مقدمات

/moqaddamAt/

    preliminaries
    first steps
    preparations
    elements
    premises
    arrangements
    abc
    prelimnaries

مترادف ها

preliminary (اسم)
مقدمات، مقدمه، امتحان مقدماتی

arrangement (اسم)
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی

preparations (اسم)
مقدمات، عدد

rudiment (اسم)
مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی

پیشنهاد کاربران

از توقّف در مُقدّمات امور ( علمی عملی فکری عقائدی . . . ) بپرهیزید.
مُقَدَّمات: پیش نیازها، پیش زمینەها
مقدمات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دسپیکان daspikān ( کردی )
بنکار benekār ( مازنی )
دیباچه
مقدمات: زمینه ها، زمینه سازی ها، پیش بینی ها، پیشگفت ها.
پیش نیازها
خوب هس درمورد تبر باقران ایشلا همیشه همیرا بریم تدبری با قران خوب هس
سر رشته
پیش درآمد