نظر

/nazar/

    opinion
    view
    standpoint
    suggestion
    viewpoint
    advice
    comment
    estimation
    eye
    glance
    judgment
    look
    mind
    notice
    notion
    position
    respect
    sight
    theory
    vision
    voice
    dekko

فارسی به انگلیسی

نظر اجمالی
birds-eye view, glance, glimpse, look-in, overview, summary, look-see

نظر اجمالی انداختن
scan

نظر افکندن
view

نظر افکنی
cast

نظر بلند
bighearted, liberal, magnanimous, high - minded, high-minded

نظر به
considering

نظر به اینکه
inasmuch as, since
forasmuch, whereas

نظر به چپ
[mil.] eyes left!

نظر به راست
eyes right

نظر پرسی کردن
poll

نظر خبرگان
finding

نظر خبره
opinion

نظر خواهی از هر یک از اعضای هیات داوران دادگاه
poll

نظر خواهی خودمانی
straw poll, straw vote

نظر خواهی عمومی کردن
poll

نظر خواهی کردن
canvass
consult

نظر دادگاه
opinion

نظر دادن
advise, comment, judge, pass, to express ones opinion, to make a comment, suggest

نظر سنجی کردن
poll

نظر صائب
expertise

مترادف ها

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

verdict (اسم)
قضاوت، نظر، حکم، رای، فتوی، رای هیئت منصفه

view (اسم)
قضاوت، نظر، نما، عقیده، دید، چشم انداز، منظره، نظریه

advice (اسم)
خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع

regard (اسم)
توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره

opinion (اسم)
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار

look (اسم)
نظر، ظاهر، قیافه، نگاه

viewpoint (اسم)
نظر، دیدگاه، عقیده، دید، لحاظ، نظریه، نقطه نظر

thought (اسم)
نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری

slant (اسم)
کج، نظر، سطح اریب، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، نگاه کج، خط کج

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

gander (اسم)
نظر، مرد متاهل، نگاه، غاز نر، ادم نادان

esteem (اسم)
نظر، شهرت، اعتبار، قدر، عزت، قرب، رعایت ارزش

ken (اسم)
نظر، بصیرت، بینش

waff (اسم)
نظر

پیشنهاد کاربران

نَظَر: در قرآن به معنای نگاه کردن با چشم سَر است، دیدار مادی و دیدنی که برای همه ممکن، بدون حائل و قابل انتقال مفهوم می باشد. أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ، یعنی هر کسی می تواند با
...
[مشاهده متن کامل]
چشم سر عجایب خلقت شتر را بدون حائل و صرفاً با چشم سر ببیند و اندیشه کند و مشاهدات خود را به دیگران منتقل کند.

#1
النَظَر= الإلتفات والتوجّه نحو طرفٍ مُعَیَّن؛
=المُقابلة ( بالفکر والذهن - روحیّة ) لوجهة مُعیّنة، رأیتها أم لم ترها.
: ( در اصل بااختصار ) توجّه کردن به یه سو خاص در ذهن در درجت اول ونیاز به دیدن یا نگاه کردن با چشم ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

=نیاز به توجه جان وذهن هست.
لذا با "رأی - شاهد - بص"ر تفاوت اساسی دارد.
. . .
إنّما ننظر الی اللهِ ثُمَ إلیکَ. ( أمیدمان به الله سپس تورا )
. . .
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ22
إِلی‏ رَبِّها ناظِرَةٌ23
به سوی مالکشان ( خداشان - پروردگار خود ) توجّه میکنند. ( نه دید نه نگاه با چشم ) .
. . .
همیشه افراد مهاجر که هیچ اشنائی درست وکامل وشامل از لغت عربی ندارند . . .
درباره این زبان جرف ودقیق در معنی ومحتوی ومفهوم، اظهار نظر یقینی وقاطع میکنند!
انگار شاهد وشریک بودند چطور نشأت وخلق شده!شگفتیِ مُخ کل هست دیگه!
هیچ نژادی نمیتواند حتی طی هزاران میلیارد سال مانند این مفاهیم عمیق زبان عربی را ابداع کنند.
هرگز.

برابرواژه های🇮🇷 به نظر🇸🇦 می رسد :
∆ انگار
∆ چنین می نماید
∆ گویا
∆ پیداست
∆ هویداست
∆ گویاست
∆ نمایان است
∆ آشکار است
∆ گمان می رود
∆ گمانست که
∆ برمی آید
...
[مشاهده متن کامل]

∆ برمیتابد
∆ رو است که
∆ گویی
∆ پنداری
∆ نمود دارد
∆ می نماید که
∆ به چشم می آید
∆ می توان پنداشت
∆ می توان انگاشت
∆ می شود انگاشت
∆ به نگر می آید
∆ به چشم می آید
∆ چنین جلوه می کند
∆ دریافته می شود
∆ انگاشت/انگاشته می شود
∆ جلوه گر است که
∆ بر می آید که
∆ به دیده می آید
∆ برآورد می شود
∆ آنچه پیداست
∆ اینگونه/ آنگونه که پیداست
∆ بر پایه شواهد
∆ چنان که می شود انگاشت
∆ آن گونه که خود را می نمایاند

همتای فارسی که در گفتگوهای روزمره از آن می توان بهره برد، واژه دید است. نمونه: از دید من عراق کشوری شیعه ست.
۱_ چشم بد
۲_چشم خوب.
:نظر؛الف؛نظر کردهء خداست.
ب:نظر کردهء" چشم گند "است
سلیم
نظر: اندیشه، اندیشیدن، دید، دیدگاه، به چشم آمدن.
سلیم
نظر: اندیشه، اندیشیدن
ایده
نگر نمایی یا نظر نمایی کردند:تبادل نظر.
واژه "نظر" در عربی خود برگرفته از "نِگر" پارسی است و میتوان در همه نمونه ها از این "نِگر" به جای "نظر" بکار ببریم:
نظر:نگر
به نظر رسیدن:به نگر رسیدن
از نظر من:از نِگر من
در نظر گرفتن:در نگر گرفتن
به نظر آمدن:به نگر آمدن
.
.
.
بِدرود!
دید، نگر
نظر برابر نگاه و دیدگاه می باشد. نظر در برخی گزاره ها آرش آگاهی هم می دهد. ( نظر کسی را جلب کردن )
سلیم
نظر: دید.
آیا هم خانواده نظر نظارات میشه
همانطور که دوستان گفتند برابر نظر می شود =نگر / دیده / چشم / دیدگاه/برداشت
از واژه قوار را هم میتوان بهره برد
از نظر برخی افراد = از قوار / دید / دیدگاه و . . . برخی افراد
واژه نظر
معادل ابجد 1150
تعداد حروف 3
تلفظ nazar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( نَ ظَ ) [ ع . ]
آواشناسی nazar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
Attitude
برابر فارسی آن ( دید، چشم، نگاه، برداشت )
برابر نظر: دیدگاه، نگرش
میتونیم با واژه "رای" هم جایگزینش کنیم
منظر ، چشم انداز ، دیدگاه
واژه نظر همان تغییر شکل یافته نگر پارسی است و چون تازیان گ نداشتند گ به ظ دگرگون شده است.
عقیده، رای
چرا مخالف نظر رو نداره
این واژه را هم از / نگر/ گرفته اند تازیها . زبان پوچ و تهی و فیک و مسخره تازی
به زبان ساده نگاه کردن
معنی اصلی این واژه به معنای ( نگاه ) میباشد
صلاحدید
مجازا: به معنی چشم
نَظَر : نگاه کردن، نگریستن
نذْر : آنچه که شخص بر خود واجب میکند که بعد از روا شدن حاجتش در راه خدا بدهد یا به جای آورد.
این واژه اربیدهء واژهء پارسی نِگَر است و می توان با کارواژهء نِگَریستَن ، نِگَریدن و نِگَراندن آن را گُستَرد :
نگر ، نگره ، نگرو ، نگرا ، نگران ، نگرند ، نگرنده ، نگرک، نگراک، نگرال ، نگریل، نگراب یا نگراف ، نگرگار، نگرگر، نگرمان ، نگرمند ، نگرجه، نگرش، نگرشمند، نگرشوَر، نگرشگر، نگرشگاه، نگرشکده
...
[مشاهده متن کامل]

نگریست، نگریسته، نگریستار، نگریستگر، نگریستمان، نگریستگاه
نگرانده ، نگرانه، نگرانش، و به همین رَتبِمان/ رَتمان / ترتیب مانند تَمه/ تمان واژه های برساختهء بالا ولی از سِتاک نِگَران .
و سپس واژه های آمیخته ای :
هم نگری ، بی نگر ی، باهم نگری ، پی نگری ، . . .

stance
نظر
دیدگاه
موضع
به معنای ایده هست
تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، رای، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه
نظر
این واژه اربیدهء واژهء پارسی نِگَر است و می توان با کارواژهء نِگَریستَن ، نِگَریدن و نِگَراندن آن را گُستَرد :
نگر ، نگره ، نگرو ، نگرا ، نگران ، نگرند ، نگرنده ، نگرک، نگراک، نگرال ، نگریل، نگراب یا نگراف ، نگرگار، نگرگر، نگرمان ، نگرمند ، نگرجه، نگرش، نگرشمند، نگرشوَر، نگرشگر، نگرشگاه، نگرشکده
...
[مشاهده متن کامل]

نگریست، نگریسته، نگریستار، نگریستگر، نگریستمان، نگریستگاه
نگرانده ، نگرانه، نگرانش، و به همین رَتبِمان/ رَتمان / ترتیب مانند تَمه/ تمان واژه های برساختهء بالا ولی از سِتاک نِگَران .
و سپس واژه های آمیخته ای :
هم نگری ، بی نگر ی، باهم نگری ، پی نگری ، . . .

ایده و افکار
نظر ، دیدن و نگریستنی است همراه با تأمل و تفکر به عبارتی ناظر کسی است که با دیدنِ دیده شده ای ، در باره آن دیده شده ، تأمل و تفکر می کند .
نگر ، نگاه
شکوه ایرانیان را همان بس که قرنها مورد استفاده و تحسین بزرگان دانش و فرهنگ دنیا قرار گرفته و میگیرد. عربها بعنوان یک ملت قابل احترام اند ولی برای ما جز پلشتی ارمغانی نداشته اند. ما بهترین در دنیا بوده و خواهیم شد.
تفکر
عقیده - نگاه - دیدگاه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آچیت ( اوستایی ) ، آگْرَم ( اوستایی: آگْرَمئیتی ) ، رِوانین ( کردی ) ، دَرشَن ( سنسکریت: دَرشَنَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس