پدرت مقصر هست
آنچه نشنیده میگوید آن مرد گناهکار هست
خواهرت سهیم هست من گفتم باید عمه پسرام باشد بعد عروس شود مادر شود
اما نه خانم رقابتی هست باید با من همزمان درد زایمان بکشد
کم آورد و یا کم نهاد : قاصر ویا مقصر.
واژه مقصر
معادل ابجد 430
تعداد حروف 4
تلفظ moqasser
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ قَ صِّ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی moqasser
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
تقصیرکار
At fault
ده زبان افغانی یعنی خطاکار
واژهٔ قاصر تا حدودی بار معنایی مثبت دارد ( یعنی کوتاهی از طرف فرد در نزد دیگران مقبول افتاده ) ، منتها واژهٔ مقصر بار معنایی منفی دارد.
culprit
A window was broken and we think we've found the culprit
شیشه پنجره ای شکسته شد و ما فکر میکنیم مقصر ( آدم خطاکار ) را پیدا کرده ایم
تقصیرکننده، تبهکار. جمع آن مقصرون ( مقصرین )
در پارسی " سستکار "
گناهکار
کوتاهی کرده
کوته گر
مقصر : کسی که بر اثر کوتاهی خطایی کرده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)