مزرعه

/mazra~e/

    farm
    field
    grange
    land
    hacienda

فارسی به انگلیسی

مزرعه اجاره ای
holding

مزرعه اشتراکی
collective, kibbutz

مزرعه برنج
paddy

مزرعه بزرگ
plantation, ranch

مزرعه تفریحی
dude ranch

مزرعه دامداری
ranch

مزرعه صیفی کاری
truck farm

مزرعه گاوداری
dairy farm

مزرعه کوچک
croft, patch

مترادف ها

stead (اسم)
مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

farm (اسم)
فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی

croft (اسم)
باغچه، مزرعه، زمین قابل کشت پیوسته بخانه

plantation (اسم)
مزرعه، کشت و زرع

پیشنهاد کاربران

مزرعه ( آباده ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان آباده در استان فارس ایران است. با توجه به بقایای سفال های مشاهده شده در محدوده چشمه این روستا و همچنین آثار باقی مانده از نارنج قلعه و قبرستان گبری ها در بخش جنوبی روستا، احتمالاً اولین علایم مدنیت در روستای مزرعه به دوران باستان باز می گردد. نارنج قلعه که امروز تنها بخشی تخریب شده از آن بر فراز قله کوه جنوبی چشمه قرار دارد در دوران های مختلف تاریخی از زمان هخامنشیان احتمالاً تا اواسط قاجار به عنوان دژ نظامی و بیشتر به منظور دیده بانی مورد استفاده قرار می گرفته است. نارنج قلعه یکی از چهار دژ دیده بانی در محدوده دشت آباده بوده است. با این وجود شکل گیری روستا به شکل امروزی آن به قرن دهم بر می گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

فامیل های مقامی و نوشاد ساکنین اصلی این روستا هستند.
این روستا در دهستان بهمن قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۲ نفر ( ۳۶ خانوار ) بوده است. بسیاری از جوانان این روستا به شهرهای بزرگ تر از جمله اصفهان، شیراز و تهران مهاجرت کرده اند.

مزرعه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/مزرعه_(آباده)
کشتمند. [ ک ِ م َ ] ( اِ مرکب ) کشت. حرث. محصول. مزروع. کشته. آنچه کاشته شده باشد. ( یادداشت مؤلف ) . کشاورزی. زراعت :
نگه کرد ناگاه بهرام گور
جهان دید پر کشتمند و ستور.
فردوسی ( شاهنامه ج 4ص 1859 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جهان دید یکسر پر از کشتمند
در و دشت پر گاو و پرگوسفند.
فردوسی.
اگر کشتمندی شود کوفته
وزان رنج کارنده آشوفته.
فردوسی.
و گر کشتمندی بکوبد بپای
و گر پیش لشکر بجنبد ز جای.
فردوسی.
تو کشتمند جهانی ز داس مرگ بترس
کنونکه زرد شدستی چو گندم بخسی.
ناصرخسرو.
دانا داند کز آب جهل نروید
جز که همه دیو کشتمند و نهاله.
ناصرخسرو.
کشتمند تست عمر و تو به عقلت برزگر
هر چه کشتی بی گمان امروز فردا بدروی.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 462 ) .
کف جواد تو چون ابر بهارست راست
زو زده بر شوره زار ژاله چو برکشتمند.
سوزنی.
دهقان کشتمند رضای خدای باش
وندر زمین فربه دل تخم خیر کار.
سوزنی.
|| زمین زراعی. کشت. مزرعه. کشتزار : و همه زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراجی نهادیم از هر جفتی کشتمند یک درم و یک قفیز از آن غله زمین. . . ( ترجمه طبری بلعمی ) . ایشان [ بنی قینقاع ] هفتصد تن بودند از ضعیفان و پیران و کودکان و ایشان را کشتمند نبود چهارپایان بسیاربود. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
هم از چارپای و هم از کشتمند
از ایشان بما بر چه مایه گزند.
فردوسی.
فرود آمد از اسب شاه بلند
شراعی زدند از بر کشتمند.
فردوسی.
بریزند خونش بدان کشتمند
برد گوشت آنکس که یابد گزند.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2118 ) .
به دخل نیک و به تربت خوش و به آب تمام
به کشتمند و به باغ و به بوستان برور.
فرخی.
ز کشتمندان زان روستای بلخ هنوز
همی کشند سر و پای کشته بر زنبر.
عنصری.
دو منزل زمین تا لب هیرمند
بد آب خوش و بیشه و کشتمند.
اسدی.
به نزد سراندیب کوهی بلند
پر از بیشه و مردم و کشتمند.
اسدی.
همی تا بر آید به هر کشتمندی
همی تا بروید به هر مرغزاری.
مسعودسعد.
درخت بارور در کشتمندان
چو بنشاندند رستند از دمندان.
زراتشت بهرام.
|| کشاورز. دهقان. زارع :
به شهری کجا برگذشتی سپاه
نیازاردی کشتمندی براه.
فردوسی.
وگر برف و باد سپهر بلند
بدان کشتمندان رساند گزند.
فردوسی.

واژه مزرعه
معادل ابجد 322
تعداد حروف 5
تلفظ mazra'e
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: مزرعَة، جمع: مزارع]
مختصات ( مَ رَ عِ ) [ ع . مزرعة ] ( اِ. )
آواشناسی mazra'e
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

در گویش بندری زَریبَه گویند
لَتّه ( Latte ) در گویش اصفهانی
مزرعه
واژه هایی که در پایانشان عین هست ، مثل زرع ، بیشتر ریشه ایرانی دارند و چه بساکه زرع یا زر به معنی زرد یا زر به معنی طلا همخانواده باشد ( در این مورد نمیدانم )
کشمان یا کشتمان
ز حبوبات در همه "کشمان"/ نیست چندانکه درکشند به فخ ( دام )
نزاری قهستانی بیرجندی ( سده هفتم )
میرزا علی اکبرخان نفیسی ( ناظم الاطبا ) در فرهنگ خود، فرهنگنامه فرنودسار ( فرهنگ نفیسی یا ناظم الاطبا ) ، " کشتمان" را به چم "صحرای کِشته و زراعت شده" آورده اند.
شالیزار ، بجار ، بیجار
@حنا
فرق میانشون اینه که تو field به معنی زمین و کشتزار است جایی که توش کاشتار انجام می شه
farm عمومی تره و کار های دیگری مثل دامداری، لبنیات سازی و حتی پخت و خانه ای برای صاحب farm در آن یافت می شه
کشتزار
پالیز
اب و هوا و درختی شو رو بگین
کشمون. [keshmun]
در شهرستان بهاباد به مناطق بیرون از روستا که عموما به روستا متصل بوده و در آن از گذشته کشاورزی می شده است کشمون گفته می شود در کشمون بیشتر زراعت، خصوصا کشت گندم صورت می گیرد. کشمون اغلب متعلق به تعداد زیادی زارع است که البته عده ای نسبت به بقیه دارای زمین و قطعات بیشتری هستند کشمون برخلاف باغ ها که عموما دارای حصار هستند بدون حصار هستند و کرت ها با مرزهای خاکی از یکدیگر جدا شدند و بالتبع زارعین به محدوده ی متعلق به هر زارع آگاه هستند گاهی اطراف قطعات و خصوصا لبِ جوی های خاکی درخت هایی غرس شده است درخت هایی چون بادام، زردآلو و غیره. گاهی هم در وسط کرت ها درختان میوه دیده می شود که بر زیبایی کشمون افزودند معمولا کشمون با آب قنات آبیاری می شود و در قسمت پایین دست ده واقع شده است و آب قنات با عبور از باغستان ها و گذشتن از وسط ده به قسمت پایینی می رسد کشمون یک محیط آرام و بی سر و صدایی است که هر از گاهی با صدای پرندگان و حیوانات بارکش سکوت را به موسیقی دلنشینی مبدل می کند و زارعانی هم در زمین های خود مشغول کسب روزی حلال هستند و بدین گونه نقاشی زیبایی از روستا را می توان در کشمون مشاهده کرد. حد پایانی به سمت هایی مثل جاده گاها با درخت های غیر مثمر و بلند و سر به فلک کشیده چون صنوبر پهلو به پهلو قرار گرفتند و گویی حصاری برای بادهای موسمی و یا تند و نیز مرزی قانونی برای جاده و قطعات زراعی ایجاد کرده است البته فواید دیگری برای این کار مترتب است.
...
[مشاهده متن کامل]

اما ناحیه ای سرسبز و آباد دیگری در اطراف روستاها شکل گرفته است که ثمره ی حفر چاه و استفاده از موتور های گازوئیلی یا برقی برای بیرون اوردن اب از عمق زمین است که لفظ کشمون دیگر برای آن استفاده نمی شود و از ان با لفظ موتور و نام ان منطقه و یا نام های انتخابی دیگر استفاده می شود مانند موتور بموئیه ( بموئیه، اسم منطقه ی حفر چاه است ) موتور وحدت ( یک اسم انتخابی ) و گاهی از لفظ شرکت استفاده می شود مانند شرکت وحدت یا شرکت مُکا ( مجتمع کشاورزی امام ) که این موتور های آب و شرکت ها عموما بعد از انقلاب ایجاد شده است و هم محصولات باغی دارد و هم محصولات زراعی.

پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع، جالیز
مز رعه واژه عربی است. مزرعه یعنی جایی یا محلی که در ان
کشت وزرع صورت می گیرد. برای همین در عربی اسم مکان
هست. وچون اتفاق کشت یا زرع یا کشاورزی در زمان مشخصی
رخ می دهد. براهمین اسم زمان هم هست. جمع مزرعه
می شود : مزارع
مزرعه/ مزارع/مزروع/مزرع

فرق بین field و farm در چیست؟
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس