فس


    fizz

فارسی به انگلیسی

فس فس
fizzle

فس فس کردن
dally, dawdle, linger, pussyfoot

فس فسو
dawdler, dull, slowpoke

فس فسی
choosey, choosy

مترادف ها

fez (اسم)
کلاه قرمز منگوله دار، فینه، فس

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی فس از ریشه ی واژه ی فسفسه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فسفسفسفسفسفس
در گویش کمره ای � فَس � چَمِ � بار ، دست ، تکرار � می دَد.
برای نمونه :
گِرِفتُم ی فَس کُشتُمِش ، ی فَس گیروِست ی فَسَم ویرساد دِشمُن و هَرزه ای داد بِشُم ، دوبارَه گِرفتُمش و ی فَس دیَه کَشیدُمِش به زیره لَقَه.
فَس بیشتر چَمِ یک� بار � که پر مَلات و پر پیمان باشد را می دَد.
اگر منظور فِس هست مثل : فس شدن
یعنی بی انگیزه ، داغون و بی رمق ، بیحال ، بی انرژی

بپرس