قوش

/quS/

    falcon
    peregrine (falc)
    hawk

فارسی به انگلیسی

قوش جره
male falcon

قوش طور یا قوش ماده
female falcon

قوش قزل
goshawk

مترادف ها

falcon (اسم)
باز، قوش، سنقر، شاهین، توپ قدیمی

hawk (اسم)
باز، قوش، شاهین

bird of prey (اسم)
قوش، مرغ شکاری گوشتخوار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی قوش از ریشه ی واژه ی گوش فارسی هست
واژه گوش در اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان گهوشه ( صدا ) ، کردی گوه ، افغانی غوَق ، استی غُس ، قوس ، بلوچی گوش ، وخی غوش ، غیش . ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) . اذن. ( ترجمان القرآن ) . سامعه. ( مهذب الاسماء ) ( دستور اللغة ) . سمع. ( دهار ) ( منتهی الارب ) . صِماخ : صِنارة؛ گوش به لغت یمن. عُرش. مِسْمَع. مقلوبة. نَضی . ( منتهی الارب ) . گوش اندام شنوایی و حفظ تعادل بدن می باشد و دارای سه قسمت خارجی ، میانی و داخلی است. گوش خارجی شامل دو بخش لاله گوش و مجرای گوش خارجی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

قوشقوشقوشقوش
دوست لر زبان
بیغوش یا بای قوش ترکی هست یعنی جغد
قوش یفنی پرنده
قوش در گویش دری و هزارگی افغانستان ، بنام مرغ شکاری و همچنین قُش=به تجمعی از مردم و معرکه نیز می گویند مثلا قُش عسکری یا پادگان نظامی عساکر
نام پرنده ایست که ترکهای قدیم بر روی دختران قوی و باهیبت خود میگذاشتند
در زبان لری بختیاری :
قُش=زشت، پلید، نحس، بدجنس، جن و دیو صفت
قُشه، قُشِنی، قُشِنی= گروه دزدان و غارتگران
بیقُش ( لری ) =جغد ( پرنده نحس )
در مَنای مجازی به کسی گفته میشود که کاری زیرکانه همراه بازیگوشی و بدجنسی انجام می دهد.
در زبان ترکی به هر پرنده ای قوش می گویند چه شکاری باشد وچه غیر شکاری /بعنوان مثال به قرقی و باز و عقاب هم قوش میگویند به گنجشگ و بلبل و کبوتر هم قوش میگویند اکثر لغتنامه های فارسی به اشتباه قوش را فقط پرنده ی شکاری معرفی کردهاند

بپرس