نتیجه

/natije/

    event
    aftermath
    age _
    consequence
    consequent
    corollary
    design
    effect
    end
    eventuality
    fruit
    fruition
    great-grandchild
    harvest
    ion_
    issue
    outcome
    outgrowth
    product
    result
    resultant
    return
    sequel
    upshot
    great-grandson
    conclusion
    great grandchild

فارسی به انگلیسی

نتیجه استدلال
reasoning

نتیجه بخش
effective, efficacious, fruitful, useful

نتیجه بخش بودن
work

نتیجه بودن
represent

نتیجه پژوهش
study

نتیجه تغییر شکل جزئی
modification

نتیجه چیزی بودن
follow

نتیجه عمل
ation _

نتیجه عکس دادن
boomerang

نتیجه فرعی
byproduct

نتیجه گرایی
pragmatism

نتیجه گرفتن
calculate, gather, draw, understand, figure

نتیجه گرفتن در اثر محاسبه
calculate

نتیجه گیری
conclusion, deduction, inference

نتیجه گیری و تکرار رئوس در سخنرانی
peroration

نتیجه گیری کردن
conclude, deduce, derive, extract, extrapolate, infer, observe

نتیجه گیری کلی
generalization

نتیجه مساوی درمسابقه
tie

نتیجه مطلوب
success

نتیجه معکوس دادن اقدام
backfire

مترادف ها

resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

conclusion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت

success (اسم)
موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی

effect (اسم)
اثر، نیت، مفهوم، نتیجه، کار موثر

hatch (اسم)
درامد، روزنه، دریچه، نتیجه، خش، نصفه در، جوجه گیر ی

result (اسم)
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل

sequence (اسم)
تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت

sequel (اسم)
پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه

corollary (اسم)
فرع، نتیجه فرعی، نتیجه، استنباط

consequence (اسم)
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد

outcome (اسم)
نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل

upshot (اسم)
خلاصه، نتیجه، سرانجام، حاصل، اخرین شماره

harvest (اسم)
نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن

outgrowth (اسم)
بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی

sequela (اسم)
تابع، نتیجه، عاقبت، بیماری ناشی از بیماری دیگر

پیشنهاد کاربران

دستگرفت . دستگیر، این اندازه دستگیرم شد:نتیجه؛
آورده ام که واژهء نتیجه نِه تاج است، گُل کار است.
واژه **�نتک� ( ntk ) ** در زبان **پهلوی** ( فارسی میانه ) به معنای **�نسل، فرزند، تبار�** است و به صورت **�نتاج�** یا **�نتاج�** نیز دیده میشود. این کلمه از ریشه باستانی **�*nataka - �** در زبانهای ایرانی باستان میآید و با واژه اوستایی **�نَتَکَ‎� ( nataka - ) ** و سنسکریت **�नतक� ( nataka - ) ** مرتبط است.
...
[مشاهده متن کامل]

### تحول واژه در زبانهای ایرانی:
- **پارسی باستان:** احتمالاً صورت **�*nataka - �** ( نسل، فرزند )
- **اوستایی:** **�نَتَکَ‎� ( nataka - ) **
- **پهلوی:** **�نتک� ( ntk ) / �نتاج� ( netāj ) **
- **فارسی نو:** **�نسل�** ( از عربی، ولی با معنای مشابه ) و **�نتاج�** ( در متون کهن )
### کاربرد در متون پهلوی:
در متونی مانند **�دینکرد�** و **�بندهشن�**، این واژه برای اشاره به **فرزندان، نسل، یا تبار** به کار میرفته است.
مثال:
- **�نتکِ اوی�** = فرزندان او
- **�از نتکِ کیانیان�** = از نسل کیانیان
### مقایسه با واژههای مشابه:
- **پهلوی:** **�پور� ( pus ) ** = پسر
- **پهلوی:** **�دوخت� ( duxt ) ** = دختر
- **پهلوی:** **�توم� ( tōhm ) ** = تخم، نژاد

سلیم
نتیجه: برداشت
جناب نقدی
بنده نیز در طول سالیان دراز در بسیاری از واژه های ایرانی ( و نه فارسی ) موفق به پیدا کردن الگوی ساخته شده زبان های یرانی شدم و در هیچ موردی الگوی یافته شده بنده نقض نمیشود.
فالورم باشید و همه پست های منرا از ابتدا بدون گارد تا انتها بخوانید پرداخت به گپهای من میشود
در پاسخ به جناب محسن نقدی
کاشتن از ک اِشتن یا آشتن آمده و اشتن و آشتن در استان و آشیانه و است و هست و . . . دیده شده بعد ها از هست هس و هیز و ایز ساخته شد یعنی شده برابر is لاتین که در پاکیزه / دوشیزه و . . . نیز دیده شده و پسوند بسیار کهن و همریشه با بسیاری از زبان های دینا شده / ک یا که همان کوچک می باشد حتی کوچک از ک وچک آمده که درسترش کهُ چک است یعنی چکه ( دانه ) ریز / نمونه دیگر ساخته شده از همین ریخت و دیس واژه کودک است یعنی ک ودک همان کهُ دک بوده که یعنی دک ریز ( دک و پز یعنی ادعا و جلو آمده = امروزه نیز به کسی که مدعی چیزی باشد دک و پز دار میگویند و چز یا پوز برابر position لاتین است یعنی حالت دار و ملاک قیافه داشتن و سطح انتظار بوده ) پس کودک همان کهُدک بوده یعنی کمتر رشد یافته و کمتر مدعی شده = بچه و نمونه های دیگری که واژه شناسی شده . پیشوند گ یا گست از گ اِست ساخته شده یعنی هسته بزرگ = extra ist/est اشتوتکارد و استاکهلم و استانه / اُستان / اشیانه و . . . . همگی به چم هست و هسته و . . . هستن . حتی اسکان یا استکان از است و هست آمده و استکان یعنی کانی یا سنگ هست شده = سنگ سفت شده
...
[مشاهده متن کامل]

اسکان هم یعنی هست و برقرار و نشانه اقامت دارد.
کاشتن هم بدین سان ک اشتن میباشد یعنی کمتر اشت شده = یعنی چیزی را کمتر و موقتا در جایی هست و برقرار کردن/ ضربه کاشته نیز بدرستی برای ان منظور ساخته شد چون موقتی میباشد نه دائم.
انگاشتن از انگ اشتن ساخته شده یعنی تجمع هست / تجمع قرار دادن = اشاره به تجمع فکری دارد = خیال / که خود خیال از خیل امده یعنی گروه و جمع ( کردخیل و خیلی اشاره به گروه کرد ها و زیادی دارد ؛ یعنی نوشته نشده منظور به گروه رسیدن فکر بوده بلکه قرار داد شده خیال را انگاشتن بداند . همانطور که انگار را به توهم و خیال فکری میشناسیم اما نگار را که از انگار شاخه گرفته به نگارگری و نقاشی ( همان خیال پردازی ) شناختیم.
با سپاس ( س پاس = از پاس امانت = به پاس امانت ؛ منظور از برابر کاری که برای من انجام دادید چیزی را برای من نگه داشتید یا کاری را که به شما پاس داده بودم انجام دادید و خود را به شما بدهکار میدانم بوده )

در پاسخ به پیامِ کاربرِ /عارف طاهری/:
گرامی، {انگار} از دو بخشِ {انگ} و {ار} ساخته نشده است، که از {ان} و {گار} ساخته شده است.
{گار} هَم که بُنِ کنونیِ {گاشتن}، و هَمریشه و برابر با {کار/کاشتن} است.
...
[مشاهده متن کامل]

{انگاشتن} به چَمِ {تصور کردن/پنداشتن} است که پیوندِ آن را با {انگار:پندار} می توان دید.
{تشنه} هَم با {thirst} هَمریشه است و بنابر نِبیگ ها و یا تارنما ها، {thirst} پیوندی با {تَشَن} ندارد.
{تَشَن} هَم برگرفته از {تَش} اوستایی است برابرِ {خالق، آفریننده} که از نگاه دستوری پیوند آن با {تَش:بریدن/تراشیدن/ساختن/آفریدن} ( چم پایانی ) آشکار است.
این {تَش} است که {تَشَن} را ریشه است و ریشه {تاش/تراش} نیز می باید.
بِدرود!

فرجام = فر جام = به شکوه و بالایی رسیدن = هر چیزی که به حد اوج و فر و والایی خود رسیده باشد = فرجام
آیَد = نتیجه / حاصل / سود ( همسان با عاید عربی = انچه به دست می آید )
برونداد را بیشتر برای تکثیر یا انشعاب میتوان بهره ببریم تا نتیجه
...
[مشاهده متن کامل]

پیامد = عواقب ( از دنباله چیزی آمده = از عقبه و سوابق چیزی آمدن ) یعنی نتیجه پیامد نمیشود.
رهاورد = دستاوردهای بزرگ
دستاورد = نتیجه
برآیند = پیش بینی ( نتیجه گیری می شود و نه نتیجه ) که با آینده و انچه دیده نشده یکی می باشد پس نتیجه برایند نمیشود
بازده = باز ده = باز از بیزی و بازار آمده یعنی مشغول ده از دادن - - > بده - - > ده ====> بازده = مشغول به دادن = بار دهی و بازدهی داشتن
انجام = انج = انگ ام برابر هنگام = هنگ گام = هنگ که جمع و اجتماع است و گام و کام همان آمدن و رسیدن => هنگام = رسیدن ناگهانی = موقع یا زمان خاص / انجام گونه دیگر آن است و به اجرای چیزی در زمان خاصی اشاره داد = به تجمیع رسیدن = به جمع رسیدن
هنجار / هنگار = به جمع بندی رسیدن = کنایه از قانون
آهنگ = بسیار به هنگ و جمع رسیدن = هدف و قصد داشتن
سرهنگ = سر هنگ = بزرگ جمع و اجتماع و جامعه
انگور = انگ گور = گور دسته جمعی
انگار = انگ آر = به جمع و خیال رسیدن ( خیال از خیل و زیادی آمده و انگار هم از انگ و جمع و زیادی ناشی از آن )
انگاشتن = به جمع رسیدن = به خیال رسیدن ( خیال فکری )
انگشت = چیز ی که جمع شوندی دارد = خاصیت جمع شوندی در انگشتان ملاک بوده
انگ = تهمت ( تجمیعی از فکر و خیال را به کسی وارد داشتن = تهمت زدن )
و . . . .
هنگ ایرانی = hang لاتین =در لاتین hang را گیر کردن / گیرپاژ / چسبیدن / معلق شدن و . . . . نامیدند پس میبینید تجمع بیش ار حد مد نگر بوده همچنین در زبان های ایرانی به جفت گرسنگی جنسی گُشن و به گرسنگی آبی تَشن میگویند که بعد ها از آن دو گشنه و تشنه ساخته شد / تشنه از تَشَن آمده و تشن همان تَژَن است و تَژَن همان تاژ و تاش و خراش و تراش و . . . . که مدنگر خشکی برامده از تشنگی گلو بوده که به آن تشنه گفته شد = برابر مازندرانی تِشنا = تشنه فارسی
گُشن - - > گشنه = با دلایلی که قبلتر ها و در یکی از پاسخهایم آوردم واج گ در زبان فراسی برابر ext لاتین است و نشان از کثرت دادن دارد پس گُشَن = بسیار اِشن و اِشِن در شکم ( اشکم ) / اشک چشم و . . . دیده شده انگار بسیار خوردنده معنا دارد = انچه که از درون می آید = اندرونی و . . . . چشمه هم همچین معنایی دارد یعنی انچه از درون است
گام و کام را که دوستان نوشتند برابر come لاتین است یعنی آمدن که در فرکام / فرجام و . . . دیده شده و فرجام = فر جام ( کام ) به شکوه و بالایی رسیدن = هر چیزی که به حد اوج و فر و والایی خود رسیده باشد = فرجام

به نتیجه در لری مینجایی کوم جوم می گویند.
نتیجه نِه تاج تاج نهادن دستاورد
یشنهاد واژه "برگفت" برای واژه "نتیجه گیری، نتیجه گرفتن" و "برگفته" برای"نتیجه"
می توانیم واژه "برگفتن" را برابر "بر پایه چیز دیگری گفتن" می باشد که برابر "نتیجه گیری" می باشد ( شما در نتیجه گیری با چند تا چیز پایه، نتیجه می گیرید، در واقع بر آنها، نتیجه می گیرید که می شود "برگفتن" )
...
[مشاهده متن کامل]

می توانیم "َ ن" پایانی اش را برداریم که بشود "برگفت" که برابر همان "برگفتن" است ( این یک ویژگی در پارسی است. برای نمونه دو واژه "فرگشتن" و "فرگشت" برابر هستند )
واژه "برگفته" هم دیگر آشکار است که برابر "نتیجه است"
پس به جای "نیتجه گیری، نتیجه گرفتن" بگوییم "برگفت" یا "برگفتن" و به جای واژه "نتیجه" بگوییم "برگفته"
بدرود!

واژه نتیجه
معادل ابجد 468
تعداد حروف 5
تلفظ natije
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: نتیجَة، جمع: نتائج]
مختصات ( نَ جِ ) [ ع . نتیجة ] ( اِ. )
آواشناسی natije
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نتیجه: هر چیز مادی یا معنوی خوب یا بد، کم یا زیاد که در پایان یک کار یا از یک نوشته، یک برنامه یا یک نقشه به دست می آید. ( https://www. cnrtl. fr/definition/conclusion )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
...
[مشاهده متن کامل]

آکام ākām ( کردی )
آیام āyām ( سغدی )
شایه shāye، هوده hude، برآیند، رهاورد، پیامد، دستاورد ( دری )
ویمند vimand، هنزام hanzām ( مانوی ) .
این ده واژه ی همتای یک واژه ی عربی، نشانگر پرباری زبان شیرین پارسی است و این امکان را فراهم می سازد که نویسنده و یا سراینده بتواند با به کاری آنها، بر زیبایی نوشته یا سروده ی خود بیفزاید.

"برونداد"
گاهی می توان از برونداد به جای واژه تازی نتیجه بهره برد:
نتیجه ی این جنگ از قبل مشخص بود.
برونداد این جنگ از پیش آشکار بود.
پیامد، برآیند، برآورد
"ورفعنا عنک وزرک":
وظیفت ومسئوولیت شما را انجام دادی ومورد تأیید الله شد. وبقیتش ( نتیجه ) به عهدهء ما ( الله
وملائکته وجنوده ) .
وغصّة پیامدها وکسریها نخور.
ألیس اللهُ بکافٍ عبده.
واین منهج با "Don't think. Just do it" مُد طلب وغرب پرست تبدیلش کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

"ویعبدون من دون الله ما لا ینفعهم . . . "
واز تبعیت کورکورانه وجهل بی کرانه ، فقط ضررووگمراهی به خودشان ودیگران میرسانند. . .

چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شود دلیل و باعث به وجود آمدن آن چیز دیگر است.
در اینجا چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شده همان علت یا دلیل است و چیز دیگری که به وجود آمده معلول یا نتیجه ( پیامد، حاصل ) است.
فرجام
کردی کرمانشاهی: بَرهم
پیشنهادِ واژه :
" نتیجه" در زبانِ پارسی برابرِ " پیآمد:Folge ( آلمانی ) " است و از اینرو " منتج شدن، نتیجه دادن" برابرِ " پی آمدن" در زبانِ پارسی است.
سببیِ ( Kausativ ) " منتج شدن، نتیجه دادن"، " نتیجه گرفتن" است و سببیِ " آمدن" نیز " آوردن" است بمانندِ ( برآمدن/برآوردن یا پیش آمدن/پیش آوردن و. . . ) . پس داریم:
...
[مشاهده متن کامل]

منتج شدن، نتیجه دادن= پِی آمدن
نتیجه گرفتن= پِی آوردن
نمونه:
فلان چیز از بهمان چیز منتج می شود : فلان چیز از بهمان چیز پِی میآید.
ما فلان چیز را از بهمان چیز نتیجه میگیریم : ما فلان چیز را از بهمان چیز پِی میآوریم.
نکته:
"پی آمدن، پی آوردن" بویژه در دانشِ مزداهی ( =ریاضی ) و چِمگویی ( =منطق ) بسیار می توانند کارا باشند. "پی آمدن" برابرِ " folgen" و " پی آوردن" نیز برابرِ " folgern" در زبانِ آلمانی است.

این واژه همخانواده با واژه انجام است که عرب ( یا زبان سازان ایرانی ) آن را از واژه ایرانی ساختند .
برآیند
فرجام
برآیند
رهاورد
پیامد
دستاورد
بسته به جمله داره ولی بهتریناش
برآیند
پیامد
بازده
دستاورد
پیشنهاد واژه:
پارسی=
انگلیسی = آلمانی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پی آمدن =
folgen =to ensue، to follow، to succeed
از چیزی پی آمدن =
aus etwas folgen = to result from something ، to follow from something
...
[مشاهده متن کامل]

پی آمد=
Folge = aftermath، result، consequence
( aftermath = پس آیند )
پی آوردن=
folgern =to argue، to infer ، to deduce، to conclude
پی آوری ( پی آورد ) =
Folgerung= conclusion، implication، ratiocination ، inference
چیزی را از چیزی پی آوردن ( پی آوری کردن ) =
etwas aus etwas folgern = ( conclude, reason ) something from something
نکته1:در بالا کوشش برآن بوده که به شیوه ای یک به یک واژگان پارسی با آلمانی برابر نهاده شوند.
می توان از واژگان ( پی آمد، پی آیند، پی آوری، پی آورد ) بسته به بافتارها بهره برد.

پارسی/انگلیسی/آلمانی
اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give
اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield
از چیزی الفنجیده شدن ( پارسی ) = ergeben sich aus etwas ( آلمانی )
...
[مشاهده متن کامل]

( الفنجش ) برابر پارسی ( نتیجه، حاصل ) است.
( الفنجیدن ) برابر پارسی ( بدست آوردن، نتیجه گرفتن، حاصل کردن ) است.
( از چیزی الفنجیده شدن ) برابر پارسی ( از چیزی ناشی شدن، از چیزی نتیجه شدن، از چیزی حاصل شدن )
نکته: واژگان بالا می توانند در دانش مزداهیک و گویاییک ( ریاضی و منطق ) بکارگرفته شوند.
برای نمونه حاصلِ جمع و ضرب یا نتیجه یِ یک برهان و استنتاج.

برگرفته، برآمد
پیامد = پی آمد ( آمدن )
پَیاییدَن.
آیا اینگونه نوکارواژگان می پیاید؟/نتیجه می دهد؟
فرگام
کاربرد واژه ی زیبای پارسی: �فرگام� ( همانا �فرجام� ) را بجای واژه ی از ریشه عربی: �نتیجه� و نیز �فرگامیدن� ( فرجامیدن ) را بجای �نتیجه گرفتن� ( نتیجه گیری ) پیشنهاد می کنم. در �واژه نامه ( اینترنتی ) دهخدا�، کاربری، واژه ی �فرگام� را به آرشِ �فرخنده پی�، �دارای قدم نیک� و �خوش قدم� آورده که از دید من، چندان درست نیست:
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند �فَر� همراه با واژه هایی چون �آورد�، �گشت� به آمیخته واژه های ساخته شده، آرشی تازه و پویاتر، چون �فرآورد� ( یا �فرآورده� ) و �فرگشت� ( تکامل ) می دهد. همتراز این پیشوند در شاخه ی بنیادین بخش بزرگی از زبان های اروپاییِ ریشه گرفته از آلمانی کهن ( ژرمن، گِرمان یا خِرمان ) ، واژه ی �فِر� ( �ver� ) است که به عنوان پیشوند، همان نقشی را در ساختن واژه های تازه بر دوش دارد که پیشوند �فَر� در زبان پارسی باستان بر دوش داشته و نشانه هایی از آن، خوشبختانه هنوز در پارسی کنونی برجای مانده است. به عنوان نمونه از پیوستن این پیشوند با ریشه ی واژه ی اندیشیدن ( �denken� ) در زمان گذشته ی آن ( dacht ) واژه ی �verdacht� یا به آرش �گمانِ بیجا یا ناجور� ( سوء ظن ) ساخته می شود.
نیک که بنگرید، نه تنها شیوه ی ساختن واژه های تازه از پیشوند و پسوند و چگونگی آرشی نو بخشیدن به آن، در شاخه ی بزرگ زبان های اروپایی با پارسی باستان یکی است که این واژه ها از ریشه ی زمان گذشته فعل ها ساخته شده و می شوند: �گشت� و �آورد� در نمونه های بالا از زبان پارسی و �dacht� از �denken� که نشانه ای روشن از همریشه بودن پارسی با هر پنج شاخه ی بنیادین زبان های اروپایی است و همه ی آن ها برخلاف آموزش های دانشگاهی ریشه گرفته از باخترزمین در کشور خودمان با نشانه های نیرومند انگاره ی چرندِ �مرکزگرایی اروپا� ( �Eurocentrism� ) که در دوره ی استعمار کهن خلق های آسیا و آفریقا، سازگار با انگاره های نژادپرستانه و بهره کشانه ی آن هنگام ساخته و پرداخته شده از زبان به خاک سپرده شده ی �سانسکریت� در هند ریشه گرفته، گسترش و دگرش یافته اند. رد همین واژه ی �فَر� را اگر دنبال کنیم به واژه ی �پر� هندی کهن می رسیم.
درباره ی همپیوندی های زبانی شاخه ی نامیده شده با برنام �زبان های هند و اروپایی� ( �Indo - European languages� ) یا باریک بینانه تر: �هند و گرمانیک� ( �Indo - Germanic languages� ) ، جُستارهای روشنگر و سودمند دیگری نیز هست که امیدوارم بختی برای نوشتن آن بیابم.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/12/blog - post_81. html

عملکرد
بگمانم یکی از بهترین برابرواژه ها برای ( نتیجه ) ، واژه ( پی آیند ) می باشد.
بَرآمَد، بَرآیَند، پَیامَد، پَیایَند، رَهاوَرد، دَستاوَرد
ارمغان
ستانده
برآیند
بسته به جمله ار آرش ها و مانش های گوناگونی برخوردار است؛ با این همه، چنانچه �نتیجه� را بگونه ای دربرگیرنده تر بخواهیم بکار ببریم، باریک ترین آرش آن در پارسی از دید من، واژه ی �برآیند� است که در بالا نیز به آن اشاره شده و در میان برابر های دیگر جای گرفته است
دستاورد
برآمد
عبرت عبرتگرفتن بعد از انجامکاری
پیآیند/ پسآیند/ بازده
آنچه بعد از چیزی بدست آید
بیانیه
نتیجه نام پسر نوه هم هست
بازداد = result
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آکام ( کردی )
هاپِل ( کردی: هافل )
پیسار ( پهلوی: پَتسار )
داتَک، دانْم dãnm ( پهلوی )
این واژه تازى ( اربى ) هستند سپارش مى شود بجاى آنها ، درمعناى نتیجه : از واژه هاى اَبْدُم Abdom ( پهلوى: عاقبت ، نتیجه، آخر ) ، انجام ، فرجام ، انجامش ، فرجامش ، پتسارPatsar ( پهلوى: اثر ، نتیجه ، عاقبت ) ، مِوَکMevak ( پهلوى: نتیجه، محصول، حاصل ) ، ویمَند Vimand ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

نهایت، پایان، انتها ، نتیجه ) ، آکام ( کردى ) ، داتک Datak ، دانْمْ Danm ( پهلوى ) و در نتایج: از جمع بستن اینها بهره جست.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)