مطرح

/matrah/

    under consideration
    propounded
    set forth
    alive
    relevant
    on the carpet

فارسی به انگلیسی

مطرح کردن
broach, pose, propound, put

مطرح کردن بیش از حد
overexposure

مطرح کردن در فکر خود
design

مترادف ها

proposed (صفت)
مطرح

پیشنهاد کاربران

مطرح. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای انداختن چیزی. ج ، مطارح. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح. ( ناظم الاطباء ) . جایی که چیزی در آن اندازند. ( از اقرب الموارد ) . || جایگاه. قرارگاه. خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند :
...
[مشاهده متن کامل]

هر روز شدی و گوسفندی
در مطرح آن سگان فکندی.
نظامی ( لیلی و مجنون چ وحید ص 17 ) .
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده.
نظامی.
شاه در مطرح ایستاده چو شیر
استرش رقص بر گرفته به زیر.
نظامی.
|| کمینگاه طرح شکار. ( گنجینه گنجوی ) :
که چون بایدم مطرحی ساختن
شکاری در آن مطرح انداختن.
نظامی ( از گنجینه گنجوی ) .
|| دربیت زیر، اسم آلت و اینجا کمان مقصود است و تنگی مطرح اشاره به کشیدن کمان است چون هنگام کشیدن پهنای آن تنگ میشود. ( حاشیه هفت پیکر چ وحید ص 24 ) :
تنگی مطرحش به تیر دو شاخ
کرده بر شیر شرزه گور فراخ.
نظامی ( هفت پیکر ایضاً ) .
|| کیسه و ظرف صیادان که صید را گرفته در آن نگاهدارند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . کیسه و خریطه ای که صیادان صید را گرفته در آن نگاهدارند. ( ناظم الاطباء ) . || مفرش. ج ، مطارح. ( اقرب الموارد ) .
- مطرح کردن ؛ به میان آوردن بحثی را. پیش کشیدن موضوعی را برای بررسی و تحقیق. به شور گذاشتن : امروز وزیر دارائی لایحه بودجه کشور را در هیئت دولت یا مجلس. . . مطرح کرد.
مطرح. [ م ِ رَ ] ( ع ص ) طرف مطرح ؛ چشم دوربین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || رمح مطرح ؛ نیزه دراز. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || فحل مطرح ؛ گشن که موقع منی او دور باشد از رحم ماده. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ) .
مطرح. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) آن که می افکند و دور میگرداند. ( ناظم الاطباء ) .
مطرح. [ م ُ طَرْ رَ ] ( ع ص ) افکنده شده و دور کرده شده. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به تطریح شود. || نااستوارخلقت. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) . || قول مطرح ؛ قولی که بدان توجه نشود. ( از اقرب الموارد ) . || بنای طویل و دراز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )
منبع. لغت نامه دهخدا

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
مطرحمطرحمطرحمطرح
________________
زندگی چیزی نیست ،
جز افکارما.

کارخر،
خوردن یابومطرح است. . .
مطرح= بنام ، شهیر ، پرآوازه
در میان
مطرح: شناخته شده
تاجرهای مطرح دبی: بازاریان شناخته شده دبی
واژه مطرح کاملا پارسی است چون در عربی می شود نشأ این واژه یعنی مطرح صد درصد پارسی است.
پیشنهادِ واژه :
در بسیاری از جاها، " مطرح کردن" برابرِ " پیش آوردن، پیش آوری کردن" است.
واژه یِ " طرح، مطرح" نیز برابرِ " پیش آورِش، پیش آوری" است.
نمونه:
طرحِ چنین پرسشهایی . . . . = پیش آوریِ ( = پیش آورِشِ ) چنین پرسشهایی . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

من چنین پرسشی را مطرح کردم = من چنین پرسشی را پیش آوردم ( یا پیش آوری کردم ) .

شناخته
مج ) در فارسی امروز صفتی است برای کار، اثر یا شخصِ قابلِ اعتنا، مهم.
- شازده احتجاب از آثارِمطرحِ ادبیات داستانی ایران است.
- اردشیر محصص کاریکاتوریست مطرح معاصر
محل بحث
جای نگر، ویژه پرنگری، خوسته نگر
مطرح:جایگاه شکار
شاه در مطرح ایستاده چو شیر
اشقرش رقص برگرفته به زیر
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص480 )
هنداخت ، برآراست
بیان
پی نوشته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)