نقیب

/naqib/

    chief
    leader
    apostle
    burrow
    tunnel
    mine

پیشنهاد کاربران

رییس . . . . رهبر . . . .
نقیب در لغت یعنی کسی که دارای منقبت بسیار است. مناقب جمع منقبت یعنی فضائل و خصائل نیک، آگاهی، هوشمندی، درستکاری، باسوادی و. . . در کل نقیب صفت کسی است که عقل و آگاهی و علم و سواد و دانش و هوش و تحصیلات و شعور و معرفت و. . . دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

در کل نقیب بعنوان صفت یا لقب با کلمهء ترکی " آقا" مترادف است.
آقا معادل آگاه در فارسی است.
کلمه انگلیسی که معادل با نقیب و آقا و آگاه باشد، acquaint است، که فرم وام واژه با تلفظ " آخوند" در میانهء قرن نوزدهم در بین فارسی زبانان متداول، و جایگزین "نقیب" شد.
پس نقیب یعنی آخوند. و به کسانی که از احوال و ذات مردم خبر داشتند و کارشناس امر ازدواج بودند اتلاق می شد. نقیب می توانست تشخیص دهد که کدام دختر با کدام پسر هم کفو است.
در اواخر دورهء قاجار، و تأسیس قوه قضاییه و انقلاب مشروطه، نقـبا به فراموشی سپرده شدند و به تدریج ملّاها مشاغل نقبا را به دست گرفتند. ملّا به کسی می گفتند که مکتب خانه داشت و معلّم اکابر یا مدرس حوزه بود و حقّ امضا داشت، یعنی صاحب امتیاز اعطای مدرک به دانش آموزان بود. ملاها به تدریج مکتب خانه ها را تعطیل کردند و محضرخانه تأسیس کردند و با استفاده از قوانین شرعی در امر ازدواج های مردم داخل شدند و سپس در تشکیل کانون وکلا و شوراهای عالی داخل شدند. اما بهره مندی از منقبت و آگاهی ذاتی، نیازی به داشتن مدرک تحصیلی نداشت و ندارد. لذا یکی از ویژگی های شخصی که لایق لقب نقیب است، وارستگی می باشد.
وارستگی یعنی عدم وابستگی به هیچ نهادسیاسی و یا سازمان دولتی.
به کسانی که دارای مناقب بودند، ولیکن از حزب یا گروه یا تشکیلات مشخصی جانبداری می کردند و کاری به صلاح و صواب الهی نداشتند اصطلاحاً می گفتند " نقبای غوثیه" ، و اینان کسانی بودند که بعنوان مثال در ایام حج، سرپرستی کاروان حجاج را به عهده می گرفتند و از این راه امرار معاش می کردند.
امروزه اگر نقیبی در ایران داشته باشیم، بی نام و نشان یا گمنام و مطرود و مهجور است.

هو
مهتر و رییس.
شاید به معنی نقاب زده باشد