منش

/maneS/

    nature
    disposition
    relish
    temper
    temperament
    trait
    character
    characteristic
    ethos
    feature
    habit
    habitude
    humor
    mien
    fiber
    fibre

فارسی به انگلیسی

منش انگیز
nauseous

منش پراشی
split personality

منش گردا
vomit

منش گشتن
nauseate

مترادف ها

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

پیشنهاد کاربران

تعریف آقای رسول امینی خصوصا ترکیب آخر یعنی از ذات خود داشتن بسیار مناسبتر به نظر می آید خصوصا اگر منش اسم مصدر بصورت من ش بدانیم یعنی آنچه که به من بودن فرد اشاره میکند
منشها:؛
۱_سرکش.
۲_سرزنش.
۳_به فرمان.
۴_آرامش.
۵_خشنود.
۶_خشگوار.
۷_سربلند
۸_سر به زیر.
۹_سرافکنده.
۱۰_شکسته
۱۱_پیروز.
۱۲ - نابود.
۱۳_ امید وار.
۱۴_ نا امید.
...
[مشاهده متن کامل]

۱۵_دربه در.
۱۶_خاک بر سر.
۱۷_گم.
۱۸_پیدا.
۱۹_سازا.
۲۰_ناسازا.
منش مردم دارندهء رنگهای کرداری و گفتاری و پنداری برپایهء باورها وباورمندیهایشان است، و هر کدام نمودی در پیوند با آنها دارد. ونیز فراز وفرود خود را دارند.

هر کسی منش وسرشت وکیش و شخصیتی دارد که نبا ید کار وشغل به آن آسیب رسانند.
اخلاق و رفتار
منش : خصلت ذاتی، رفتار صادقانه، اندیشه، طرز رفتار و فکر درونی، طرز رفتار که از عمق جان بیرون آمده و از سر چاپلوسی و فریب نیست، خو، خوی، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت
منش از ریشه مندن ( فعل قدیمی ) : داشتن، در خود داشتن، در اختیار داشتن، گمان داشتن، اندیشیدن، فکر داشتن، درون رفتار داشتن ( برخلاف رفتار که می تواند صادقانه نباشد ) ، خصلت ذاتی داشتن، از ته دل داشتن، از درون ( نفس ) داشتن، از ذات خود داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

شخصیت و خصلت
واژه منش
معادل ابجد 390
تعداد حروف 3
تلفظ maneš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: menišn] ‹منشن›
مختصات ( مَ نِ ) [ په . ] ( اِمص . )
آواشناسی maneS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

تهوع، دل آشوب
هیچکدوم نیست جدول نوین حرف دومش دهست
خوی - طبیعت
خصلت، خلق، خو، خوی، داب، سجیه، سگال، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت
رفتار
خو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس