منسجم

/monsajem/

    coherent
    cohesive

پیشنهاد کاربران

منسجم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
یکپارچه، یکدست، به هم پیوسته ( دری )
پرچام porcām ( خراسانی: porcam )
هماهنگ نظم یافته
سازمان یافته، ساختارمند
همبستگی. وحدت . هماهنگ بودن.
پیوسته. همبافت. یکدست
منسجم تجسم ها مجسمه سنجیده به سجده در آورده اند. . !
یکدست
به هم پیوسته و یکدست . بهم بافته .
مجسم، انسجام، تجسم، و. . .
همبافت ، یگانیک، همبستگی