میوه

/mive/

    fruit

فارسی به انگلیسی

میوه اقطی
elderberry

میوه اوری
fruition

میوه برگ بو
bayberry

میوه بلوط مانند درخت راش
beechnut

میوه به
quince

میوه بی پوست
soft fruit

میوه پخته
sauce

میوه جات
produce

میوه خلسه اور
lotus

میوه خوار
frugivorous

میوه خور
fruitarian

میوه خوری
fruit - bowi

میوه دادن
fructify

میوه دار
fruit-bearing, fructiferous, fructifarous

میوه دار شدن
fructify

میوه دارای هسته سخت
stone fruit

میوه درخت بلوط
acorn

میوه درخت شاه بلوط
chestnut

میوه درخت کالاباش
calabash

میوه رازک
hops

مترادف ها

fruit (اسم)
بار، سود، فایده، میوه، ثمر، شایه

fruitage (اسم)
میوه، میوه جات، حاصل

پیشنهاد کاربران

میوه
باغ در حیاط داشته باشیم
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا
واژه ی میوه از ریشه ی واژه ی میو در اوستا هست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

میوهمیوهمیوهمیوهمیوه
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
منبع عکس. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
میوهمیوهمیوهمیوهمیوه
میوه واژه فارسی بوده که از واژه �میواک� در فارسی میانه گرفته شده این واژه به شکل �میده� وارد زبان سغدی و همچنین به شکل �mead� وارد زبان انگلیسی شده است.
میوه به زبان سنگسری
حاصِل hasel
بار bar
انواع میوه به زبان سنگسری
به. . . . اّنبه anbeh
گلابی. . . . اّنبرو anboro
زرد آلو. . . شولِک sholek
انار . . . انور anor
گردو . . . . یوز ioz
...
[مشاهده متن کامل]

بادام. . . . وِم Wem
سیب . . . سوso
هندوانه . . . . هندونه hendoneh
خربزه. . . . خربوزه kharbozeh
زردک. . . . گّذر gazer
چغندر. . . . چوندر jonder
شلغم. . . . شّلغِم shalghem
بادمجان. . . . وِنگومwengom
انجیر . . . اّنجیلanjil
سنجت. . . . . پوشتنا poshtena
بادام زمینی. . . وّم زِمینی Wem zeminy
اسکوربیت. . . گیگرِک gigerek
گرمک. . . دستِ اّنبو deset anbo
پرتقال. . . پِرتِقال perteghal
ازگیل . . . کونِس cones
آلوچه. . . هِلکوک helkok
زرشک. . . زّرِشک zareshk
توت سفید. . . اِسبیل توت esby tot
توت سیاه. . . . سو توت so tot
آلبالو. . . . آلبالو
طالبی. . . طالّبی tallboy
ز میوه های رنگارنگ عظمت یار در ان نمایان است
ز میوه ها به نامهای سنگسری شیرین و خندان است
ز سیب سو گلابی انبرو در تاریخ داستان است
ز هر رنگ مزه میوه ها لذت بر جانان است
پارسی هزاران میوه در جهان جلوه یار تابان است
ز هر میوه بر خردمندان و فرزانگان پیام دلبران است

واژه میوه
معادل ابجد 61
تعداد حروف 4
تلفظ mive
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: mivak]
مختصات ( وِ ) ( اِ. )
آواشناسی mive
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
انواع میوه ها .
`
درتبریز ترکی زبان ها میوه رو ( می و ) می گویند میوه ها خیلی مفید بودند، هستندو خواهندبود
ثمر . . .
زیر مجموعه واژه های زیر را بنویسید مثل رنگ
درباره ی ریشه ی واژه ی میوه:
در پهلویگ ؛ میوگ
که گویا از ریشه ی فعل اوستایی میو ( miv ) باشد.
Miv : فربه کردن، چاق کردن ، نیرومند کردن ، نیرو بخشیدن، قوی کردن.
که با چم واژه ی میوه جور است، خوراکی که نیرومند کننده است و توان بخش ( ویتامین )
میوه. [ می وَ / وِ ] ( اِ ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. ( ناظم الاطباء ) . ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل. قطف. با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ) . به کسر و فتح اول هر دو آمده. ( غیاث ) . صاحب آنندراج گوید: بر هر میوه از خربزه و هندوانه و انارو انجیر و لیمو و نارنج اطلاق شود و خانه رس و نیم رس و گلوسوز و از شاخ کنده از صفات اوست و با لفظ افشاندن و خوردن و گزیدن. مستعمل. ( از آنندراج ) . فاکه. ( دهار ) . فکهه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ) . ثمره. ثمر. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ترجمان القرآن ) ( یادداشت مؤلف ) ( نصاب الصبیان ) :
...
[مشاهده متن کامل]

پر از میوه کن خانه را تا به در
پر از دانه کن خنبه را تا به سر.
ابوشکور بلخی.
همان میوه ٔ تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید.
فردوسی.
از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر ازمیوه و مردم و چارپای. . .
فردوسی.
توان دانست که میوه بر هرچه جمله آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ) .
تن ما چو میوه ست و او میوه دار
بچینند یک روز میوه ز دار.
اسدی.
میوه ٔ او را نه هیچ بوی و نه رنگ است
جامه ٔ او را نه هیچ پود و نه تار است.
ناصرخسرو.
هر آن میوه که نبود طعم و بویش
نباشد باغبان در جستجویش.
ناصرخسرو.
هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون
نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.
ناصرخسرو.
میوه در خواب روزی است از شاه
لیک نه اندر زمان کاندرگاه.
سنائی.
میوه ٔ شاخ فریبرز فلک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
میوه ٔ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک.
خاقانی.
در بوستان عهد شنیدم که میوه هاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم.
خاقانی.
چو کردی درخت از پی میوه پست
جز آن م . . .

بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول، ثمره، حاصل، نتیجه
میوه: بار، بَر، ثمر، بهره، قسمتی از گیاه سبز که غذای اضافی در آن ذخیره می شود. گیاهان سبز مواد معدنی ( موجود در خاک یا محلول در آب ) ، گاز کربنیک، نور خورشید، آب و کلروفیل ( سبزینه ) موجود در برگهایشان،
...
[مشاهده متن کامل]
عمل فتوسنتز ( غذاسازی ) انجام می دهند. قسمتی از غذای ساخته شده به مصرف گیاه می رسد تا برای ادامه زندگی و رشد از آن استفاده نماید و قسمت اضافی هم در اندامی به نام میوه ذخیره می شود. در گیاهان بی بَر گیاه فقط به اندازه مصرف خود غذا تولید می کند. گیاهان بدون کلروفیل ( سبزینه ) قدرت غذاسازی ندارند و برای تغذیه به گیاهان سبز وابسته اند.

کیوی بر موز طالبی
در گویش شهرستان بهاباد به میوِه/mive/مِیْوِه/meyve/ می گویند و کلمات ترکیبی چون بشقاب میوه خوری نیز بر اساس همان تلفظ مِیْوِه بیان می شود.
بر
گلابی. انبه. خیار. سیب. آناناس . کبوی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)