طولانی. ( از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول :
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.
منبع. لغت نامه دهخدا
بشرح
چندین ساعته، چندین روزه، چندین ساله. . .
درازناک . [ دِ ] ( ص مرکب ) طویل . دراز. طولانی : چگونه راهی ، راهی درازناک عظیم همه سراسر سیلاب کند و خارا خار . بهرامی .
بسیارمر ؛ طولانی. دراز :
بود زندگانیش بسیارمر
همش زور باشد همش نام و فر.
فردوسی.
معنی :راه دور و دراز
مخالف :نزدیک ، راه نزدیک
هم خانواده :طول
آزگار
دیریاز
دراز، دیریاز. "دیریاز" از "دیر" و "یازنده" رویهم میشود "دیرنده" و "دیرکشنده". در ایوان شاهی شبی دیریاز / به خواب اندرون بود با اَرنَواز ( فردوسی ) .
راهی بسیار زیاد ، ، راه بی انتها
بلند
پُرهنگام
اگر نگاه به واژه طولانی از معنای زمانی آن باشد:
پرهنگام = دیرپا/ دیرپای
مدید
متمادی
ازگار
ازگار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دَرگین dargin ( دَرگ از اوستایی: دَرِگَ= طول + «ین» )
دَگْرین dagrin ( دَگر= طول؛ پهلوی + «ین» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)