مرتب

/morattab/

    straight
    neat
    orderly
    periodically
    regular
    sequential
    systematic
    in good shape
    proper
    shipshape
    taut
    tidy
    trim

فارسی به انگلیسی

مرتب اضافه شدن بهره پول
accrue

مرتب با چیزی ور رفتن
fidget

مرتب خانه عوض کردن
drift

مرتب در حال وول خوردن
fidgety

مرتب در فکر و غم
brooder

مرتب سازی
collocation

مرتب سازی مجدد
reset

مرتب موی دماغ شدن
hound

مرتب نشده
unclassified

مرتب نوشتن در
keep

مرتب و منظم
well-groomed

مرتب کردن
arrange, collocate, fix, make, order, organize, regularize, regulate, right, tidy

مرتب کردن اسناد
collate

مترادف ها

arranger (اسم)
مرتب

typesetter (اسم)
مرتب، حروفچین

classifier (اسم)
مرتب

methodic (صفت)
مرتب، از روی متد و روش

shipshape (صفت)
مرتب، تر و تمیز

regulated (صفت)
مرتب

well-groomed (صفت)
خوب، مرتب، مواظبت شده، مهتری شده

straight (صفت)
راست، صریح، درست، عمودی، مرتب، مستقیم، راحت، بی پرده، رک، سر راست، افقی، بطور سرراست

trim (صفت)
مواظب، مرتب، پاکیزه، تر و تمیز

classified (صفت)
سری، مرتب، رده بندی شده

put in order (صفت)
مرتب

arranged (صفت)
مرتب، منظم، سر براه

ordered (صفت)
مرتب، منظم، موظف، سفارش داده شده، فرموده، دارای نظم و ترتیب

regular (صفت)
حقیقی، معین، مرتب، منظم، عادی، متقارن، پا بر جا، با قاعده

neat (صفت)
مرتب، پاکیزه، تمیز، شسته و رفته

tidy (صفت)
مواظب، مرتب، پاکیزه، تمیز، نظیف

orderly (صفت)
گماشته، مرتب، منظم

پیشنهاد کاربران

جور است#ناجور نیست
خوب است. درست است. راست است:مرتب. مرتب است
همچنین واژه ویراستن ک امروزه ب چم دگرگون کردن بکار می ره در زمان ساسانیان ب چم مرتب کردن و آراستن بکار میرفته
ما واژگان بسیاری هم چم واژه تازی مرتب داشته ایم
آراسته و پیراسته ک امروزه هست
در زمان ساسانیان نیز واژه ی رستومند رو داشتیم
عجب اینکه هیچ اشاره ای به � مرتِّب � نشده: � چه هر چه بنده به فعل آن مامور بود یا به ترک آن منهی، علم آن بر او واجب بود تا عمل بر او مرتّب گردد� ( مصباح الهدایه )
ما در زبان پارسی بن واژه های "آراستن، آراییدن، پیراستن، پیراییدن" را داریم که همگی از بن واژه "راستن" با بن کنونی "رای" می آیند. "راییدن" نیز از همین "راستن" می آید، چرا که این بن واژه برگرفته از بن کنونی "راستن" ( رای ) و پسوند بن واژه ( ی دن ) ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این بن واژه در زبان پهلوی برابر "مرتب کردن، نظم دادن، ترتیب دادن، منظم کردن" بوده است.
"رای"، بن کنونی آن برابر "نظم، ترتیب، هماهنگی، سامان" است. با افزودن پسوند "ه" می توانیم واژه ای زیباتر بسازیم ولی برابر همین واژه ( پسوند ه خیلی کارها می تواند بکند )
پس "رای" و "رایه" برابر "نظم، ترتیب، هماهنگی، سامان" است که می توانیم به جای "نظم، ترتیب" از این ها بهره ببریم.
به جای "منظم، مرتب" می توان واژه های "رایدار، رایوَر، رایی، راییگ" را بکار برد که از نگاه من "رایی، راییگ" برای گویش روزانه بهتر و آسان تر و توانای پخش شدن بیشتر میان مردم هستند.
به جای "ناظم، مرتب کننده" بگوییم "رایا، رایدِه".
بدرود دوستان، بدرود!

چیده
سلیم
مرتب: ساماندهی
پس بزم مرتبی آراست. ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) یعنی پس جشن یا مهمانی هدفمندی را آماده کرد، برپا کرد.
معنی مرتب میشه neat چون تو کتابم هم اینو نوشته
Tidy
Trim
1 - " رَز" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - راست کردن، به خط کردن، ردیف کردن، مرتب کردن
1. 2. - دراز کردن ( کِشیدن، کِش دادن ) ، به درازا کشاندن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - گذشته مجهولیِ واژه یِ " رَز" در اوستایی، " رَشتَ/راشتَ" بوده است ( PPfP در فرتورِ زیر نشاندهنده یِ همین موضوع است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - بنابر 1 و 2 می توان پی آورد ( =نتیجه گرفت ) که واژگانِ نامبرده با کارواژه یِ " راختَن" یا "راشتَن" در پارسیِ کُنونی همریشه هستند. "راختَن" و "راشتَن" را در کارواژه ای همچون " افراختَن ( افرازیدن ) ، افراشتن، برافراختن، برافراشتَن و. . . " داریم.
بُنِ کنونیِ "راختَن"، "راز" می شود که با " رَز" در اوستایی اینهمان است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد 1:
ما می توانیم از کارواژه یِ "راختَن" یا "راشتَن" به همراه پیشوندهایی همچون "هم، اَن ( هَن ) ، آز ( سِ ) ، پِی و. . . " برایِ کارواژه هایی مانندِ " تنظیم کردن، مطابق کردن، وفق دادن، تعدیل کردن" و کارواژه هایی همچون "ausrichten، angleichen، einstellen " در زبانِ آلمانی و "adjust، align " در زبانِ انگلیسی بهره ببریم.
پیشنهاد2:
برای نمونه هنگامیکه می خواهیم "چیزی را با چیزی تنظیم کنیم" به زیبایی می توانیم از کارواژه یِ " همراختَن، انراختَن ( هَنراختن ) " بهره ببریم.
یا اگر به شیوه یِ یک به یکِ زیر بخواهیم واژه یِ " ausrichten" در زبانِ آلمانی را با پارسی برابر کنیم، واژه یِ " آزراختَن" یا " سِراختَن" را خواهیم داشت:
aus : آز ( در واژه ای همچون آزمودن ) یا سِ ( در واژه ای همچون سِپُردن )
richten : راختَن یا راشتَن
پیشنهاد 3:
برایِ کارواژه هایی همچون " مرتب کردن" و کارواژه هایی همچون " ordnen " در زبانِ آلمانی و " order، sort " در زبانِ انگلیسی می توان از کارواژه یِ " پِی راختَن" بهره برد.
پیشنهادِ 4:
در دانشِ مزداهی ( ریاضی ) بویژه حساب ( arithmetic ) برای واژه یِ " ترتیب" و " Reihenfolge" در آلمانی و " order" در انگلیسی می توان از واخنش هایِ ( مشتقاتِ ) کارواژه یِ " پی راختَن" بهره برد همچون "پی رازِش، پی رازه و . . . "چرا؟
برای اندریافتِ بهتر، واژه یِ " Reihenfolge " را در زبانِ آلمانی بررسی می کنیم. این واژه برآمده از دو واژه یِ زیر است:
1 - " Reihe" به چمِ " رَجه، ردیف" از کارواژه یِ " reihen " به چمِ " رجیدَن، ردیف کردن"
2 - "Folge" به چمِ " دنباله، پی آمد، ماحصل" از کارواژه یِ " folgen" به چمِ " به دنبال آمدَن، دنبال کردن، پی آمدن، در پی آمدَن" است.
در کارواژه یِ " پی راختن"، " folge" نقشِ کارکردیِ " پِی" را به عنوانِ پیشوند بازی می کند و " Reihe " از کارواژه یِ " reihen" نقشِ واخنش هایِ ( =مشتقاتِ ) کارواژه یِ " راختَن" را می تواند بازی کنند ( بمانندِ "رازِش" ) و آنچه داریم: پی رازِش ( =ترتیب ) .
فلان دستگاهِ عددی را پِی رازید= فلان دستگاهِ عددی را مرتب کنید.
هر چند می توان برابرنهادهایِ درخورِ دیگری از واژگانی همچون ( رَج، رج کردن، ریس، ریسیدَن و. . . ) را برای واژگانِ بیگانه یِ بالا درنگریم.
پیشنهاد 5:
در جاهایی که واژه یِ "order" در زبانِ انگلیسی به چمِ "مرتبه" بکار می رود، می توان در زبانِ پارسی از واژه یِ " رَسته" بهره برد؛
برای نمونه: first order logic = منطقِ رَسته یِ نخست = چمگوییِ رَسته یِ یکم
پیشنهاد6:
به جایِ کارواژه یِ "راختن/راشتَن"می توان از کارواژه هایِ "راییدن/رایانیدن" و واخنشهایِ آن همچون ( رایه، . . . ) بهره برد ولی باید این را در نگرداشت که "رایانه" که برآمده از کارواژه یِ "رایانیدَن" است، برابر با " computer " از کارواژه یِ " compute" گرفته شده است.
( نکته: جدایِ از همسویی یا ناهمسویی با پیشنهادهایِ بالا، می توان از آنها مینوپردازی ( =ایده پردازی ) کرد. شاید در آینده دیدگاههای دیگری نیز بازگو شود. داوری با خودتان. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
در رویه یِ 1514 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

مرتب
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
راه به راه
لهجه و گویش تهرانی
پشت سرهم، راه و بیراه، زود به زود، پیاپی ، مرتب، بکرات
بسامان
سر و سامان دادن ( مرتب کردن )
جابجا
مرتب کن : جابجا کن
چینش مند، چینش مدارانه
در پارسی " راینش" از بن " راینیدن" به معنای مرتب کردن، منظم کردن .
راینشگر = مرتب کننده ، ترتیب دهنده ، ناظم.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)