نق زدن


    carp
    cavil
    grumble
    mutter
    nag
    niggle
    badger
    chivvy
    chivy
    whine
    to nag and murmur

مترادف ها

nag (فعل)
عیب جویی کردن، ازار دادن، نق زدن، مرتبا گوشزد کردن

mewl (فعل)
ناله کردن، نق زدن

پیشنهاد کاربران

نق و نوق
نق زدن: [اصطلاح] ( مصدر ) ۱ - بهانه جویی کردن . ۲ - غرغر کردن . مرتبا گوشزد کردن ( بیشتر در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود
( ( پاها را گذاشت زمین وتکیه داد به پشت صندلی . "غیر از اینکه باز حمید به مادرت گله کند که آرزو بداخلاق شده ومادرت بیافتد به جانت که خواهر زاده عزیزم را آلاخون والاخون کردی . آیه نق بزندکه بابای نازنینم را ازمن جدا کردی وـــــــــــــ ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 15 . ) )

بیخودی حرف زدن و پرحرفی کردن
زر

بپرس