مربوط

/marbut/

    connected
    related
    pertaining
    relevant
    appropriate
    concerned
    applicable
    apropos
    materials
    germane
    pertinent
    regarding
    relative

فارسی به انگلیسی

مربوط به
er _, in re, respective, upon, nevermind

مربوط به اوقات کم مصرف
off-peak

مربوط به ایام اخیر
latter-day

مربوط به جای سرپوشیده
inside

مربوط به جهاز هاضمه
digestive

مربوط به چیزی
of

مربوط به حال
now

مربوط به داخل کشور
inland

مربوط به زمان گذشته
back

مربوط به زندگی نامه ی شخصی
autobiographic, autobiographical

مربوط به سرتاسر کشور
national

مربوط به طبقه پایین تر و کم درامدتر
downscale

مربوط به طرز عمل
procedural

مربوط به مسابقات المپیک
olympic

مربوط به هم
interrelated

مربوط به همه
general

مربوط به هیئت دولت
ministerial

مربوط به کسی
of

مربوط به کسی بودن
rest

مربوط بودن
apply, cohere, deal, refer, regard, touch

مترادف ها

relative (صفت)
نزدیک، وابسته، مربوط، نسبی، فامیلی، خودی، وابسته به نسبت یا خویشی

relevant (صفت)
مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد

dependent (صفت)
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل

related (صفت)
وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن

attached (صفت)
وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند

connected (صفت)
پیوسته، مربوط، بسته، منتسب، مسلسل، متصل، مرتبط

pertaining (صفت)
مربوط

linked (صفت)
مربوط، مسلسل، مرتبط، پیوندی، پیوند یافته

pertinent (صفت)
مربوط

depending (صفت)
مربوط، متعلق

coherent (صفت)
چسبیده، مربوط، دارای ارتباط یا نتیجه منطقی

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی نوین و گیرای برابر دو واژه عربی مرتبط و ارتباط:
∆ رسش ⟡ رسش میان دو بخش مهم است
∆ رسایی ⟡ رسایی میان دو شعبه برقرار شد
∆ بستار ⟡ بستار میان دو شرکت قطع شد
∆ همکرد ⟡ همکرد دو گروه در پروژه عالی بود.
...
[مشاهده متن کامل]

∆ رسش ( رساندن کشش ) ⟡ رسش پیام تو به من، قلبم را گرم کرد
∆ همرس/همرسی ⟡ همرس بودن در کار گروهی مهم است
∆ رسامان ⟡ رسامان قوی بین شعب برقرار است
∆ رساد ⟡ رساد تجاری با شرکای خارجی داریم
∆ رسایند ⟡ رسایند مؤثر با مشتریان داریم
∆ همکنش ⟡ همکنش بین المللی برقرار شد
∆ پیوست ⟡ این نامه پیوست دارد.
∆ پیوند ⟡ این دو شهر پیوند تاریخی دارند.
∆ رساوش ⟡ رساوش علمی گسترش یافت
∆ همگرد ⟡ همگرد بین المللی داریم
∆ گره ⟡ این دو موضوع گره خورده اند.
∆ همگرایی ⟡ همگرایی نگره ها بایسته است.
∆ پیامرد ⟡ پیامرد میان دو نهاد پایدار ماند
∆ همپی ( هم پیوند ) ⟡ این دو همپی هستند.
∆ همپا ( هم پا ) مخفف “هم پا” ⟡ این دو همپا هستند.
∆ رساگر ⟡ رساگر پیام صلح به جهانیان باشیم.
∆ همرس ⟡ همرس بودن در کار گروهی مهم است
∆ رسانگر ⟡ رسانگر خوبی ها به دیگران باشیم
∆ همرسانی ⟡ همرسانی در کار گروهی عالی بود
∆ وابند ⟡ وابند قوی در گروه فراپرسی داریم.
∆ رایند ( رای پیوند ) ⟡ رایند خوبی بین مردم برقرار شد
∆ همراست ⟡ همراست بودن حرف هامون نشان صداقته
∆ همخوان ⟡ همخوان بودن دیدگاه هامون کار رو راحت کرد
∆ هماوا ( هم آوا ) ⟡ هماوایی بین تیم های پژوهشی شکل گرفت
∆ همایش ⟡ همایش و تعامل خوبی با مخاطبان داشتیم
∆ راسپار ⟡ راسپار مستمر با مشتریان داشته باشید
∆ همبری ⟡ همبری منظم با شرکای تجاری ضروری است
∆ همگفت ⟡ همگفت سازنده با همتاز داشته باشید
∆ همکنش ⟡ همکنش سودبخشی بین هفت یار تیم برقرار است
∆ همتاب ⟡ همتاب مؤثری بین دو گروه پژوهشی هستند
∆ رسانور ⟡ رسانور خوبی در فضای مجازی هستیم
∆ پیوستش ⟡ پیوستش با مشتریان را بهبود دادیم
∆ رساوند ⟡ رساوند مستقیم با مدیران داریم
∆ پیوندار ⟡ پیوندار علمی را تقویت کردیم
∆ همیاب ⟡ همیاب تجاری را تقویت کردیم
∆ رساوری ⟡ رساوری میان دو گروه مهم است
∆ همایند ⟡ همایند خوبی بین دو تیم برقرار است
∆ پیوستمان ⟡ پیوستمان میان دو گروه هم اندیشی پایدار ماند
∆ رسانار ⟡ رسانار میان دو دانشکده نیرومند شد

یک گزارش
پیشنهاد واژه "هَموَند" به جای "منسوب، مرتبط، مربوط":
این واژه از پیشوند "هم" برابر "یِک، هَم" و نشان دهنده "یکسان بودن، همسان بودن" است و "وَند" برابر "ریشه، رگه" ساخته شده است پس برابر "یک ریشه، یک رگه، هم ریشه، هم رگه" است که برابر "منسوب، مرتبط، مربوط، هم خانواده" است.
بِدرود!
در پیوند با
در بعضی جمله ها معنای "مد نظر - مورد توجه - مورد انتخاب" می دهد. به دنبال سند مربوط بگردیم، به دنبال شخص مربوط رفتن.
متصل ، دارای اتصال ، بسته شده
Concerned
به شما چه مربوط است؟
واژه ی ربط که باید آن را رپت نوشت یک لغت پارسی ست و ارب از آن واژگان مربوط، رابطه و ارتباط را جعل کرده است. . .
ین واژه عربی و اسم مفعول ربط است و پارسی آن اینهاست:
آپْتیک ( آپت = ربط از سنسکریت: آپتی + پسوند مفعولی یک )
سَمپیک ( سمپ = ربط از سنسکریت: سَمپَریوج + پسوند یک )

بپرس