معاون

/mo~Aven/

    assistant
    aid
    assistant director or chief
    under-secretary
    deputy
    adjutant
    aide
    lieutenant
    second in command
    surrogate
    under
    under-
    vice-
    assistant director (or chif)
    [ministry] under -secrotary

فارسی به انگلیسی

معاون ابدارخانه
footman

معاون اسقف اعظم
archdeacon

معاون جرم
accessory to a crime, accessory, accomplice

معاون دادستان کل
solicitor general

معاون رییس جمهور
vice-president

معاون رییس جمهور امریکا
veep

معاون رییس دانشگاه
vice-chancellor

معاون سرکارگر
straw boss

معاون شماس
subdeacon

معاون صدر اعظم
vice-chancellor

معاون فرماندار
lieutenant governor

معاون وزیر
undersecretary

معاون وزیر دادگستری
solicitor general

معاون کشیش دهکده
curate

معاون کشیش شهرک
curate

معاون کلانتر
bailiff, inspector

مترادف ها

associate (اسم)
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار

helper (اسم)
هم دست، کمک، یار، یاور، معین، معاون

assistant (اسم)
کمک، دستیار، یاور، معین، بر دست، معاون، نایب، ترقی دهنده، رهبریار

vicar (اسم)
خلیفه، معاون، قائم مقام، جانشین، کشیش بخش، نایب مناب

assistant director (اسم)
معاون

coadjutor (اسم)
معاون، هم کار، همیاور

associate principal (اسم)
معاون

coadjutant (اسم)
معاون

vice-chancellor (اسم)
معاون، قائم مقام، نائب رییس، معاون رئیس دانشگاه

پیشنهاد کاربران

زیر دست و یاریگر
یاوری
اسیستان
Deputy director
مع یعنی با و همراه ، آون یعنی آسیاب و آسیابان است پس معاون در اصل کمک آسیابان بوده و برای دیگر مشاغل استفاده میشود
ادیار Adyar ( پهلوى: دوست ، کمک ، معاون )
به باور من، جز آمیخته واژه ی �دستیار�، دیگر برابرهای پارسی از آن میان، �همیار� و �یاور� که در بالا از آن ها یاد شده به آرش باریک واژه ی از ریشه عربی �معاون� نیستند و نمی توانند جایگزین آن شوند.
واژه ی �دستیار�، باریک ترین آرش �معاون� است.
...
[مشاهده متن کامل]

افزوده:
�هم دست� که در بالا از آن یاد شده را باید سر هم: �همدست� نوشت؛ جدانویسی اینگونه آمیخته واژه ها آرش و مانش برخی جمله ها را دگر یا پوچ می کنند.

تشریک مساعی کننده

بپرس