حرکت، جنبش، نقل و انتقال، مسافرت، تحرک، نقل و انتقال نیرو به وسیله حرکت
پیشنهاد کاربران
" تغرّب عن الاوطان فی طلب العلی وسافر ففی الاسفار خمس فواید تفرج هم واکتساب معیشه وعلم وآداب وصحبت ماجد "منسوب به علی ( ع ) . ای گرامی گر که خواهی سروری روسفر بگزین و دور از خانه شو سود مندی ، تازگی، دانشوری نیکخواهی با یکی فرزانه شو شهرام.
۱_زر "۲_زمان" ۳_"زبان "، نیازهای گردشها ی کشوری و جهانی میباشد.
♦️ نوواژه برای جایگزینیِ #to_travel به معنایِ به مسافرت ( - ِ - معمولاً طولانی ) رفتن، سفر کردن، مسافرت کردن و جُزین ا↙️ #رهتاریدن ( rah. t�r. id. an ) یا: #رهتاردن ( rah. t�r. d. an ) 👈�رَه ( همان �راه� است. ) تار ( ستاکِ برساخته از ریشه ٔ نیاایرانیِ - tar به معنای �گذشتن، رفتن، عبور کردن� ) - - دن ( نشانه ٔ مصدر ) ... [مشاهده متن کامل]
( پایینِ صفحه را ببینید. ) ▪️مثال: ۱ - او بیش از هزار کیلومتر رَهتارید ( سفر کرد ) تا در جشنِ عروسیِ برادرش شرکت کند. ۲ - اگرچه دوست دارد بِرَهتارَد ( مسافرت کند، ) ولی به خانه اش هم بسیار عشق می ورزد. 🔺 توجه: 🔹� #travel� سفر، مسافرت 🔹� #رهتار ( rah. t�r ) ▪️مثال: ۱ - گاهنامهٔ خورشیدی بر پایهٔ رَهتارِ ( سفرِ ) زمین به دورِ خورشید است، نه رَهتارِ ماه به دورِ زمین. ۲ - در رَهتار ( مسافرت ) بودم که خبرِ مرگِ ناگهانیِ عمویم را شنیدم. 🔸� #traveling مسافرت 🔸� #رهتارش ( رَهتارِش ) ▪️مثال: رَهتارِش با قطار را از رَهتارِش با هر تَرابرِ ( وسیلهٔ نقلیه ) دیگری بیش تر دوست داشتم. 🔹� #traveled� صفتِ جادهٔ پرتردد، صفتِ آدمِ زیادسفررفته 🔹� #رهتارده ▪️مثال: آن ها زوجی رَهتارده به شمار می آمدند، به طوری که در ده سال به بیش از بیست کشورِ جهان رَهتارده بودند. 🔸� #traveler 🔸� #رهتارگر � یا:�� #رهتارنده ( rah. t�r. ande ) ▪️مثال: ۱ - رَهتارگران ( مسافران ) می توانستند در هر زمان که بخواهند بلیطِ خود به سنگاپور را لغو کنند. ۲ - آن ها چشم می کشیدند تا رَهتارَنده ای ( مسافری ) بیاید و اتاقی در مهمان پذیرِ کوچک شان اجاره کند. ۳ - رَهتارگری� در� شبِ� تاریکِ� دشت همواره پِیِ�� پناه گاهی� می گشت باران شد و رَهتار به آن دشت و دمَن خوش نامده در منظر چشم آن زن می گفت که رهتارِش در فصل بهار آورده� بـرای� او� پشیمـــــانی� بار رهتارده ای گفت چو رهتاریدی باید که تو اسباب گُذر می چیدی! سّراینده: مژگان حسن پور 🔹� #travelogue سفرنامه 🔹� #رهتارنامه ▪️مثال: ناصر خسرو یکی از زیباترین رَهتارنامه ها را به زبانِ فارسی نوشته است. 🔸� #untraveled� صفتِ جادهٔ تردد نشده، صفتِ آدمِ سفرنرفته 🔸� #نارهتارده � یا:�� #نارهتار ( n�. rah. t�r ) ▪️مثال: ۱ - ما از جاده ای نارَهتار ( کم تردد ) به یزد رفتیم و از طبیعتِ بکر و زیبایِ استان های فارس و کرمان و یزد لذت بردیم. ۲ - یک نوجوانِ بی تجربه و نارَهتارده ( سفرنکرده ) با ما در یک کوپه افتاده بود، و با او مانندِ یکی از اعضایِ خانواده رفتار می کردیم. 🔹� ##to_outtravel سفر کردن به ماورای چیزی، تندتر از چیزی دیگر سفر کردن 🔹� #ورارهتاردن ( var�. rah. t�r. d. an ) یا: #وراتاردن ( var�. t�r. d. an ) 🔸� #outtraveling 🔸� #ورارهتارش ( وَرارَهتارِش ) یا: #وراتارش ( وَراتارِش ) 🔹� #pretravel�� حدّ فاصلِ کنش و عدمِ کنشِ یک کلید ( سوئیچ ) در جایگاهِ خود ( فن واژه ) 🔹� #پیش رهتار ( پیش رَهتار ) 🔸 #travelator 🔸 #رهتاران ( فشردهٔ �رهتاراننده� ) 🔹 #traveler_check ( traveler's check ) 🔹 #رهتار_چک 🔸 #travel_document 🔸 #رهتار_برگه 🔹 #to_overtravel 🔹 #بیش رهتاردن 🔸 #overtravel 🔸 #بیش رهتار 🔹 #to_undertravel 🔹 #کم رهتاردن ☑️ هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ #رهتاردن ، #رهتار و #رهتارنده در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی: اوستایی� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� - tar اوستایی 👈 گذرگاه، معبر ➖ - vi - tāra فارسی باستان��👈�گذشتن، عبور کردن ➖ vi - tar فارسی میانه�� 👈�گذشتن� ➖� vitaštan پارتی� 👈�گذشتن� ➖� - widar فارسی میانه ترفانی� 👈�عبور کردن، گذشتن ➖� - wider سغدی� 👈�روانه شدن�➖� - wyt'yr سکایی� 👈��گذشتن ➖ - bitar فارسی� 👈� گذشتن، گذاشتن، گذاردن، گُدار، تیر� پشتو� 👈�رفته ➖�wlār آسی� 👈��راندن، دور کردن ➖� t�run آمره ای� 👈��گذشتن ➖� viardan گورانی�� 👈�عبور کردن، گذشتن� ➖� - wiār گورانی 👈 بیرون کردن، راندن ➖ tārin سانسکریت� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� t�rati سانسکریت 👈 گذر ➖ t�ra هیتی� 👈��فائق آمدن� ➖� - tarh ( u ) یونانی� 👈�هدف، نقطه ی پایانی ➖ τέρμα لاتینی� 👈��پایان، مرز� ➖ terminus پورواهندی ایرانی اروپایی ( پِهیا ) 👈��گذشتن، عبور کردن�➖� - ter 🔺نکته: برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to browse . �������������������� ⏬⏬⏬ @JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی
🇮🇷 واژه ی برنهاده: همسفری 🇮🇷
جرمزه وشتارش از فرهنگ برابرهای پارسی اثر ابوالقاسم پرتو