مهاجرت

/mohAjerat/

    emigration
    immigration
    passage
    trek
    run

فارسی به انگلیسی

مهاجرت کردن
immigrate

مهاجرت کردن از داخل به خارج از کشور
emigrate

مهاجرت یهودیان به اسرائیل
aliyah or aliya

مترادف ها

flight (اسم)
گریز، پرواز، سلسله، مهاجرت، عزیمت، یک رشته پلکان

colonization (اسم)
استعمار، مهاجرت، کوچ

emigration (اسم)
مهاجرت، کوچ

exodus (اسم)
مهاجرت، خروج، مهاجرت دسته جمعی، سفر خروج

expatriation (اسم)
مهاجرت، جلای وطن

out-migration (اسم)
مهاجرت

پیشنهاد کاربران

بهترین واژه برابر که کسی ازش نگفت پاژه کوچ هستش
کوچ : مهاجرت
مهاجر : کوچگر
مهاجرت کردن : کوچیدن یا کوچ کردن
🇮🇷 همتای پارسی: فراروایی 🇮🇷
( فراروی همتای پارسیِ هجرت می باشد )
هَژرَفتن = هجرت کردن، مهاجرت کردن
هَژروش، هَژرفت = هجرت، مهاجرت
هژرواندن = مهاجرت دادن
هژروانش = مهاجرت دهی
#پارسی دوست
#پیشنهاد_شخصی
روش ساخت ⬇️
{هژرفتن: پیشوند ‹هَژ› بعلاوه کارواژهٔ ‹رفتن›. رویهمرفته به معنای برون رفتن از میهن، زیستگاه و . . . . ( ‹هژ› ریخت دیگری است از پیشوند ‹هَز› که معنای بیرون و خارج و . . . را می رساند. تبدیل شدن ‹ز› به ‹ژ› در زبانهای ایرانی شدنی است. چنانکه روز در برخی زبانهای ایرانی روژ می شود یا ژاژ که در پهلوی زاز بوده است و . . . . ‹هز› هم خود یکی از شکل های پسوند uz و iz پهلوی در فارسی است که در واژه ‹هزینه› باقی مانده است. }
...
[مشاهده متن کامل]

جابجایی
نجو
فراروی کردن . . ( فرا رو ) مهاجر . . .
مهاجرت ( Migration ) :[اصطلاحات پلیمری]عبارتی است که برای قابلیت حرکت مواد رنگدار ( کلرانت ) استفاده می شود و معمولاً منسوب است به حلالیت جزئی در پلیمر یکی از اجزای تشکیل دهنده رنگ. این مسئله می تواند بصورت” رنگ پس دادن” یا ” کدر شدن رنگ” ظاهر شود.
در پهلوی " فاتورش ، فروایش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
فاتوریدن ، فرواییدن = مهاجرت کردن ، کوچیدن
Move away
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
فَروایِش farvãyesh ( پهلوی: فْرَوایِیشن fravãyishn )
پَرواس ( سنسکریت: پْرَواسَ )
کوژین ( کردی: کوچین )

بپرس