نظارت

/nezArat/

    control
    supervision
    stewardship
    regulation
    superintendence
    superintendency
    surveillance

فارسی به انگلیسی

نظارت کردن
preside, supervise, oversee, superintend, overlook

نظارت کردن بر
administer

مترادف ها

supervision (اسم)
سرپرستی، نظارت، برنگری

superintendency (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

surveillance (اسم)
مراقبت، نظارت، مبصری

bailiwick (اسم)
نظارت، پیشخدمتی، ناحیه قلمرو مامور، مباشرت

stewardship (اسم)
نظارت، مباشرت، نظارت خرج، رفاقت و معاونت

superintendence (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

helm (اسم)
دسته، نظارت، اداره، سکان، زمام، اهرم سکان

presidency (اسم)
نظارت، ریاست، مقام یا دوره ریاست جمهوری

proctorship (اسم)
وکالت، نظارت

پیشنهاد کاربران

پایرسی ترکیب پاییدن و بازرسی
نظارت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
فردید fardid، پایش pāyeŝ ( دری )
نیهَر nihar، نیراز nirāz ( اوستایی )
نیپاوَن nipāvan ( اوستایی: nipāvangh )
🇮🇷 همتای پارسی: نگروَری 🇮🇷
نظارت
دیده بانی، گشت، سرکشی
دانشیک ترین واژه، به باور من، همان کاربرد واژه ی �پادمان� است که از ریشه ی پاییدن است و برای نظارت بر مقررات و آیین نامه های جهانی در پیوند با دانش هسته ای که فرهنگستان برگزیده است. . .
پایش / چشم گذاشتن
از دیدِ من، واژه های �نگهبانی� و �دیده بانی� را نیز می توان با اندک چشم پوشی درخور بجای واژه ی از ریشه عربی �نظارت� بکار برد. کاربرد کارواژه ی �چشم داشتن� را چندان درست نمی بینم؛ زیرا بیش تر به آرش و مانش �انتظار داشتن� در پارسی جا افتاده و بکار می رود؛ ولی �چشم گذاشتن� پیشنهاد شده از سوی یکی از کاربران در بالا را می پسندم که کم و بیش همان آرش �پایش� را داراست و بزبان کوچه و بازار نزدیک تر است. همانگونه که زمانی دورتر در همین واژه نامه آورده بودم، یکی از کوشش های ما پارسی زبانان و دوستداران زبان پارسی برای بهبود این زبان زیبا و نیرومند زنگارگرفته بدرازای تاریخ باید این باشد که زبان نامور به �ادبی� و �دانشورانه� و دیوانی را هر چه بیش تر بزبان توده های مردم نزدیک کنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

‏بَردیدن = نظارت کردن، to supervise
بَربینش، بَردید = نظارت، supervision
بَردیدگر = supervisor
{بَردیدن: پیشوند �بَر� به چم روی، بالا و . . . دیدن. رویهمرفته به چم از بالا دیدن، نظارت کردن، supervise}
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
پایشگری
برابر پارسی نظارت، ( ( بَرنگری ) ) هم می شود. oversight
برابر پارسی �نظارت� = پایش
برابر پارسی �کنترل� = واپایش
نِظارَت
بَرنِگَری
پایش: واژه ای است که در ویکی پدیای پارسی بسیار کاربرد دارد
نظارت:[اصطلاح اقتصای] تنظیم و انتشار ضوابط و مقررات ویژه از سوی سازمان های مجاز تحت نظارت قانونی، درجهت اداره وسازمان دهی یک فعالیت یا صنعت مشخص.
پایش
دیدبانی
نگاهبانی
نگهبانی
" نگروری " ، نگریستن = نظارت کردن
به معنی چشم داشتن و چشم گذاشتن و چشم گماردن که در مجموع همان نظاره گر بودن است . از لحاظ اسم بودن نیز برگرفته از کلمه نظارات یا عینان یا همان چشمان است و فراست و زیرکی نه در برداشت عام و نه در برداشت خاص از کلمه نظارت صحیح نیست
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
جاگرjãgr ( سنسکریت )
آخژ ãxž ( اوستایی: آخش ) ،
دَسوژdasuž ( اوستایی: دَثوشو )
نیهَر nihar، نیراز nirãz ( اوستایی )
نیپاوَن nipãvan ( اوستایی: نیپاوَنگه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس