مقدار

/meqdAr/

    quantity
    amount
    deal
    degree
    dimension
    extent
    matter
    measure
    number
    quantum
    rate
    rating
    supply
    volume
    worth
    value

فارسی به انگلیسی

مقدار ابگونه در بطری
bottle

مقدار بار حمل شده
draft

مقدار بار کشیده شده
draft

مقدار بسیار زیاد
sea

مقدار بسیار کم
bit, dribble, driblet, iota, scruple, tittle, whisker

مقدار بیش از حد دارو
overdose

مقدار بیش از نیاز
redundancy

مقدار بیشتر
more

مقدار پشم چیده شده
shearing

مقدار پول رد و بدل شده
turnover

مقدار تخفیف
markdown

مقدار تراوش
leakage

مقدار جا به جایی اب
displacement

مقدار خمیر لازم برای یک پخت
batch

مقدار خوراک دارو
dosage

مقدار دارو
draft

مقدار دقیق
quantity

مقدار دقیق دارو
dose

مقدار ریختگی
spill, spillage

مقدار زیاد
arsenal, bulk, deal, mass, mint, much, quantity, ruck, volume, world, flood, gob, heap, hefty, pile, raft, slew

مترادف ها

extent (اسم)
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

value (اسم)
مقدار، ارزش، قیمت، فرجه، بها، قدر، ارج

content (اسم)
محتوی، مقدار، گنجایش، حجم، مفاد، خوشنودی، فحوا

amount (اسم)
میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان

size (اسم)
میزان، مقدار، اندازه، قالب، قد، سایز، چسبزنی

deal (اسم)
حد، مقدار، سودا، اندازه، قدر

scantling (اسم)
حدود، مقدار، اندک، نیم ذرع، مقدار قلیل

quantity (اسم)
حد، مقدار، مبلغ، عده، اندازه، قدر، عدد، چندی، کمیت

quantum (اسم)
ذره، میزان، درجه، مقدار، مبلغ، اندازه، پله، کمیت

magnitude (اسم)
مقدار، بزرگی، اندازه، اهمیت، شکوه، قدر، عظمت حجم

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

mouthful (اسم)
مقدار، لقمه

percentage (اسم)
مقدار، قسمت، در صد، چند در صد، صدی چند

certain number (اسم)
مقدار

dose (اسم)
مقدار، خوراک دوا یا شربت، مقدار دوا

summa (اسم)
مقدار، اثار دانش بشری

پیشنهاد کاربران

واژه مقدار
معادل ابجد 345
تعداد حروف 5
تلفظ meqdār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: مقادیر]
مختصات ( مِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی meqdAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

مقدار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
هنداچ handāc، مساک masāk، اچند ecand ( پهلوی )
ایچاف icāf ( سغدی: ivcāf )
اندازه ( دری )
حد
قاد
بِلَنج ؛ بلیج =مقدار/قدر و اندازه
VALUE
در دانشِ مزداهی ( ریاضی ) ، می توان به جایِ واژه ( مقدار ) از واژه ( ارزه ) بهره جُست.
برای نمونه: مقدارِ یک تابع: ارزه یِ یک تابع.
در زبانِ آلمانی برایِ واژه ( مقدار ) در مزداهی ( ریاضی ) از واژه یِ ( Wert ) از کارواژه ( werten ) و ( auswerten ) به چمِ ( ارزش گذاری کردن، ارزیابی کردن ) و واژگانی همخانواده با کارواژه ( ارزیدن ) بکار می رود. در زبانِ انگلیسی نیز همین گونه است: واژه ( value ) به چمِ ( مقدار ) به همراه کارواژه یِ ( evaluate ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پس واژه پیشنهادیِ من ( ارزه ) می باشد. اگر نگرانِ همآواییِ واژگانِ ( عرضه و ارزه ) هستید، نگرانیِ شما بیهوده است؛چراکه این واژه ( عرضه ) هست که باید کنار گذاشته شود.

مقدار
چندی . شماره . شما ر. . براورد. . تا
وی
مایه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس