مستقیم

/mostaqim/

    direct
    straight
    straightforward
    [adj.] direct
    fair
    flush
    immediate
    right
    running
    through
    near
    plumb

فارسی به انگلیسی

مستقیم الخط
rectilinear

مستقیم بودن
directness

مستقیم کردن برق متناوب
rectify

مترادف ها

straight (صفت)
راست، صریح، درست، عمودی، مرتب، مستقیم، راحت، بی پرده، رک، سر راست، افقی، بطور سرراست

through (صفت)
تمام، تمام شده، مستقیم

direct (صفت)
راست، عمودی، مستقیم، میان بر

head-on (صفت)
روبرو، مستقیم

attributive (صفت)
اسنادی، مستقیم

straightforward (صفت)
راست، درست، مستقیم، بی پرده، رک، اسان، سر راست

undeviating (صفت)
مستقیم، بدون انحراف، بدون تردید رای

upstanding (صفت)
مستقیم، سر راست، قائم، خوش هیکل، شرافتمند

face-to-face (صفت)
مستقیم

first-hand (صفت)
اصلی، مستقیم

point-blank (صفت)
مستقیم، رک، رو به نشان

straight-line (صفت)
مستقیم، صاف، یکراست، بخط مستقیم، دارای خط مستقیم

پیشنهاد کاربران

چینوار
راستانه، ناراستانه:مستقیم غیر مستقیم.
پیشنهادِ واژه : "نا اَندراگ/ نا اَندرا" به چم " بی واسطه، بلافصل، مستقیم".
در زبانِ سانسکریت واژه یِ " اَن اَنتَرَ: an - antara " به چمِ " بی واسطه، بلافصل" بوده است.
1 - " اَن: an" پیشوندِ نفی کننده است که در اینجا می توان بسته به واژه از پیشوندهایِ " نا، بی" بهره برد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - " اَنتَرَ : antara " در اینجا به " میانی، آنچه میان است" نِشانِش دارد و ما می توانیم با افزودنِ پسوندِ کُناکیِ " - آگ" به " اَندر"، واژه یِ " اَندراگ" را به ریختِ پارسیِ میانه بسازیم بمانندِ " هماگ، نیاگ و. . . " .
" اَندراگ" به چمِ " میان و واسطه قرار گیرنده" است.
از آنجایی که پسوندِ " - آگ" ( پارسیِ میانه ) به ریختِ " - آ" ( پارسیِ کُنونی ) درآمده است، بمانندِ سِزاگ/سِزا، پس ما می توانیم " اَندراگ" را به ریختِ " اَندرا" درآوریم.
پس ما داریم :
" نا اَندرا" ( بلافصل، بی واسطه ) . . . . . . . . . . . . به ریختِ پارسیِ نوین
یا
" نا اَندراگ" ( بلافصل، بی واسطه ) . . . . . . . . . . . . . به ریختِ پارسیِ میانه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
این واژگانِ پیشنهادی برابر با " unmittelbar " ( آلمانی ) و " immediate ، immediately " ( انگلیسی ) هستند.
پَسگشت :
رویبرگ 58 از نبیگِ " فرهنگ سَنسکریت - فارسی" ( جلالی نائینی )

مستقیم
مُستَقیم:
١. راست، سرراست، یکراست
۲. [مجاز] راست، درست
۳. ( قید ) راست، بدون خمیدگی
۴. ( قید ) بدون ایست / نگهداشتن
۵. ( قید ) [گفتاری، مجاز] بی - میانجی، بدونِ رساننده
سلیم
مستقیم: در گمان من راست و درست باهم برابری این واژه ست.
راست، درست، صحیح، پابرجا، پایدار، مداوم، استوار، برافراشته،
واژه مستقیم
معادل ابجد 650
تعداد حروف 6
تلفظ mostaqim
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ تَ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mostaqim
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

راستام
رو در رو
کلمه ( مستقیم ) هم بمعنای هر چیزی است که بخواهد روی پای خود بایستد، و بتواند بدون اینکه بچیزی تکیه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد، مانند انسان ایستاده ای که بر امور خود مسلط است ، در نتیجه برگشت معنای مستقیم بچیزی است که وضعش تغییر و تخلف پذیر نباشد.
مستقیم از دوکلمه ( ( مُستَ = به معنی مستقبل و استقبال ) ) و �قیّمة� از مادّه �قیام� به معنای صاف و مستقیم است، یا محکم و پابرجا، یا ارزشمند و پربها، و یا جمع همه این مفاهیم تشکیل یافته است بنابراین مستقیم = کشاننده بسوی ارزشها،
وصراط مستقیم یعنی راه درست ارزشمندپرفایده
یک راست
بلافصل
برابرِ فارسی :یکراست . دو واژه یِ - یک - و - راست - بایدبه هم چسبیده نوشته شودوواژه یکراست رابسازند
راست، سرراست، صاف، بی واسطه، بلاواسطه، مستقیماً، درست، صحیح، زنده
واژه مستقیم به معنای هرچیزی است که بخواهد روی پای خود بایستد و بتواند بدون اینکه به چیزی تکیه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد.
ریشه ایرانی دارد
ریشه واژگان ایرانی استگاک ( ستگ=جلوگیری اک پسوند کنندگی مانند شکاک=شک کننده ) و استگامت ( ستگ ا مت=پسوند همراهی مانند مدومت=شیرینمند ) که عرب آنها را اصطکاک و استقامت مینویسد در لغتنامه سکا - ختن به شکل staig - * به معنای پیکار مقاومت to fight - resist ثبت شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)