عرضه

/~arze/

    supply
    presentation
    proposal
    capability
    efficiency
    enterprise
    exhibit
    exposition
    offer
    purveyance
    submission
    push

فارسی به انگلیسی

عرضه ای
supply-side

عرضه به بازار
marketing

عرضه داری
exhibition

عرضه داشتن
exhibit, to present, to offer for view, to propose

عرضه داشتن به طور داوطلبانه
volunteer

عرضه سازی
exposure

عرضه فیلم
release

عرضه و تقاضا
offer and demand

عرضه کتاب
release

عرضه کردن
introduce, merchandise, offer, present, purvey, render, stock, tender

عرضه کردن برای فروش
carry

عرضه کردن به دادگاه
enter

عرضه کردن در بازار
market

عرضه کردن کتاب و فیلم
release

عرضه کردنی
presentable

عرضه کننده
exhibitor

عرضه کننده کالا
merchandizer

مترادف ها

skill (اسم)
سررشته، سامان، مهارت، تردستی، استادی، هنرمندی، زبر دستی، عرضه، ورزیدگی، کاردانی، چیره دستی

exposition (اسم)
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه

efficiency (اسم)
کفایت، سودمندی، بهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه

offer (اسم)
پیشنهاد، عرضه، ارائه، پیشکش، تقدیم

presentation (اسم)
نمایش، بیان، عرض، تقریر، عرضه، ارائه، معرفی، تقدیم

proffer (اسم)
پیشنهاد، عرضه، تقدیم

پیشنهاد کاربران

در گفتار عامیانه:
عُرضه= دستُ پا،
عرضه داشتن= دستُ پا،
با عرضه: دستُ پادار
بی عرضه= بی دستُ پا
( عرضة ) عرضة. [ ع َ ض َ ] ( ع مص ) یک بار ظاهر کردن چیزی را بر کسی. || آشکار کردن و عرض نمودن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . آشکار ساختن. نشان دادن. ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اِمص ) نمایش. ارائه. اظهار. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) . || هدیه. || بیان. || سان. رژه. عرض. || پیشداشت. ( ناظم الاطباء ) . || پیشنهاد برای فروش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

پیل اندر خانه تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود.
مولوی.
با سلیمان یک بیک وامینمود
از برای عرضه خود را میستود.
مولوی.
- عرضه و تقاضا ؛ پیشداشت و درخواست. آنچه به بازار عرضه میشودو آنچه از طرف مصرف کنندگان درخواست میگردد تا در مدت معین و به بهای مشخص آنرا به دست آورند. توضیح اینکه کشوری که بیش از حد نیاز خود یک یا چند جنس کالای زراعتی یا کالای صنعتی دارد، مقداری را به کشورهایی که محتاج آن کالا هستند عرضه میکند و در برابر آن آنچه را که خود کم دارد و بدان محتاج است از کشورهای دیگر تقاضا میکند. در نتیجه بین کشورها و مردم مبادله ٔکالا بصورت داد و ستد در میاید. این داد و ستد و خرید و فروش را نیز �عرضه و تقاضا� نامند. این اصطلاح شامل خدمات بشری هم میشود. ( فرهنگ فارسی معین ) .
|| ( اِ ) به معنی عریضه متضمن احوال یا مطلب ، و در هندوستان �عرضی � گویند. ( آنندراج ) :
بخت سیه مسوده بر میکند ز شوق
مضمون عرضه ای که نخواهد شدن جواب.
زکی ندیم ( از آنندراج ) .
عرضه قتل مرا برده به آن کو دل تنگ
بنشینم بدرش تا خبر آید بیرون.
تأثیر ( از آنندراج ) .
عرضه ای دارم از تلطف تو
داده دستور عرض کردن آن.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ) .
عرضة. [ ع ِ ض َ ] ( ع اِ ) مؤنث عرض. ( منتهی الارب ) || زنی که به باطل و ناچیز مردم را فریبد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . رجوع به عرض شود.
عرضة. [ ع ُ ض َ ] ( ع اِ ) آهنگ. || قوت. ( منتهی الارب ) . || همت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || بندی است در کشتی گیری گویند: له عرضة یصرع بها الناس ؛ بندی بلد است که مردم را بر زمین میزند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . حیله ای است در مصارعت و کشتی. ( از اقرب الموارد ) . حیله. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . || هو عرضة له ؛ أی مقرن له. ( منتهی الارب ) ، یعنی او حریف است بر او و بر وی چیره است. ( از ناظم الاطباء ) . || فلان عرضة للزوج ؛ یعنی فلان زن بر شوی خود چیره است. ( از اقرب الموارد ) . || ناقة عرضة للحجارة؛ یعنی قوی و توانا است بر وی. ( از منتهی الارب ) . ( از اقرب الموارد ) . || هو عرضة لذاک ؛ أی یعترض له دون غیره ، أی مقرن له قوی علیه. ( منتهی الارب ) . یعنی حریف اوست و بروی چیره است. ( از اقرب الموارد ) . یعنی او توانای بر او می باشد و بجز خودش کسی متعرض وی نمیگردد. ( ناظم الاطباء ) . || هو عرضة للناس ؛ یعنی مردم پیوسته بدگوئی او میکنند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || جعلته عرضة لکذا؛ یعنی آماده و برپا کردم آنرا برای کاری. ( منتهی الارب ) . یعنی نصب کردم و برپاداشتم آنرا برای وی. ( از اقرب الموارد ) . || لاتجعلوا اﷲ عرضة لایمانکم ( قرآن 224/2 ) ؛ یعنی مانعو معترض بین شما و بین آنچه شما را به خداوند نزدیک میکند که نیکی و تقوی کنید. یا بمعنی اعتراض و روی آوردن است. یعنی روی میاورید به سوگند و یمین در هر ساعتی تا نیکی و تقوی نکنید و افزودن مسازید سوگند را در حق و باطل. ( از منتهی الارب ) . آنچه پیش کاری درآید و مانع شود. ( ترجمان القرآن جرجانی ) . بهانه. ( زمخشری ) . دست آویز. || سازگار. ( ترجمان القرآن جرجانی ) . || ( از ع ، اِمص ) قدرت. قوت. توانایی. تسلط. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

یعنی نشان دادن
هدیه دادن مثال فال هفتگیpmcدالنودشه آمده عرضه یعنی آمده نشان دادن
خدایا چشمانم پیام محبت و عرضه گرایی منتقل کند .
فرآوری
نماداد ( عَرضه )
تَوَند ( عُرضه )
واژه عرضه
معادل ابجد 1075
تعداد حروف 4
تلفظ 'orze
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: عرضَة]
مختصات ( عُ ض ) [ ع . عرضة ] ( اِ. )
آواشناسی 'arze
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
پیشداشت به جای عَرضه، پیشداشت و درخواست = عرضه و تقاضا
به گفته شادروان دهخدا
توانایی و حقیقت آن
پخش، رسانش /رِسانِش/
یعنی نشان دادن، ارائه
عَرضِهیدَن.
آمایدار، نماورد، آورده، آنچه برای دادو ستد پیش گذاشته شده است
تولید
می توان به جای ( عرضه ) از واژه ( فراداد ) و به جای واژه ( عرضه کردن ) از واژه ( فرادادن ) بهره برد.
عرضه
پیش نمود ، پیش نماد ، پیش گُذاشت
فرصتی برای هویدا کردن
فراهم آوری ، فراهم سازی
واگذاری ، در دسترس گذاری ، در دسترس نهی
نمایش دهی ، به نمایش گذاری ، فراپیش نهی ، فراپیش گذاری ، در برابر دید گذاری
تامین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)