عاجز: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پاتال ( سنسکریت: پاتَلَه: سرخ رنگ پریده که در پارسی کنایه از کم رنگ شدن توانایی جوانی است ) ، ناتوان ( دری )
خیمر ximer ( سغدی )
زاویش zāviŝ ( اوستایی )
ستوه
ناتوان
ناتوانی در انجام یا عدم انجام کاری که از روی وسوسه. لذت. واجبار باشد
نمی توانیم باکله خراب کارانجام دهیم
ناتوان ضعیف سست درمانده شدن
معنی عاجز میشه ناتوان 🤗🤗
عاجزیعنی یعنی انجام دادن کاری علارقمه میل باتنی عاجزبهدکسی گفته میشودکه دربرابرافکار احساسات خودودیگران ناتوان باشد
عاجز یعنی در مقابل چیزی که قدرت ندارم
عجز: به معنی ناتوان
پاتال
ضعیف و ناتوان
جمع عاجز=عجزه
عاجز : بیچاره ، بی حال ، خسته ، درمانده ، ضعیف
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو - کنون ( عاجز ) فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم ( عطار )
کنون ( خسته ) فرو ماندم ره دیگر نمیدانم
کنون ( درمانده ) در ماندم ره دیگر نمیدانم
عاجز : ناتوان
بی حال
ناچار
مخالف : قادر
توانا
نیرومند
ناچار، بی حال،
درمانده
عاجز=ناتوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)