نظریات مربوط به ان “قلندر”: نظریه ریشه یونانی: همانطور که قبلاً اشاره شد، یکی از نظریه ها این است که واژه “قلندر” از واژه یونانی “kalendai” ( καλένδαι ) به معنای “روز اول ماه” گرفته شده است. این نظریه بر این پایه استوار است که دراویش و قلندران اغلب در روز اول ماه جشن می گرفتند و مراسم خاصی برگزار می کردند. کلمه “calendar” ( تقویم ) در زبان انگلیسی نیز از همین ریشه یونانی آمده است. ... [مشاهده متن کامل]
نظریه ریشه هندی: نظریه دیگر این است که واژه “قلندر” از واژه هندی “kalandar” گرفته شده است که به معنای “درویش دوره گرد” یا “هنرمند خیابانی” است. در هند، قلندران اغلب به عنوان نوازندگان، شعبده بازان و نمایشگران دوره گرد شناخته می شدند.
بقیهش عکس متاسفانه پایین جا نشد بالا قرار می دهم. منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید عکس چیز که آبادیس گفته روقرار می دهم.
واژه ی قلندر از ریشه ی دو واژه ی کلن و در فارسی هست البته واژه ی کلن از ریشه ی کلین فارسی هست که خود واژه ی کلین از ریشه ی دو واژه ی کل و ین فارسی هست خود واژه ی ین از ریشه ی واژه ی این فارسی هست ... [مشاهده متن کامل]
لینک آخر یک ویدئو از اینستاگرام حرف های استاد سیامک رستمی که خودشان آذربایجان هستند در حرف قاف ق زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید منبع. عکس فرهنگ پاشنگ در صفحه ۲۴۲ در کتاب کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی این هست لینک کتاب رو قرار می دهم برای واژه این و کل و در ... [مشاهده متن کامل]
واژه ی قلندر از ریشه ی دو واژه ی کلن و در فارسی هست البته واژه ی کلن از ریشه ی کلین فارسی هست که خود واژه ی کلین از ریشه ی دو واژه ی کل و ین فارسی هست خود واژه ی ین از ریشه ی واژه ی این فارسی هست ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فارسی حرف ق ( قاف ) و غ ( غین ) متفاوت تلفظ می شوند اما در برخی گویش ها و لهجه ها این دو حرف یکسان تلفظ می شوند. بیشتر واژه هایی که با همخوان /ق/ آغاز می شوند، ریشهٔ عربی دارد معرب هست در بعضی از واژه ها که از فارسی یا زبان های دیگر وارد زبان عربی شده و سپس دوباره وارد زبان فارسی شده است، همخوان ( صامت ) ابتدایی به �ق� تغییر کرده است. برای نمونه �قند� معرب �کند� و �قرمز� معرب �کرمست�. برخی دیگر از واژه های فارسی که همخوان غین در آن شنیده می شود به غلط با قاف نوشته شده است. مانند قباد، قشنگ، قالیچه و قلندر. بعضی از واژه های فارسی هم هستند که همخوان آغازین آن ها به �ق� تبدیل شده است. برای نمونه �قلک� که در اصل به صورت �کولک� و �غلک� رایج بوده است. حرف ق از حرف های عربی است طبق در کتاب فرهنگ واژه های اوستا این کلمه غ در این کتاب است. لینک آخر یک ویدئو از اینستاگرام حرف های استاد سیامک رستمی که خودشان آذربایجان هستند در حرف قاف ق زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
قلندر واژه ای تورکی است که از کار واژه قلیندیر ماق به چم کسی را بکاری وادار کردن گرفته شده که ریشه ان قلیندیر بوده و در پارسی به ریخت قلندر و به چم کسی که مردم را به کار نیک و عبادت وامیداردبکار میرود ریخت نخستین این کار واژه قیلماق است که به چم نماز خواندن در تورکی بکار می رود
قلندر واژه ای فارسی و برگرفته از واژه �کلندر� به معنای زاهد و درویش در فارسی میانه می باشد . پاسخ به عوامل پانترک : 1 - همان �ق� که ادعا می نمایید آیا می توانید تلفظ کنید ؟ 2 - زبان ترکی که �زبر� ( فتحه ) ندارد پس چطور واژه قلندر را که دارای سه فتحه است تلفظ می کنید ؟ ... [مشاهده متن کامل]
3 - "Kalender", k�keni Fars�a olan ve "al�akg�n�ll�, g�sterişsiz, sade" anlamına gelen bir kelimedir. Aynı zamanda, tasavvufta mal, m�lk ve ş�hrete �nem vermeyen, toplumdan kendilerini soyutlamış, kanaat sahibi dervişler i�in de kullanılır. Bu dervişlerin temsil ettiği tasavvufi akıma da Kalender�lik deni 4 - نمونه ای از شاعران: حافظ : قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاری ست به کنج عافیت از بهر درس و بحث نشین که این عمل به نظر اهل صدق پنداری ست مولانا : قلندرم، قلندرم، قلندری پسندم نه زهد در سر دارم، نه ره به صومعه بندم خراب باده ام و جمله عمر، با می نوشم در آن میانه بسی دردها به جان خرندم سعدی: ما را به زهد و ورع این نظر فریب بس است کاین نقش هاست باطل و آن اصل و جان ما قلندری که یکسره بی خویش می رود از خود نمی رود، که به سوگند می رود عطار: به میخانه درآ، ای شیخ، اگر اهل دلی که قلندر صفتان راز نهان می دانند بگذار زهد و صومعه، رو سوی عشق کن کان طایفه قلندر و دیوانه وش بدند
قلندر فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علی حاتمی و بازیگری ناصر ملک مطیعی محصول سال ۱۳۵۱ است. این شایعه که قلندر ( ملک مطیعی ) خاطرخواه خواهرش عشرت ( فروزان ) است او را بر آن می دارد که عشرت را به عقد پهلوان صادق ( شیراندامی ) درآورد، با این شرط که ازدواج آن دو جنبه صوری داشته باشد. صادق همراه مادرش ( ژاله ) عازم پایتخت می شود تا در مسابقه پهلوانی کشور شرکت کند. عشرت از خانه می گریزد و به او ملحق می شود. قلندر به پایتخت می رود و نزد صادق اعتراف می کند که عشرت خواهر او نیست، بلکه دختر دایه خانم ( ودادیان ) است که پس از آن که شوهرش او را ترک کرده پدر قلندر سرپرستی دایه خانم را به عهده گرفته و نام خود را به عنوان پدر بر دختر او گذاشته است، و به تدریج مهر عشرت بر دل قلندر نشسته است. قلندر در یک درگیری صادق را که خائن به قول خود می داند می کُشد و عشرت به قصد انتقام جویی همراه اصغر ( فروهر ) به خانه اشرف ( فرنگیس فروهر ) می رود که گروهی مطرب را سرپرستی می کند. داوود ( مفید ) شاگرد حجره قلندر که به عشرت علاقه دارد، قلندر را از موضوع با خبر می کند و قلندر برای بردن عشرت به خانه اشرف می رود؛ اما عشرت مقاومت می کند و اهل محل و بازار گرد آن ها ازدحام می کنند. قلندر خجلت زده به خانه می رود و رگ دست خود را می زند و جان می بازد. او در وصیت نامه اش از عشرت می خواهد توبه کند و به عقد داوود در آید. سر انجام عشرت ماجرای علاقه قلندر را به خودش از زبان دایه خانم می شنود و بالای جسد او شیون می کند. اشرف و همکاران سابق عشرت او را به کاروانسرا می رسانند تا همراه داوود به سفر و زیارت برود. ... [مشاهده متن کامل]
در زبان کردی سورانی موکریانی ما اصلاحی داریم که میگه : له خوم قلندره:یعنی بیچاره خودم و بیشتر حالت مزاح داره
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
قلندر نام طایفه ای از ایل بزرگ حسنوند لکستان
چیزی که پیداست اینست که کلانتر = قلندر است چرا که کلان = بزرگ است و کل می شود نشان بزرگی چه در کل ( کچل ) بودن انسان چه در بز کوهی که کل نامند به دلیل شاخ آن بدان کل گفتند و اینکه گویا واژه کلا = همه هم از همین باشه و میتوان فهمید تقویم = قوم خود نشان بزرگی و فامیلی دارد ( بصورت گروهی ) از همینرو میتوان فهمید calendar را بدین جهت تقویم گفتند که بصورت گرووهی یا همان کلی ( کل ) ثبت و درج میشده و همچنین به سرشاخه هر چیزی کل میگویند ... [مشاهده متن کامل]
کل = فامیل = بزرگ فامیل / سرشاخه فامیل کل انداختن = سرشاخ شدن = کنایه از ادعا کردن کل داشتن = ادعا داشتن کل = همه = بصورت گروهی = قوم و . . . .
هزار نکته ی باریک تر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد، قلندری داند تفاوت قلندر با درویش: "قلندر" به فرقه ای از درویشان گفته می شد که در درویشی افراط می ورزیدند. درویشان که معمولاً موی سر و ریش خود را بلند نگاه می داشتند، قلندران برخلافِ آنها موی سر و حتی موی ابرو و مژگان و سبیل و ریش را می تراشیدند تا توجّهشان بیشتر به درونشان باشد! ... [مشاهده متن کامل]
معنی بیت: هزار نکته ی باریکتر از مو در تبدیل شدنِ یک انسانِ معمولی به قلندرحقیقی و وارسته شدن وجود دارد تنها با تراشیدنِ موی سر و صورت امکان قلندر شدن میسّر نمی شود. باید خیلی از تعلّقاتِ دنیوی را از لوح دل و جان تراشید تا مبدّل به یک قلندر واقعی شد. قلندران واقعی تمام لذات دنیا رابه یک جو نمی خرند.
برخی دوستان قلندر به انگلیسی که با حرفCشروع میشه بمعنی:تقویم رو با Q آغاز میشه اشتباه گرفتند کلندرباC=تقویم کلندرباQ=قلندر به پارسی هم معنا هست
قلندر یک واژه بسیار قدیمی در فرهنگ فارسی است و با کلمه calendar انگلیسی به معنی تقویم از یک ریشه است. همچنین واژه �کلانتر� از آن گرفته شده و من به کنایه معنی �نگهبان تاریخ� به اون میدم. ایشان مردمانی جنگجو و دلیر بوده اند. ... [مشاهده متن کامل]
در یک دورانی قلندران کار نگهبانی از محله های شهری و کاروانها را از چپاول دزدان و غارتگران برعهده داشته اند. شب دراز است و قلندر بیدار اشاره به همین دارد. همچنین کلمات؛ پاسدار، پاسبخش و پاسگاه از ترکیبات کلمه پاس از ابداعات قلندران است که با آن شب را به چهار بخش سه ساعته تقسیم میکرده اند و نام هر بخش را پاس میگذاشتند تا موقع تعویض نگهبانی که با حرکت ستاره ها مشخص میشد دچار مشکل نشوند.
قلندران گروهی از عرفا و درویشان بوده اند که در بند دنیا و تعلقات آن نبوده اند ، این گروه معمولا موی سر خود را می تراشیدند
عزم آن دارم که امشب نیم مست پای کوبان کوزهٔ دردی به دست سر به بازار قلندر در نهم پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
https://www. youtube. com/watch?v=nBR2QNC4n48
به نظرمن قلندر مرد مجرد وتنهاودرعین حال قامت بلندبدون اینکه وابستگی به مال دنیاداشته باشد می گویند
هوالعلیم قَلَندَر : درویش ؛ تارِکُ الدُنیا ( ترک دنیا کرده ) ؛ کسیکه در قید وبند مال دنیا نیست. . .
به اعتقاد من واژه قلندر همان است که در انگلیسی calendar یا تقویم خوانده می شود و در قدیم قلندران به کار ستاره شناسی و اوقات و روز و ماه و سال می پرداختند و این واژه به فرهنگ غربی هم رسوخ کرده و در ضمن ... [مشاهده متن کامل]
واژه کلانتر نیز برگرفته از همین قلندر است و در معنی کسی که امور اجتماعی رو به مسیر درست هدایت می کند و چون این فرقه از خرافات پیروی نمی کردند و تمرکز آنها بر عقلانیت و علم بوده به آنها درویش یا صوفی و یا بی قید وبند اطلاق می شده است .
کسی میخواد زندگی قلندری پیش بگیره یعنی چه لطفا کسی میدونه جوابم بده
قلندر : [اصطلاح موسیقی ] نام تار معروف استاد " آقا علی اکبر فراهانی " بوده است.
شب دراز است و قلندر بیدار . میرشب. کلمه ای کاملا ایرانی و ریشه در گاه شماری ایرانی دارد . کسانی که شغلشان رسد ستاره گان و ماه بود و زمانهای جشنها و فعالیتها را محاسبه می کردند و به جامعه اعلان می نمودند معروف به قلندر شدند با پیشرفت علم و تغییر آیینها دیگر به شغل این گروه نیازی نبود و به عنوان شغل قلندر نیز به کسانی که نگهبان شب بودند اطلاق شد. ... [مشاهده متن کامل]
قلندر ریشه در کلمه گاو لنک دار ، دارد و به معنی کسی که قدم های ماه را ثبت می کند گاولنگ دار به کالندرcalendar و قلندر تبدیل شده است.
بی قید، درویش، صوفی
قلند. ر یعنی عشق ورزیدن یعنی قدرتمند
کسیکه از غیر محبوب , بریده و به آداب و رسوم اعتبارى , اعتنایى ندارد. شیخ عطار میفرماید: عزم آن دارم که امشب مست مست / پاى کوبان کوزهٓ دردى به دست / سر به بازار قلندر برنهم / پس به یک ساعت ببازم هرچه هست.
درویش
یعنی شخص قدرت مند و دلیر
قلندر به چه معناست؟ بی قید، درویش، صوفی. قلندر به معنای انسان بزرگ و پاک و رها می باشد.
متوکل کننده به ذات الهی
قلندر به معنی ضامن بزرگ محترم شجاع دلیر خداشناس
من آن بیگانه درویشم ، قلندروار میگردم ، لباس فقر میپوشم ، شراب تلخ مینوشم ، سخن مستانه میگویم ، برای خاطر یک گل به دور خار میگردم
قلندر یا قلندران . . . . . . . واژه ایی پارسی است. . . . در چم درویش است . . . . . . و کسی است که نگاهش به دنیای استومند نیست. . . . . . . . برخی گفته اند شاید از قال ترکی است که نادرست است . . . . . و این نویسندگان بیسواد انچنان هم کمرو نیستند . . . . . . . .
شبگرد، نوعی درویش از مناطق خراسان، هند و شام که سر و روی خود را میتراشیدن و نمدی سبز به تن داشتن