juncture
مقطع
/maqta~/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تخفیف، قطع، برش، جوی، شکاف، کانال، چاک، معبر، بریدگی، مقطع
برش، قسمت، گروه، دسته، قطعه، بخش، دایره، مقطع، برشگاه
حلقه، قسمت، بند، قطعه، بخش، مقطع
مقطع عرضی، مقطع، نمایه، نیمرخ، خط نیمرخ، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیم رخ
پیشنهاد کاربران
مَقطَع: بریده - وهلة - برهه . . .
مِقطَع - مِقطَعة: ابزار بریدگی
مُقَطِع: ابزار تکه تکه کردن
مُقَطَع - مُقَطَعة: تکه تکه شده
مُستَقطع: بریده شده
. . .
cut = قطع ( واژه اصل عربی وتمام )
... [مشاهده متن کامل]
استقطاع
قطّاع
. . .
برای توضیح این کلمه به تنهائی یه کتاب قطور لازم هست
. . .
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ53
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ32
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ166
مِقطَع - مِقطَعة: ابزار بریدگی
مُقَطِع: ابزار تکه تکه کردن
مُقَطَع - مُقَطَعة: تکه تکه شده
مُستَقطع: بریده شده
. . .
cut = قطع ( واژه اصل عربی وتمام )
... [مشاهده متن کامل]
استقطاع
قطّاع
. . .
برای توضیح این کلمه به تنهائی یه کتاب قطور لازم هست
. . .
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ53
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ32
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ166
کُت. کُتِش:قطع ، مقاطع:کُتِشها
مُقَطع : اربابان فئودال ( اقطاع داران ، زمین داران ) ، مقطعان که اقطاع دارند باید بدانند که ایشان را بر رعایا جز آن نیست که مال حق بدیشان حوالت کرده اند. ( سیاست نامه خواجه نظام ، فصل پنجم )
همیشه فکر میکردم مُقَطَع تلفظ میشه ممنون
موضع
بریده بریده
یا
تکه تکه
یا
تکه تکه
افزون بر واژگان یادشده، برابر ( مقطع ) ، واژه ( اَندَر بُرِش ) نیز می شود.
منبع:بنیادهای منطق نگریک
منبع:بنیادهای منطق نگریک
مکان مشخص شده
سیلاب، هجا، بیت آخر غزل، قصیده، برشگاه، محل قطع، مرحله، برهه، برش
مقطع : [اصطلاح صنعت چوب] عبارت است از برش عرضی عمود بر محور قطعه چوب و معمولا با تعیین پهنا و ضخامت قطعه چوب مشخص میگردد .
عقیلی خراسانی مخزن الادویه : "مقطّع " یعنی جدا کننده و آن دوایی را نامند که به سبب قوتّ حرارت و لطافت و نفوذ خود نفوذ نماید مابین خلط لزج و سـطح عضو ملاصق بدان و دفـع نمایـد آن را بـدون تصـرف در قـوام آن
مانند سکنجبین و خردل
مانند سکنجبین و خردل
پایه
در ریاضی: کف ( سطح مقطع شکلبا زمین= کف شکل روی زمین )
مُقطع = برش
مُقطع = برش
مقطع [ به ضم میم و فتح طا ] کسی که خلیفه یا سلطان، زمینی به اقطاع به او می بخشدتا از حاصل آن زندگی بگذراند. خاقانیا سواد دو عالم ده شناس / اینجات عقل مقطع و آنجات جان امیر ( خاقانی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)