منبع عکس. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
میوه واژه فارسی بوده که از واژه �میواک� در فارسی میانه گرفته شده این واژه به شکل �میده� وارد زبان سغدی و همچنین به شکل �mead� وارد زبان انگلیسی شده است.
میوه به زبان سنگسری
حاصِل hasel
بار bar
انواع میوه به زبان سنگسری
به. . . . اّنبه anbeh
گلابی. . . . اّنبرو anboro
زرد آلو. . . شولِک sholek
انار . . . انور anor
گردو . . . . یوز ioz
... [مشاهده متن کامل]
بادام. . . . وِم Wem
سیب . . . سوso
هندوانه . . . . هندونه hendoneh
خربزه. . . . خربوزه kharbozeh
زردک. . . . گّذر gazer
چغندر. . . . چوندر jonder
شلغم. . . . شّلغِم shalghem
بادمجان. . . . وِنگومwengom
انجیر . . . اّنجیلanjil
سنجت. . . . . پوشتنا poshtena
بادام زمینی. . . وّم زِمینی Wem zeminy
اسکوربیت. . . گیگرِک gigerek
گرمک. . . دستِ اّنبو deset anbo
پرتقال. . . پِرتِقال perteghal
ازگیل . . . کونِس cones
آلوچه. . . هِلکوک helkok
زرشک. . . زّرِشک zareshk
توت سفید. . . اِسبیل توت esby tot
توت سیاه. . . . سو توت so tot
آلبالو. . . . آلبالو
طالبی. . . طالّبی tallboy
ز میوه های رنگارنگ عظمت یار در ان نمایان است
ز میوه ها به نامهای سنگسری شیرین و خندان است
ز سیب سو گلابی انبرو در تاریخ داستان است
ز هر رنگ مزه میوه ها لذت بر جانان است
پارسی هزاران میوه در جهان جلوه یار تابان است
ز هر میوه بر خردمندان و فرزانگان پیام دلبران است
واژه میوه
معادل ابجد 61
تعداد حروف 4
تلفظ mive
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: mivak]
مختصات ( وِ ) ( اِ. )
آواشناسی mive
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
انواع میوه ها .
`
درتبریز ترکی زبان ها میوه رو ( می و ) می گویند میوه ها خیلی مفید بودند، هستندو خواهندبود
ثمر . . .
زیر مجموعه واژه های زیر را بنویسید مثل رنگ
درباره ی ریشه ی واژه ی میوه:
در پهلویگ ؛ میوگ
که گویا از ریشه ی فعل اوستایی میو ( miv ) باشد.
Miv : فربه کردن، چاق کردن ، نیرومند کردن ، نیرو بخشیدن، قوی کردن.
که با چم واژه ی میوه جور است، خوراکی که نیرومند کننده است و توان بخش ( ویتامین )
میوه. [ می وَ / وِ ] ( اِ ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. ( ناظم الاطباء ) . ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل. قطف. با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ) . به کسر و فتح اول هر دو آمده. ( غیاث ) . صاحب آنندراج گوید: بر هر میوه از خربزه و هندوانه و انارو انجیر و لیمو و نارنج اطلاق شود و خانه رس و نیم رس و گلوسوز و از شاخ کنده از صفات اوست و با لفظ افشاندن و خوردن و گزیدن. مستعمل. ( از آنندراج ) . فاکه. ( دهار ) . فکهه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ) . ثمره. ثمر. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ترجمان القرآن ) ( یادداشت مؤلف ) ( نصاب الصبیان ) :
... [مشاهده متن کامل]
پر از میوه کن خانه را تا به در
پر از دانه کن خنبه را تا به سر.
ابوشکور بلخی.
همان میوه ٔ تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید.
فردوسی.
از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر ازمیوه و مردم و چارپای. . .
فردوسی.
توان دانست که میوه بر هرچه جمله آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ) .
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یک روز میوه ز دار.
اسدی.
میوه ٔ او را نه هیچ بوی و نه رنگ است
جامه ٔ او را نه هیچ پود و نه تار است.
ناصرخسرو.
هر آن میوه که نبود طعم و بویش
نباشد باغبان در جستجویش.
ناصرخسرو.
هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون
نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.
ناصرخسرو.
میوه در خواب روزی است از شاه
لیک نه اندر زمان کاندرگاه.
سنائی.
میوه ٔ شاخ فریبرز فلک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
میوه ٔ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک.
خاقانی.
در بوستان عهد شنیدم که میوه هاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم.
خاقانی.
چو کردی درخت از پی میوه پست
جز آن م . . .
بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول، ثمره، حاصل، نتیجه
میوه: بار، بَر، ثمر، بهره، قسمتی از گیاه سبز که غذای اضافی در آن ذخیره می شود. گیاهان سبز مواد معدنی ( موجود در خاک یا محلول در آب ) ، گاز کربنیک، نور خورشید، آب و کلروفیل ( سبزینه ) موجود در برگهایشان،
... [مشاهده متن کامل] عمل فتوسنتز ( غذاسازی ) انجام می دهند. قسمتی از غذای ساخته شده به مصرف گیاه می رسد تا برای ادامه زندگی و رشد از آن استفاده نماید و قسمت اضافی هم در اندامی به نام میوه ذخیره می شود. در گیاهان بی بَر گیاه فقط به اندازه مصرف خود غذا تولید می کند. گیاهان بدون کلروفیل ( سبزینه ) قدرت غذاسازی ندارند و برای تغذیه به گیاهان سبز وابسته اند.
کیوی بر موز طالبی
در گویش شهرستان بهاباد به میوِه/mive/مِیْوِه/meyve/ می گویند و کلمات ترکیبی چون بشقاب میوه خوری نیز بر اساس همان تلفظ مِیْوِه بیان می شود.
بر
گلابی. انبه. خیار. سیب. آناناس . کبوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)