effects
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
" در خور و دریافت و دَرواژ ":مصداق و مفهوم و منطوق.
" درخور و دریافت ":مصداق و مفهوم.
" به این نموده که":به این مصداق که.
" برای این است که. و برای همین است که":" به مصداق".
" آن جور. همان جور که. همان طور.
از نگاه ":به مصداق.
از نگاه ":به مصداق.
:برای، به رأی ( راه ) ؛براینده:مصداق.
برای این پدیدار:بمصداق هذا الکون.
برای این پدیدار:بمصداق هذا الکون.
نمونه آشکار ( بارز ) ، نمونه راست و درست
راست نماد و نمونه می توانند برابرهای فارسی مصداق باشند.
در پاسخ به دوست گرامی که به درستی خواهان واژه بهتری برای مصداق بودند . . . .
برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( به واژه حقیقت بروید )
پس برای واژه مصداق خواهیم داشت همیاب / همهود یا برابری حقی کسی یا چیزی در باره با کسی یا چیز دیگر = مصداق
... [مشاهده متن کامل]
این ضرب المثل "مصداق" حال و روز جامعه امروز ماست = این ضرب المثل "همهود/همیاب" حال و روز جامعه امروز ماست
این کاری که کردی "همهود/همیاب" تف سر بالا بود.
( این دو واژه = همهمود / همیاب از جایگاه مینَوی با مصداق یکسان است وگرنه واژه های همسان / یکسان / برابر و . . . . . در جمله شما معنا را میرساند اما از جایگاه مینَوی کاستی هایی دشات که با آن دو واژه آنرا نخواهیم داشت. )
برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( به واژه حقیقت بروید )
پس برای واژه مصداق خواهیم داشت همیاب / همهود یا برابری حقی کسی یا چیزی در باره با کسی یا چیز دیگر = مصداق
... [مشاهده متن کامل]
این ضرب المثل "مصداق" حال و روز جامعه امروز ماست = این ضرب المثل "همهود/همیاب" حال و روز جامعه امروز ماست
این کاری که کردی "همهود/همیاب" تف سر بالا بود.
( این دو واژه = همهمود / همیاب از جایگاه مینَوی با مصداق یکسان است وگرنه واژه های همسان / یکسان / برابر و . . . . . در جمله شما معنا را میرساند اما از جایگاه مینَوی کاستی هایی دشات که با آن دو واژه آنرا نخواهیم داشت. )
راست افزار
راستنما
🇮🇷 همتای پارسی: راستنماد 🇮🇷
یا راستنما
یا راستنما
هیچکس و هیچ فرهنگ لغتی نتونسته تعریف واضحی برای این کلمه ارائه بده. . یه عالمه متن توی همین اینترنت هست که کلمه مصداق توش بکار رفته ولی این تعاریف رو باید گذاشت در کوزه آبشو خورد.
برای مثال👇
این ضرب المثل "مصداق" حال و روز جامعه امروز ماست
... [مشاهده متن کامل]
این کاری که کردی "مصداق" تف سر بالا بود
هیچ تعریفی در فرهنگ لغت ها به درک معنی این جمله کمک نمیکنه.
خواهشا بالاغیرتاً هرکس بلده بیاد توضیح بده من هرازچندگاهی این صفحه رو چک میکنم برای کامنت های شما.
با تشکر.
برای مثال👇
این ضرب المثل "مصداق" حال و روز جامعه امروز ماست
... [مشاهده متن کامل]
این کاری که کردی "مصداق" تف سر بالا بود
هیچ تعریفی در فرهنگ لغت ها به درک معنی این جمله کمک نمیکنه.
خواهشا بالاغیرتاً هرکس بلده بیاد توضیح بده من هرازچندگاهی این صفحه رو چک میکنم برای کامنت های شما.
با تشکر.
از آن بزرگتر درختی ندیدم .
صفت بر تر ، پیش از اسم آمد .
صفت بر تر ، پیش از اسم آمد .
سلام اگه که طرز تلفظ کلمات رو هم بزارید خیلی خوب میشه ممنون
مصداق اتم:شاهد تمامتر ، گواه کامل تر ، کامل ترین مثال.
اتم:[ اَ ت َم م ] ( صفت تفضیلی بر وزن افعل ) به معنای تمامتر و مترادف اکمل به معنی کامل تر.
در زبان عربی به صفت برتر/ برترین، �اسم تفضیل� می گوییم و هنگام ساختن آن برای مذکّر و مؤنّث از دو وزن متفاوت استفاده می نماییم:الف ) أفْعَل مانند أکبَر ( به معنای بزرگ تر و بزرگ ترین ) . ب ) فُعلَی مانندکُبری ( به معنای بزرگ تر و بزرگ ترین ) .
... [مشاهده متن کامل]
درضمن، در زبان فارسی، صفت برتر را پس از اسم و صفت برترین را پیش از اسم به کار می بریم: درختِ بزرگتر / بزرگترین درخت
پس علت بیان �گواه کامل تر ، کامل ترین مثال� در ابتدای این نوشته رعایت این نکته بود.
اتم:[ اَ ت َم م ] ( صفت تفضیلی بر وزن افعل ) به معنای تمامتر و مترادف اکمل به معنی کامل تر.
در زبان عربی به صفت برتر/ برترین، �اسم تفضیل� می گوییم و هنگام ساختن آن برای مذکّر و مؤنّث از دو وزن متفاوت استفاده می نماییم:الف ) أفْعَل مانند أکبَر ( به معنای بزرگ تر و بزرگ ترین ) . ب ) فُعلَی مانندکُبری ( به معنای بزرگ تر و بزرگ ترین ) .
... [مشاهده متن کامل]
درضمن، در زبان فارسی، صفت برتر را پس از اسم و صفت برترین را پیش از اسم به کار می بریم: درختِ بزرگتر / بزرگترین درخت
پس علت بیان �گواه کامل تر ، کامل ترین مثال� در ابتدای این نوشته رعایت این نکته بود.
تلفظ: ( مِ )
[ عربی ]
( اسم )
۱ - دلیل راستی سخن.
۲ - چیزی که دلیل راستی کسی باشد.
۳ - آن چه که منطبق بر امری گردد.
[ عربی ]
( اسم )
۱ - دلیل راستی سخن.
۲ - چیزی که دلیل راستی کسی باشد.
۳ - آن چه که منطبق بر امری گردد.
تایید کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)