مصیبت

/mosibat/

    affliction
    blight
    calamity
    cataclysm
    catastrophe
    curse
    disaster
    evil
    plague
    tragedy
    cancer
    scourge
    suffering
    trial
    trouble
    woe
    tragical event
    hardship

فارسی به انگلیسی

مصیبت امیز
woebegone

مصیبت اور
baneful, fateful

مصیبت بار
disastrous, fatal, miserable, sore, tragic, woeful, wretched

مصیبت زده
afflicted, overtaken by a calamity

مصیبت زده کردن
afflict, grind

مصیبت میز
woebegone

مصیبت وارد کردن
curse

مترادف ها

calamity (اسم)
سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی

affliction (اسم)
درد، مشقت، رنج، مصیبت، رنجوری، شکنجه، پریشانی، سیاه بختی، غم زدگی

catastrophe (اسم)
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی

disaster (اسم)
بدبختی، مصیبت، سیاه بختی، بلاء، فاجعه، حادثه بد، ستارهء بدبختی

mishap (اسم)
بدبختی، مصیبت، رویداد ناگوار، حادثه بد، قضا

tragedy (اسم)
مصیبت، تراژدی، فاجعه، نمایش حزن انگیز، سوگ نمایش

suffering (اسم)
مصیبت، عذاب

sorrow (اسم)
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی

bale (اسم)
رنج، مصیبت، عدل، محنت، لنگه، تا، تاچه، بلاء

depravation (اسم)
مصیبت، بد نامی، فساد، تباهی، بد اخلاقی

پیشنهاد کاربران

بتیار
مصیبت، بلا، حادثه
حمید رضا مشایخی - اصفهان
ویل
گناه
کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثه ای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته است که هم شامل اصابه رویدادهای خیر می شود و هم اصابه رویدادهای شر که البته بیشتر برای شر استفاده می شود.
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سختآمد 🇮🇷
برابر پارسی مصیبت واژه زیبای آزرنگ هست ک میشه بجای نکبت هم بکار برد
آفت . . بلا . . نکبت . . سوگ . . عزا . . بلیه . . داهیه . .
- سوء حادثه ؛ اتفاق بد.
- سوء تصادف ؛ سوء اتفاق. پیش آمد بد.
- سوء اتفاق ؛ پیش آمد بد.
|| ( اِ مرکب ) روز تیره. احوال پریشان. اوضاع نابسامان و نامطلوب و سخت. روزگار پریشان و تیره و تار. بدبختی. مصیبت :
بگویش که از گردش تیره روز
تو گشتی چنین شاد و گیتی فروز.
فردوسی.
دل هر دو بیدادگرشان به سوز
...
[مشاهده متن کامل]

که هرگز نبیند بجز تیره روز.
فردوسی.
مرا بهره این بود از این تیره روز
دلم چون بدی شاد و گیتی فروز.
فردوسی.

نایبه ، نائبه
بلا و فاجعه پارسی هستن
داهیه
آفت، بلا، حادثه، رزیه، رنج، سختی، فاجعه، گرفتاری، نائبه، نکبت، سوگ، عزا، عزاداری، ماتم
گرفتاری
بلا
جدا شدن ناخواسته از چیزی و یا کسی که انسان به آن دلبستگی دارد.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آپور ( کردی )
پیدام pidãm ( سنسکریت: پیدانَ )
دوراش ( سنسکریت: دوردَشا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)