اسم)
نمونه، خصوصیت، شاخصیت

پیشنهاد کاربران

گاه منظور و معنای عکس دارد
در خطاب بالادست به زیر دست در ارتش بکار میرود
نمونه!
نمونه نفرت انگیز!
نمونه واژه ای فارسی به معنای نمایش مثالی از کل و برگرفته از �نمودن� می باشد .
قدوه
الگو، سرمشق، مدل، اسوه، انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند، قیاس، نمودار
الگو
- نمونه کردن: در گویش استرآبادی ( گرگانی ) نمونه به معنی ( ( برنج آزمایشی ) ) است، برابر با یک یا دو پیمانه برنج و گاهی بیشتر که قبل از خرید کلی، از صاحب بار ( فروشنده ) گرفته و پخت میکنند که به این کار ( ( نمونه کردن ) ) میگویند و اگر از نتیجه پخت برنج آزمایشی راضی بودند، آنگاه مقدار برنج مورد نیاز برای یک سال خانواده را میخرند. گاهی اوقات خریدار نمونه های مختلفی از برنج را آزماش کرده ( نمونه کرده ) سپس برنج مطلوب خود را میخرد.
...
[مشاهده متن کامل]

- محض نمونه: در ادبیات شفاهی گرگان، واژه ی ( ( نمونه ) ) به معنی ( ( تحفه ی اندک و ناقابل ) ) نیز به کار میرود؛ چنانکه وقتی کسی چیزی را به دیگری میدهد، در بیان ناقابل بودن آن میگوید �محض نمونه این چیز را به تو دادم�. حال آنکه قرار نیست مقدار بیشتری از آن چیز بین آنان ردّ و بدل شود.

ماکت
مثال