معتمد

/mo~tamed/

    reliable
    trustworthy
    confidante
    fiduciary
    confidant
    trustee

فارسی به انگلیسی

معتمد دانستن
credit

مترادف ها

reliable (صفت)
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان

fiducial (صفت)
امانتی، ثابت، اعتمادی، وابسته به امین ترکه، معتمد

trustful (صفت)
اطمینان، اعتماد، معتمد

پیشنهاد کاربران

خدمت جناب مائده عرض شود که شما از دیسه های نادرست این واژگان بهره برداری کرده اید، پیش از بکارگیری واژگان پارسی میانه در زبان کنونی مان، بایسته است که دیسه های واژگان را به صورت کنونی خود دراورید، تا به هماهنگی و سازگاری واژگان زبان پارسی زیانی نرسانید. شما از ریخت هایی استفاده کرده اید که در اوایل صده ی یکم تا سوم میلادی رایج بوده اند ، اما به گذشت زمان دچار فرگشت آوایی شده و حتی در اواخر دوران ساسانی نیز کاملا متفاوت بودند. خواهشمندم از منابع ای که بنده در زیر نام بردم بهره برداری کنید و کمی به ریخت های واژگانی که در ان منابع امده بنگرید، انها ریخت هایی بوده اند که در اواخر امپراطوری ساسانی بکار می رفتند، و ما حتی از انها نمی توانیم استفاده کنیم، زیرا که باید انها را به ریخت کنونی دراوریم و سپس می توانیم انها را بکار بریم. لطفا پیش از پرداختن به چنین کاری کمی درباره ی ریخت های واژگان پارسی نو پارسی میانه پژوهش کنید تا بتوانید به درستی این کار را انجام دهید. ضمنا برخی از واژگانی که شما ذکر کرده اید معنای 'معتمد' نمی دهند و معانی درست انها در منابع زیر ذکر شده.
...
[مشاهده متن کامل]

مبنع:
A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie
Parsig Database

در پارسی میانه واژه ی' اَبستان'، 'اَبستام' بمعنای معتمد، مطمئن، پشتگرم، و صفت 'اَبستانی'، 'اَبستامی' بمعنای 'اعتماد، پشتگرمی، اطمینان' بکار می رفته اند، و بر خلاف پندار بسیاری از پارسی زبانان، این واژگان به دست فراموشی سپرده نشده اند، بلکه در ادبیات پارسی نو به صورت 'وستام' و 'وستامی' دیده می شوند. این وژگان در متن 'قران قدس' که ترجمه ای ست از قران کریم به زبان پارسی، نیز بکار رفته اند. از این رو بنده پیشنهاد می کنم که واژه ی 'وستام' را به عنوان مترادف 'معتمد، مطمئن، پشتگرم'، و 'وستامی' را به عنوان هم چم 'اعتماد، اطمینان، پشتگرمی' بکار بریم
...
[مشاهده متن کامل]

شوربختانه بسیاری از واژگان کهن پارسی که از پارسی میانه به پارسی نو رسیده، اما کمتر بکار می روند، در لغت نامه ی دهخدا، و همچنین در نبی های ( کتاب های ) سره نویسی و سره گویی نیامده اند، یا با دیسه های نادرست خود دیده می شوند . از این رو بنده و دیگران می کوشیم که پارسی زبانان را از وجود این گونه واژگان اگاه کنیم تا توان بیان شان در زبان پارسی افزایش یابد و دامنه ی لغاتی که می شناسند و بکار برند گسترده تر شود. شایان گفتن است که احیا کردن این گونه واژگان و بکارگیری انها کاری بهتر و شایسته تر از واژه سازی است، زیرا اگر همه ی ما به واژه سازی بپردازیم، هیچ هنجار و معیاری باقی نمی ماند و همه واژگان مختلفی بکار می برند و زبان پارسی آشفته و پریشان می شود. اما واژگان کهن پارسی مشخص هستند و می توان انها را در لغت نامه ها و متون پارسی میانه، و نیز برخی متون پارسی نو مانند 'قرانِ قُدس' یافت.

خدمت جناب مائده عرض شود که شما از دیسه های نادرست این واژگان بهره برداری کرده اید، پیش از بکارگیری واژگان پارسی میانه در زبان کنونی مان، بایسته است که دیسه های واژگان را به صورت کنونی خود دراوریم، تا به هماهنگی و سازگاری واژگان زبان پارسی زیانی نرسانیم. شما از ریخت هایی استفاده کرده اید که در اوایل هزاره ی یکم تا سوم میلادی رایج بوده اند، اما به گذشت زمان دچار فرگشت آوایی شده و حتی در اواخر دوران ساسانی نیز کاملا متفاوت بودند. خواهشمندم از منابع ای که بنده در زیر نام بردم بهره برداری کنید و کمی به ریخت های واژگانی که در ان منابع امده بنگرید، انها ریخت هایی بوده اند که در اواخر امپراطوری ساسانی بکار می رفتند، و ما حتی از انها نمی توانیم استفاده کنیم، زیرا که باید انها را به ریخت کنونی دراوریم و سپس می توانیم انها را بکار بریم. لطفا پیش از پرداختن به چنین کاری کمی درباره ی ریخت های واژگان پارسی نو پارسی میانه پژوهش کنید تا بتوانید به درستی این کار را انجام دهید. ضمنا برخی از واژگانی که شما ذکر کرده اید معنای 'معتمد' نمی دهند و معانی درست انها در منابع زیر ذکر شده.
نمونه از کاربرد 'ابستان' در پارسی میانه:
ud har rōz *abar bāmdād dō kafčag pad kafčag ī abestān yazadān ō dahān abgandan ud āb [ī] *čē šāyēd kardan az pas xwardan pas abēgumānīhā hunsand būdan čē pad tan ud ruwān abēr sūdōmandtar. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 154 )
ترجمه: و هر روز در بامداد دو کفچه، با کفچه اعتماد [به] ایزدان به دهان افکندن، و آبِ �چه می توان کرد� از پس [آن] خوردن، پس بی گمان [بیمار ناخرسند] خرسند خواهد شد، زیرا برای تن و روان بسیار سودمندتر [است]. ( گشتاسب و حاجی پور، 1398 )
ترجمه ی انگلیسی: and every day, just at daybreak raise two spoonfuls to the mouth, with trust in God and add the proper amount of water and consume it. Then you will be happy without entertaining doubt, which is profitable for body and soul. ( Ichaporia, 2001, pp. 755 - 756 )
منابع:
A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie
Parsig Database

روراست، اوسپاریک
واژه معتمد
معادل ابجد 554
تعداد حروف 5
تلفظ mo'tame ( a ) d
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: متعمَد]
مختصات ( مُ تَ مِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mo'tamed
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

قابل اعتماد
اهل حل و عقد. [ اَل ِ ح َل ْ ل ُ ع َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معتمد مردمان . کسانی که سررشته ٔ کاری را در دست دارند. کسانی که زمام کار بدست آنهاست : فلان کس اهل حل و عقد است .
در پارسی " خست ، اپستامیک" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
رازشگر
این واژه تازى ( اربى ) است و برابر پارسى آن اینهاست: اُسْتَوان Ostavan ( پهلوى: معتمد، موثق، امین، مطمئن ) ، اُستیک Ostik ( پهلوى: معتمد ، محرم ، رازدار ) ، خُست Xost ( معتمد ، مطمئن، مورد اعتماد ) ، ماتَکْوَر Matakvar ( پهلوى: معتمد ، موثق و . . . ) ، اَویزند Avizand ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

معتمد، مورد اعتماد، مطمئن ) ، سِجْرونته Sejrunte ( پهلوى :سجرونتگ : معتمد، مورد اعتماد/اطمینان ) ، سِجْرونیک Sejrunik ( پهلوى: اعتمادشده، معتمد، مطمئن ) ، وابریگانVabarigan ( پهلوى: قابل اعتماد ، معتمد ، معتبر ) ، اَوِسپاریکAvesparik ( پهلوى: مورد اعتماد و اطمینان )
، اَپَستامیک Apastamik ( پهلوى: قابل اعتماد ، مورد اطمینان و اتکا ، معتمد )

بپرس