مسافر

/mosAfer/

    traveller
    passenger
    voyager
    guest
    journeyer
    out-of-towner
    peregrine
    pilgrim
    traffic
    traveler
    tripper

فارسی به انگلیسی

مسافر اخر هفته
weekender

مسافر ایستاده
standee

مسافر ایستاده در اتوبوس
straphanger

مسافر ایستاده در مترو
straphanger

مسافر تاکسی
fare

مسافر رایگان
deadhead

مسافر رسانی شهری
transit

مسافر قاچاق
stowaway

مسافر مخفی
stowaway

مسافر مکرر
globe-trotter

مترادف ها

traveler (اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار

fare (اسم)
خوراک، کرایه، مسافر، کرایه مسافر، مسافر کرایه ای

lodger (اسم)
ساکن، مسافر، مستاجر

tripper (اسم)
سیاح، مسافر، گشت گر، دستگاه لغزاننده

passenger (اسم)
مسافر، رونده، گذرگر

pilgrim (اسم)
مسافر، زائر، حاج

roomer (اسم)
مسافر، مستاجر

viator (اسم)
مسافر، عابر، رهگذر، رهرو

peregrine (اسم)
مسافر، قوش تیز پر

پیشنهاد کاربران

پویا، پوینده، پویشگر، گردشگر، رهگرد، بومگرد، گشتار، رهگرد، رهنورد، رهسپار
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_travel به معنایِ به مسافرت ( - ِ - معمولاً طولانی ) رفتن، سفر کردن، مسافرت کردن و جُزین
ا↙️
#رهتاریدن ( rah. t�r. id. an )
یا:
#رهتاردن ( rah. t�r. d. an ) 👈�رَه ( همان �راه� است. ) تار ( ستاکِ برساخته از ریشه ٔ نیاایرانیِ - tar به معنای �گذشتن، رفتن، عبور کردن� ) - - دن ( نشانه ٔ مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - او بیش از هزار کیلومتر رَهتارید ( سفر کرد ) تا در جشنِ عروسیِ برادرش شرکت کند.
۲ - اگرچه دوست دارد بِرَهتارَد ( مسافرت کند، ) ولی به خانه اش هم بسیار عشق می ورزد.
🔺 توجه:
🔹� #travel� سفر، مسافرت
🔹� #رهتار ( rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - گاهنامهٔ خورشیدی بر پایهٔ رَهتارِ ( سفرِ ) زمین به دورِ خورشید است، نه رَهتارِ ماه به دورِ زمین.
۲ - در رَهتار ( مسافرت ) بودم که خبرِ مرگِ ناگهانیِ عمویم را شنیدم.
🔸� #traveling مسافرت
🔸� #رهتارش ( رَهتارِش )
▪️مثال:
رَهتارِش با قطار را از رَهتارِش با هر تَرابرِ ( وسیلهٔ نقلیه ) دیگری بیش تر دوست داشتم.
🔹� #traveled� صفتِ جادهٔ پرتردد، صفتِ آدمِ زیادسفررفته
🔹� #رهتارده
▪️مثال:
آن ها زوجی رَهتارده به شمار می آمدند، به طوری که در ده سال به بیش از بیست کشورِ جهان رَهتارده بودند.
🔸� #traveler
🔸� #رهتارگر
� یا:�� #رهتارنده ( rah. t�r. ande )
▪️مثال:
۱ - رَهتارگران ( مسافران ) می توانستند در هر زمان که بخواهند بلیطِ خود به سنگاپور را لغو کنند.
۲ - آن ها چشم می کشیدند تا رَهتارَنده ای ( مسافری ) بیاید و اتاقی در مهمان پذیرِ کوچک شان اجاره کند.
۳ - رَهتارگری� در� شبِ� تاریکِ� دشت
همواره پِیِ�� پناه گاهی� می گشت
باران شد و رَهتار به آن دشت و دمَن
خوش نامده در منظر چشم آن زن
می گفت که رهتارِش در فصل بهار
آورده� بـرای� او� پشیمـــــانی� بار
رهتارده ای گفت چو رهتاریدی
باید که تو اسباب گُذر می چیدی!
سّراینده: مژگان حسن پور
🔹� #travelogue سفرنامه
🔹� #رهتارنامه
▪️مثال:
ناصر خسرو یکی از زیباترین رَهتارنامه ها را به زبانِ فارسی نوشته است.
🔸� #untraveled� صفتِ جادهٔ تردد نشده، صفتِ آدمِ سفرنرفته
🔸� #نارهتارده
� یا:�� #نارهتار ( n�. rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - ما از جاده ای نارَهتار ( کم تردد ) به یزد رفتیم و از طبیعتِ بکر و زیبایِ استان های فارس و کرمان و یزد لذت بردیم.
۲ - یک نوجوانِ بی تجربه و نارَهتارده ( سفرنکرده ) با ما در یک کوپه افتاده بود، و با او مانندِ یکی از اعضایِ خانواده رفتار می کردیم.
🔹� ##to_outtravel سفر کردن به ماورای چیزی، تندتر از چیزی دیگر سفر کردن
🔹� #ورارهتاردن ( var�. rah. t�r. d. an )
یا: #وراتاردن ( var�. t�r. d. an )
🔸� #outtraveling
🔸� #ورارهتارش ( وَرارَهتارِش )
یا: #وراتارش ( وَراتارِش )
🔹� #pretravel�� حدّ فاصلِ کنش و عدمِ کنشِ یک کلید ( سوئیچ ) در جایگاهِ خود ( فن واژه )
🔹� #پیش رهتار ( پیش رَهتار )
🔸 #travelator
🔸 #رهتاران ( فشردهٔ �رهتاراننده� )
🔹 #traveler_check ( traveler's check )
🔹 #رهتار_چک
🔸 #travel_document
🔸 #رهتار_برگه
🔹 #to_overtravel
🔹 #بیش رهتاردن
🔸 #overtravel
🔸 #بیش رهتار
🔹 #to_undertravel
🔹 #کم رهتاردن
☑️ هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ #رهتاردن ، #رهتار و #رهتارنده در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی:
اوستایی� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� - tar
اوستایی 👈 گذرگاه، معبر ➖ - vi - tāra
فارسی باستان��👈�گذشتن، عبور کردن ➖ vi - tar
فارسی میانه�� 👈�گذشتن� ➖� vitaštan
پارتی� 👈�گذشتن� ➖� - widar
فارسی میانه ترفانی� 👈�عبور کردن، گذشتن ➖� - wider
سغدی� 👈�روانه شدن�➖� - wyt'yr
سکایی� 👈��گذشتن ➖ - bitar
فارسی� 👈� گذشتن، گذاشتن، گذاردن، گُدار، تیر�
پشتو� 👈�رفته ➖�wlār
آسی� 👈��راندن، دور کردن ➖� t�run
آمره ای� 👈��گذشتن ➖� viardan
گورانی�� 👈�عبور کردن، گذشتن� ➖� - wiār
گورانی 👈 بیرون کردن، راندن ➖ tārin
سانسکریت� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� t�rati
سانسکریت 👈 گذر ➖ t�ra
هیتی� 👈��فائق آمدن� ➖� - tarh ( u )
یونانی� 👈�هدف، نقطه ی پایانی ➖ τέρμα
لاتینی� 👈��پایان، مرز� ➖ terminus
پورواهندی ایرانی اروپایی ( پِهیا ) 👈��گذشتن، عبور کردن�➖� - ter
🔺نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to browse .
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی

مسافر نام یک آلبوم موسیقی اثر معین، هنرمند ایرانی است که در سبک پاپ و سنتی تهیه شده و دارای ۵ آهنگ است.
مسافر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/مسافر_(آلبوم_معین)
مسافر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
رهنورد ( دری )
گشتار ( دری )
وَشتار ( پهلوی )
راویار ( کردی )
راهتاک ( سغدی: راثتاک )
واژه مسافر
معادل ابجد 381
تعداد حروف 5
تلفظ mosāfer
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ فِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mosAfer
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

رهرو
رهسپار
رهگذر
رونده
راه نشین
رهنورد
برگرفته از واژه نامه ی: ابوالقاسم پرتو
مسافرت کردن: وشتاریدن
نام پویه و مسافرت: وشتارش
مسافر: وشتار، کاروانیک
مسافربری: وشتاربری
رهرو، راهی
راهی.
سَفَروَند. سَفَرَندِه. سَفَرگَر.
پِی سِپَر
نمونه:
. . . یک تاکسی می گیرم که تنها پِی سِپَر ( مسافر ) آن هستم.
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/02/blog - post_25. html
پِی سِپَر
دل کنده
مسافر تازی است
و واژه برابر ایرانی ان میشود . .
پارسی. . . . . رهسپار
کردی ( کرمانجی اوستایی ) . . . . رِوی
ببینید چقدر زیباست همان راهیه ولی میگنr�w�
دوستان زبان کردی حتی از پارسی هم ایرانی تره سرچ کنید لطفا. . .
...
[مشاهده متن کامل]

مخصوصا کرمانجی که هم اکنون در ترکیه گفتگو میکنند. . .
من که عااااشقشون شدم ای کاش جمهوری اسلامی همشون رو بیاره همینجا تو اصفهان ♥️

روانه ، راهی، سفرکننده، توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر
سرنشین
رهسپار
واژه ی زیبای پارسی �رهسپار� را می توان بخوبی جایگزین واژه ی از ریشه پارسی و تازی شده ی �مسافر� نشاند و بکار برد. ب. الف. بزرگمهر
برگرفته از پی نوشتِ پیوند زیر:
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/01/blog - post_2452. html

farer
هم میشه که آبادیس نگفته
.
لغت سپر ( س=داشتن پر=گذر ) به مانای راه پیمودن رهسپردن شکل اسلی لغت آریایی سفر journey است که در آن پیشوند س به مانای دربرداشتن، شامل شدن، دارابودن و پر به مانای گذر است که از آن لغت پل bridge را ستانده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند س در واژه سبک ( س پوک=پوچ ) و لغت سنسکریت सगर sagara به مانای زهردار - ژردار - گردار دیده میشود و ریشه پر در لغت اوستایی peretush به چَمارِ گذرگاه پاساژ پل به کار رفته که در زبان سغدی به شکل wrtn در زبان زروان - پهلوی به دیسه ی vartan در اوستایی به شکل varta در زبان تورفان پارت به دیسه ی wrdywn در آبخاز به شکل a - wardan در چچن به شکل vorda در یونانی به شکلporos و در انگلیسی کهن به دیسه ی faran به مانای سفر ثبت شده است.
دانستنی است ستاک سپردن sepordan به مانای تحویل، به امانت گذاشتن و تسلیم است که نباید آنرا با sapardan به مانای رهسپاری و سفر کردن یکی گرفت.
پی ( پای ) رخش رستم زمین بسپرد - - - ز توران کسی را به کس نشمرد

رهسپار
روانه
نوردشگر : از بن نوردیدن جایگزین واژه مسافر تازی پیشنهاد می گردد.
رهی
این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
یاناک ( یانا= سفر، واژه ای سنسکریت است + پسوند فاعلی اک )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)