مشت

/moSt/

    fist
    blow with the fist
    handful
    number
    sock
    box
    buffet
    bust
    pack
    pocketful
    punch
    wisp

فارسی به انگلیسی

مشت باران کردن
pummel

مشت باز
boxer, pugilist

مشت باز پیشه کار
prizefighter

مشت باز نیرومند
slugger

مشت بازی
boxing, pugilism, ring

مشت بازی با حریف خیالی
shadowboxing

مشت بازی سر پول
prizefight

مشت بازی کردن
box

مشت جنگی کردن
box

مشت زدن
deliver, box, buffet, drive, paste, pummel

مشت زن
boxer

مشت زنی
boxing, pugilism

مشت زنی از نزدیک
infighting

مشت و مال
massage, rubdown

مشت ومال دادن
knead, massage, rub

مشت ومال دهنده
masseur

مترادف ها

clump (اسم)
انبوه، دسته، مشت، ضربه سنگین

knock (اسم)
ضربت، مشت، صدای تغ تغ، درزدن، عیبجویی

jab (اسم)
مشت، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت

fist (اسم)
کار، کوشش، مشت

cuff (اسم)
ضربت، سیلی، دست بند، مشت، دکمه سر دست، سراستین، سردست پیراهن مردانه، سیلی نرم

buffet (اسم)
ضربت، ضرب، سیلی، بوفه، رستوران، قفسه جای ظرف، اشکاف، کافه، مشت

handful (اسم)
مشت، تنی چند

punch (اسم)
قوت، مهر، ضرب، مشت، خپله، استامپ، منگنه، ضربت مشت

پیشنهاد کاربران

مشت با وازگان مس و مساج انگلیسی همریشه است
mass/massage=مشت /جِرم/انبوه/توده
در اوستایی نیز مرز/مریز . مردmarz/mrz/marez/mard امده
marz/mrz/marez/mard=مس/مچ/مالیدن/مش/مس/مسح /مساج
...
[مشاهده متن کامل]

ماچ و بوسه نیز از مچ است
مس را عربی نیز گرفته و انرا به گونه مس و مسج اورده
ازرقی دیوچهر بژمژه رنگ
از بدی مشت و از هجیری ونگ.
شیخ سودان
باز جهان گشت چو خرم بهشت
خوید دمید از دو بناگوش مشت.
منوچهری

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مشتمشتمشتمشت
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مشتمشتمشتمشت
مَشت در مازندرانی به چم پُر است. و سرشرار و لبریز
سقلمه
مَشت
در گویش طالقانی، به معنی لبریز بودن
حوضکی او مشت ، مشت
مرغ زرین گشت، گشت
حوضکی او تموم شد
مرغ زرین کشته شد
معمایی است که " او" ( آب )
اینجا معنی نفت و ماده سوختنی و مرغ زرین به معنای آتش برآمده از آن است، و پاسخش، چراغ است
مشت به چم جمع شده / سفت شده و کامل است که میتوان آنرا در ماست و مشتی دید
ماست به چم سفت شده و دلمه بستن است و دماستن / هماستن کارواژه آن بوده که به ترتیب به چم گیرکردن و سفت شدن / به هم رسیدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

دماستن= دم آستن = کیپ به کیپ و دمادم آست شدن ( ورود شدن ) = به واژه آستانه نگاه شود
هماستن = هم آستن = به هم آست شدن = به هم وارد شدن.
مشت یعنی به هم رسیده ناشی از گره کردن انگشت
مشتی به کسی میگویند که کامل و پربار باشد و نیز واژه مست نیز نشان از حالت کامل در هرچیزی دارد یا حالتی که فردی را وارد حالت دیگر میکند ( آست شدن به حالت دیگر = شاید مه آست بوده که مست شده
واژه مشت و ماست نیز میتواند از مه اشته باشد = خوب ترکیب شده = کامل ترکیب شده
در واژه آش و آست نیز میتوان از بهم رسیدن و ترکیب شدن نام برد در ثمر اینکه. . .
ماست / مست / مشت / آشت / آست / آش همگی به چم به هم رسیدن است که در یکی نگر به حد کمال و مستی و در دیگری به نشانه آستان و به هم رسیدن و در جای دیگر مرکب شدن و ترکیب شدن = آش و در مشتی نیز به چم حد کمال رسیده و در مشت به چم انگشت به هم رساندن و گره دار کردن دست را دارد.

مشت:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مشت" می نویسد : ( ( مشت در پهلوی در همین ریخت. نیز با ریخت مست must بکار می رفته است : " مشت " ، از دید زبانشناسی تاریخی ، ریخت " سَنْدی ِ" مُست است. ) )
( ( بزرگان لشگر پس و پشت اوی
...
[مشاهده متن کامل]

جهان آمده پاک در مشت ِ اوی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 341. )

انگشتان جمع شده