متوسط

/motevasset/

    average
    fair
    moderate
    mediocre
    medium
    middle
    so so
    so-so
    normal
    [n.] average
    mean
    par
    indifferent
    medial
    middling
    passable
    run-of-the-mill
    intermediate

فارسی به انگلیسی

متوسط الحال
middling, mediocre

متوسط بودن
mediocrity

متوسط چیزی را تعیین کردن
average

متوسط شدن
moderate

متوسط کردن
moderate

مترادف ها

mean (صفت)
خسیس، پست، بد، متوسط، میانی، وسطی، بدجنس، پست فطرت، واقع در وسط، اب زیر کاه

tolerable (صفت)
قابل قبول، متوسط، تحمل پذیر، نسبتا خوب، قابل تحمل، مدارا پذیر

normal (صفت)
معمولی، ساده، متوسط، طبیعی، عادی، معمول، به هنجار

average (صفت)
متوسط، حد وسط، میانی

medium (صفت)
متوسط، معتدل، نیم پز

intermediate (صفت)
متوسط، واسطه، در میان اینده، در میان واقع شونده

middle (صفت)
وسط، متوسط، میانی، میانه، بطرف وسط، وسطی

mediocre (صفت)
وسط، متوسط، حد وسط، میانحال

medial (صفت)
متوسط، میانی، وسطی

middling (صفت)
وسط، متوسط

run-of-the-mill (صفت)
معمولی، متوسط، برجسته نبوده در جنس

پیشنهاد کاربران

متوسط. [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] ( ع ص ) میانه. ( واژه های نو فرهنگستان ایران ) . در میان واقع شده و میانه. نه خوب و نه بد. و میانه گیرنده از چیزی که نه جید باشد ونه ردی. ( ناظم الاطباء ) . چیزی میانه گیرنده نه جید ونه ردی. ( آنندراج ) . وسط. نه اعلی نه ادنی. نه خوب ونه بد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و چون متوسط بساود حالی افتد میان اذیت و لذت. ( قراضه طبیعیات ص 36 ) . نسخه بریتانیا در صحت و سقم متوسط است. ( چهارمقاله قزوینی چ دانشگاه صفحه چهل مقدمه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- سبب متوسط ؛ یک متحرک و دو ساکن مانند �کار� و �یار�. ( المعجم چ مدرس ص 29 ) .
- متوسطالسیر ؛ میانه رو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
|| دارای رتبت میانه. نه بالا و نه پست. ج ، متوسطین : والسداء من المتوسطین والزهاد من المتنزهین. ( حکمت اشراق چ کربن ص 229 ) . وقد یحصل من بعض نفوس المتوسطین ذوات الاشباح المعلقة المستنیرة. ( حکمت اشراق ص 234 - 235 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

لفظ میانه برای متوسط خوب نیست.
میانگین بهتره
سرعت میانگین:سرعت متوسط :V ( average )
تندی میانکین:تندی متوسط: s ( av )
شتاب میانگین:شتاب متوسط: a ( av )
نیروی میانکین:نیروی متوسط:F ( av )
...
[مشاهده متن کامل]

ولی به نظر من نیمگون ( نیمه گون ) یا نیمسان ( نیمه سان:نیم مانند ) بهتر و زیبا تر است.
تندی نیمسان یا تندی نیمگون
شتاب نیمسان یا شتاب نیمگون
سرعت نیمسان یا سرعت نیمگون
نیروی نیمسان یا نیروی نیمگون

به جای واژه های "متوسط، مِدیوم" بگوییم "میانه"، به جای واژه های "حداکثر، های" بگوییم "بیشینه" و به جای "حداقل، لُو" بگوییم "کَمینه"
این واژگانی که به گوشتان خورده است بهتر از برابر های انگلیسی و عربی شان نیستند؟
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین میتوان به جای "حداقل" در گفتگو ها گفت "کَمِ کَم، کمِ کمِش" و به جای "حداکثر" بگوییم "زیادِ زیاد، زیاد زیادِش". برای نمونه:
نادرست:حداقل این کار را که میگویم بکنید.
درست تر:کَمِ کَمِش این کار را که میگویم بکنید.
جای دوری نمی رود که از این واژگان بیگانه بکار نبریم!اگر به جای "میانه" بگویید "مِدیوم" کسی به شما نمیگوید که خیلی خَفَن هستید!
بدرود!

Fair
medium
میان مایه
در اوستایی مِدییَه، mediya
در انگلیسی مدیوم، medium
میتوانیم به کار ببریم:
مِدیه mediye، میانه miyaane
میانه، medium