ناقص

/nAqes/

    abortive
    bum
    defective
    deficient
    deformed
    halfway
    mutilated
    imperfect
    inchoate
    incomplete
    incompletely
    lean
    malformed
    misshapen
    monstrous
    odd
    partial
    ragged
    scant
    vicious
    wanting

فارسی به انگلیسی

ناقص الخلقه
deformed, malformed, monstrous

ناقص العضو کردن
maim, mayhem

ناقص العقل

ناقص شدن
deform

ناقص و پراکنده
fragmentary

ناقص کردن
deform, dismember, eviscerate, impair, mar, misshape, spot, vitiate

ناقص کننده
mutilator

مترادف ها

stickit (اسم)
بد، خراب، شکست خورده، ناقص

rudimentary (صفت)
ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه

malformed (صفت)
ناهنجار، بدشکل، ناقص، بدریخت

incorrect (صفت)
غلط، نا درست، ناصحیح، ناجور، ناراست، ناقص، غیر دقیق، غیر صحیح، غلط دار، تصحیح نشده

faulty (صفت)
زده، مقصر، معیوب، ناقص، عیبناک، نکوهیده

defective (صفت)
معیوب، معلول، ناقص، دارای کمبود، نا تمام

fragmentary (صفت)
شکسته، ناقص، بی ربط، پاره پاره، جزء جزء، ریز شده

mutilate (صفت)
ناقص، قلب و تحریف شده

half-baked (صفت)
خل، خام، ناپخته، ناقص، بی تجربه، نیم پخته

imperfect (صفت)
ناقص، نا تمام، ناکامل، از بین رفتنی

incomplete (صفت)
ناقص، نا تمام، غیر کافی، انجام نشده

sketchy (صفت)
ناقص، از روی عجله، سطحی، عاری از جزئیات

skimpy (صفت)
خسیس، لئیم، ناقص، اندک، نحیف، قلیل

half (صفت)
ناقص

imperfective (صفت)
معیوب، ناقص، نا تمام

manque (صفت)
ناقص

roughcast (صفت)
ناقص، نا تمام، اندوده به شن و اهک

پیشنهاد کاربران

سلیم
ناقص: آفرینش نا درست، عیب ناک
معیوب
حمید رضا مشایخی - اصفهان
واژه ناقص
معادل ابجد 241
تعداد حروف 4
تلفظ nāqes
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( قِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی nAqes
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نااُسپُر، ناسپر،
در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده،
انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ی "ناسپر" را به دست آورد و به جای ناقص به کار گرفت.
همچنین می توان از واژه ی " ناپُر" نیز به جای ناقص بهره برد.
روزه بی نماز، عروس بی جهاز، قورمه بی پیاز ؛ یعنی چیزی ناقص و امری ناتمام. ( امثال و حکم دهخدا ) .
🇮🇷 همتای پارسی: کاستمند 🇮🇷
چه بسا که گمان درستی نیست ، اما این واژه می تواند همان ناکس باشد که عرب آن را سه حرفی کرده ( نقص ) و در زبان خود بکار می برد
انسان با عقل ناقصش؛ نمیتواند تعیین کننده باشد کدام مخلوق ناقص وکدام کامل وکدام به تکامل نیاز دارد وکدام ابر مخلوق هست. . .
مگه علم وتجربه انسان چند ساله چقدر هست با عمر کیهان 17 میلیارد ساله؛ تا نظر بده وقضاوت کنه؟!
عجب وقاحت وخودشیفتگی!
نیم بند
دست و پا شکسته
بی سرانجام
نیمه کاره
از آنجایی که واژه ی عیب عربی نیست، بنابراین عیبناک به جای ناقص درخور است.
ناهمگون
ناقص = پرکاست
کامل = بیکاست
در پارسی " آکیده ، ابوند ، نارسا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
نارسا
جلمه ای که تمام نباشد، یعنی منظور را تمام و کمال به مخاطب خویش رسانده باشد.
ابتر
ناقص = نازگار ، کم - وَند، کاستمند , کاستی مند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس