فروش

/foruS/

    disposition
    sale
    sales
    trade

فارسی به انگلیسی

فروش با تلاش
hard sell

فروش با فشار
hard sell

فروش باچرب زبانی
soft sell

فروش به بهای غیر منصفانه
extortion

فروش بیشتری داشتن
outsell

فروش چیز خریداری شده به شخص ثالث
resale

فروش رفتن
sell

فروش رفتنی
salable, marketable

فروش مجدد
resale

فروش نرفته
odds and ends, unsold

فروش کلیه بلیط ها
sellout

مترادف ها

sale (اسم)
حراج، بازار فروش، فروش

sales (اسم)
حراجی، فروش، جنس فروشی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فروشفروشفروش
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
واژه فروش
معادل ابجد 586
تعداد حروف 4
تلفظ foruš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر )
مختصات ( فُ ) ( اِ. )
آواشناسی foruS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا
2
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه فروش از ریشه ی واژه فروختن پارسی است
واژه فروختن
معادل ابجد 1336
تعداد حروف 6
تلفظ fa ( o ) ruxtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: frōxtan] ‹فرختن›
مختصات ( فُ تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین

ابتیاع
فَروَش همان فروشی است در اوستا است فَروَش که همان فروهر است. در فارسی باستان فَرورتیو در پهلوی فَروَهر که یکی از نیروهای مینویی اخروی است