طبیعت

/tabi~at/

    makeup or make-up
    mother nature
    physio-
    soul
    way
    temper

فارسی به انگلیسی

طبیعت انسان
human nature

طبیعت چیزی را عوض کردن
denature

طبیعت خوب
good nature

طبیعت درمانی
naturopathy

طبیعت شناس
naturalist

طبیعت شناسی
physics

طبیعت گرای
naturalist

طبیعت گرایانه
naturalistic

طبیعت مهربان
mother nature

مترادف ها

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

disposition (اسم)
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب

temper (اسم)
خوی، طبع، خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، قلق

temperament (اسم)
خوی، خونگرمی، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، فطرت

پیشنهاد کاربران

هرانید = طبیعت ، حالت ، چگونگی
tabi - at با تلفظ ریشه ای تابی آت در اصل بطور کامل به زبان فارسی بوده ( ماقبل زبان های اوستائی و پارسی ) . تابی یعنی تابان، تابیده، پدیدار شده و پسوند آت نشانه یا علامت جمع بوده. تابی آت یعنی تابیده شده ها، پدیدار ها، مجموعه کثیر یا فراوان موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی. موجودات و موضوعات و امورات و چیز هائیکه هنوز تابیده نشده و به پیدایش نرسیده اند، ناتابی آت در زمان فارسی فرا باستان نامیده میشده اند یعنی ناپیدا ها، پدیدار نشده ها، نتابیده گان. بهر حال واژگان طبیعت و واقعیت در زبان فارسی امروز و آینده کلمات بسیار زیبا و در حین بیان خوش طنین و در شنیدن مطلوب و گوش نواز می باشند. البته طوریکه بخوبی مطلع هستیم، انسان دینی از یک طرف این واقعیت و طبیعت را آفریده شده به امر و خواست آفریدگار کائنات می پندارد و از طرفی دیگر آنچنان از این واقعیت و طبیعت و دنیا بیزار و گریزان است که گوئی این دنیا و واقعیت و طبیعت در اصل و ریشه و منشاء به امر و خواست یک موجود خیالی اوهامی تحت نام های ابلیس، زَتان، اهریمن و یا شیطان آفریده شده بوده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

حقیقت ژرف و ماورائی اینست که این واقعیت و طبیعت و یا این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست هیچ چیز دیگری نیست و نمی تواند باشد، غیر خود خدای حقیقی و واقعی. چون از آنجائیکه خدای حقیقی و واقعی موجودی بیکران و بینهایت یعنی بدون کرانه و نهایت می باشد، لذا هیج موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. اگر یک چیزی یا یک موجودی ولو بسیار کوچک و ناچیز به اندازه کوچکترین اتم یعنی هیدروژن غیر از خدای حقیقی و واقعی وجود داشته باشد، آنگاه این نوع خدا صفات بیکرانی و بینهایت بودن خود را در محیط و محتوای ناچیز آن چیز یا آن موجود از دست میدهد، مگر اینکه آن چیز یا موجود یک ذره ناچیز از وجود و ماهیت و ذات مطلق و بی حد و مرز خدا باشد. از دیدگاه فردی من، خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند و آنهم هرکدام نه فقط یک یا صد و یا هزار و یکبار بلکه هرکدام دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول واقعی و ضروری در مدارت، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) و آنهم تنها از یک راه و به یک روش مطلق یعنی از طریق گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و نه از راه ها یا به روش های دیگری از قبیل باور به تناسح یعنی گردش روان از دیدگاه هندوان و مصریان و یونانیان ( سه نوع تناسخ کاملا مختلف و متفاوت از همدیگر ) یا باور به قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل و صعود و معراج آن در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ از دیدگاه دین اسلام ( در دو دین قبلی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت هیچگونه خبر و اثری از عالم میانی برزخ و برپائی قیامت های انفرادی صغرایی در دست نمی باشد و درست به همین دلیل دین اسلام کاملتر از دو دین قبلی محسوب میشود و نه از این لحاظ که گویا این سه هر سه الهی - آسمانی - وحیانی باشند و دین اسلام الهی تر و آسمانی تر و وحیانی تر از آندو ) و باور به پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز شتابان ( یعنی عجولانه ) آن از جهان مادی و فانی گذرا بسوی جهان معنوی و باقی و جاودانه از دیدگاه ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان پارسی زبان. در ارتباط با عالم میانی برزخ دین اسلام لازم به اشاره میدانم که تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل《دنیا - برزخ - آخرت》یک راه بسیار کوتاه و میان بُر بیش نبوده و نمی باشد و لذا بیان کننده حقیقت نبوده و نیست. نکته بسیار مهم در مورد اتفاقات پس از مرگ برای انسان امروز و آینده و به ویژه خود ما ایرانیان و بخصوص پارسی زبانان این است که پس از مرگ کالبد، جسم، تن و یا بدن تثلیثی مادی - روانی - روحی در بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان، هیچ تله یا دام مخوف و هولناکی در انتظار هیچکدام از نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در کمین ننشسته است از قبیل شئول دین یهود و آتش روبنده یا جاروب کننده جهنمی دین مسیحیت و گودال های جهنمی در عالم میانی تحت عنوان برزخ دین اسلام.
نتیجه ی کلی اینکه خدای آئینی و دینی، فلسفی و عرفانی فقط یک لفظ یا کلمه و یا یک واژه و یک مفهوم محض و یک ایده انتزاعی با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری بیش نبوده و نمی باشد که تنها در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین دلیل کلیه سعی و کوشش های انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود منجمله بیخدائی آتئیستی که مثل باخدائی دینی یک کلمه بیش نمی باشد.
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند زلف و عشق یار یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بی نهایت پروردگار یا آفریدگار/؟.
این طبیعت واقعی بهمراه کلیه ی تار و پود های کثیر یا فراوان و گوناگون غیر زنده و زنده روی یک مسیر دایره وار در راه و سفر است با هدف غائی یا نهائی بازگشت به همان نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی یا اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، از آن راه و به آن روش اشاره شده و نه با هدف حضور انسان در پایان این راه و سفر دنیوی در دادگاه عدل الاهی بر اساس حکمت های موسائی - تورائی ؛ ایسائی - ایوانگیئی ( انجیلی ) ؛ زرتشتی - اوستائی ( در اصل و ریشه به شکل هوستائی ) ؛ هندوئی و بودائی - وِدائی و اوپانیشادی و سرانجام محمّدی - قرآنی.
این دنیای فیزیکی - متافیزیکی یا این عالم یا دنیای شهودی - غیبی ( شهودی در بیرون و ظاهر یعنی محتوای میدان کوچک و اندک فعلیت های گوناگون و فراوان و غیبی در درون یا باطن یعنی محتوای میدان وسیع و بسیار بزرگ امکانات بالقوه کلی و جزئی ) به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست ( در بر گیرنده شش آسمان و شش زمین دیگر و هر آنچه که بین آنهاست ) در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی و تا پایان آن، همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م ) در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل یا پیش از نو آفریده میشود و دقیقن به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول واقعی و ضروری و یا به عبارتی دیگر دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر ها.
به قول حکیم عمر خیام حدود هزار سال پیش از ما:
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست/
او را نه بدایت و نه نهایت پیداست/
به قول من یکی از ما حدود هزار سال بعد:
ز جمله آمدگان و رفتگان و باز آمدگان بر روی این راه دایره وار و بسی دور و دراز/ باز آمده ای کو تاکنون کین چنین روشن و باز به خیام و دیگران گفته بوده باشد راز/؟.

اقلیما
کیانا
کانش واژه خوبی نیست و به چم تحمق و حماقت هست و کانا هم که پاد داناست از همین واژه برگرفته
نیاد
چرا اینقد راه دور بریم؟
اوستا و متون کهن خوبه که بررسی بشن و برای واژگان نو سازی ازشون استفاده بشه.
اما برای چنین چیزایی باید برابرهایی آورد که کمابیش باهاش آشنا هستیم یا بقول گفتنی ملموس هست.
سرشت
آفرینش
ما واژگان {کیهان/گیهان/جهان} را داریم که همگی برگرفته از ریشه {گَئیثَ} در اوستا به چم {جهان، موجودات جهان، زیست، طبیعت} هستند.
{گَئیثَ} را اگر بخواهیم به پارسی کنونی برگردانیم می شود {گیه، گِیه}.
...
[مشاهده متن کامل]

{گئیثَ} پیوند می یابد با {زیو} در کارواژه {زیویدن/زیستن}، که خود برگرفته از {جیو} در اوستا است.
هَم {جیو} هم {گَئیثَ} برگرفته از ریشه هندواروپایی یکسانی هستند.
بکار بردن از {گئیث} برای کاربرد هایی همچون {جهان} یک فرآیند بوده است که از اوستا به پارسی میانه رخ داده است.
ولی به گمانم بکار بردن از {گیه} در امروز برای واژه هایی که {طبیعت} را اندر دارند ( شامل می شوند ) ، کاربردی باشد.

می توان از {ژاد} به همراه پسوندِ نامسازِ {ان} بکار برد و گفت {ژادان}، به جای {طبیعت}.
{طبیعی} هم می توان {ژادی} را گفت.
شاید بپرسید چرا پیشنهاد ندادی {زادان} و {زادی}؟ دلم میخواهد در آینده اگر ( اگر ( اگر ) ) از این واژه بکار برده شد، یه چارتا آدمِ بی آبرو نیایند و بگویند این واژه تازی است.
...
[مشاهده متن کامل]

بِدرود!

زاستار
به چم طبیعت، زیست بوم.
زاست، بن گذشته ی بنواژه ی زاستن است.
زاستن= زاییدن
زاستار: بنواژآور ( حاصل مصدر ) از زاستن.
پس هرآینه واژه ی زاستار با واژه های زاییدن و زایش همچم است لیک به شیوه ی کاربردی در جایگاه برابرواژه به جای طبیعت برگزیده شده که می تواند گزینش درستی باشد.
" کانش " :طبیعت. فیزیک.
" فراکانش ":ماوراءالطبیعه. متافیزیک.
" جهان ":طبیعت. فیزیک.
" فرا جهان " :مابعدالطبیعه. متافیزیک.
کالبد:طبیعت. فیزیک.
فراکالبد:ماوراءالطبیعه. متافیزیک.
کانش:طبیعت.
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #nature به معنای طبیعت ( مجموعِ چیزهای زنده و نازنده در زمین در برابرِ آنچه انسانی یا انسان ساخته است. )
ا↙️
#زتار ( zot. �r ) 👈 زُت ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ zanH به معنای زاییدن ) - - ار ( پسوندِ اسم ساز —� بسنجید با: دستار، دمار، زنگار و . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

یا:
#زاستار ( دکتر ملایری، از همین ریشه )
🔺 نکته:
۱ - برای دیدنِ هم ریشه های زُتار بروید به: #nation .
۲ - واژه های زُتار، زاستار و nature هم ریشه اند، و از ریشه ی هندواروپاییِ - gene گرفته شده اند. ( بروید به: #nation . )
▪️مثال:
۱ - عشقِ او به زُتار ( طبیعت ) به حدی بود که گاه چندین روز را تنها در جنگل سپری می کرد.
۲ - زُتار ( طبیعت ) نه به حمایتِ ما بلکه به عدمِ دخالتِ ما نیاز دارد.
۳ - شعارِ غلبه بر زُتار ( طبیعت، ) که از سوی فرانسیس بیکن طرح شد تا کنون آسیب های زیادی به زمین و زمینیان زده است.
🔺 توجه:
🔹 #natural
🔹 #زتاری ( زُتاری )
یا: #زتارا ( زُتارا )
▪️مثال:
۱ - زمین لرزه، توفان و سیلاب پدیده هایی زُتاری ( طبیعی ) هستند که باید همیشه برای روبرو شدن با آن ها آماده بود.
۲ - یک هاشه ی ( رژیمِ غذاییِ ) خوب دفاعِ زُتاریِ ( طبیعیِ ) بدن را در برابرِ باکتری ها و ویروس ها بهبود می بخشد.
🔸 #naturally
🔸 #زتارانه ( زُتارانه )
🔹 #to_naturalize هم بوم کردن، پذیرفتنِ خارجی به عنوانِ شهروندِ کشور
🔹 #زتاردن ( یا زُتاریدن )
یا: #هم زتاردن ( یا هم زُتاریدن )
▪️مثال:
بازرگانانِ پرتغالی گونه ی پرتقال را چند سده ی پیش در ایران زُتاردند ( کاشته و بومی کردند. )
🔸 #naturalization
🔸 #زتارش ( زُتارِش )
▪️مثال:
زُتارشِ ( بومی سازی، هم طبیعت سازی ) گونه ی شترمرغ در سال های واپسین در ایران با موفقیت همراه بوده است.
🔹 #connatural هم خو، هم سرشت
🔹 #هم زتار ( هم زُتاری )
🔸 #connaturally
🔸 #هم زتارانه ( هم زُتارانه )
🔹 #connaturality ( - ness )
🔹 #هم زتاری ( هم زُتاری )
🔸 #naturalness طبیعی بودگی
🔸 #زتارایی ( زُتارایی )
▪️مثال:
او بازیگری بود که سخت می کوشید تا بازی هایش از زُتاراییِ ( طبیعی بودگی ) بالایی برخوردار باشد.
🔹 #unnatural غیرِطبیعی
or: #nonnatural
🔹 #نازتار ( نازُتار )
▪️مثال:
این رفتارِ تو البته غیرِضروری، احمقانه و نازُتار ( غیرِطبیعی ) بود.
🔸 #unnaturally
🔸 #نازتارانه ( نازُتارانه )
▪️مثال:
فیلم پر از دیالوگ هایی بود که نازُتارانه ( به طورِ غیرِ طبیعی ) طولانی و اعصاب خُردکن بودند.
🔹 #unnaturalness غیرِطبیعی بودگی
🔹 #نازتاری ( نازُتاری )
▪️مثال:
امروزه نازُتاریِ ( غیرِطبیعی بودگیِ ) بسیاری از رفتارهای آدمی زیرِ علامتِ سوال رفته است.
🔸 #naturalism باور به آنچه طبیعی است، و کنارنهادنِ آنچه وراطبیعی است.
🔸 #زتارگرایی
▪️مثال:
رویکردِ آرمان گرایِ او در زندگی اش با زُتارگراییِ او در داستان هایش همخوان نبود.
🔹 #naturalist
🔹 #زتارگرا
▪️مثال:
امیل زولا شناخته ترین نویسنده ٔ زُتارگرای تاریخِ ادبیاتِ جهان است.
🔸 #supernature
🔸 #ابرزتاره ( اَبَرزُتاره )
یا: #ورازتاره ( وَرازُتاره )
🔹 #supernatural
🔹 #ابرزتار ( یا اَبَرزُتاری )
یا: #ورازتار ( یا ورازُتاری )
▪️مثال:
او واقعاً باور داشت که نیروهایی اَبَرزُتار ( فوقِ طبیعی ) زندگی اش را کنترل می کردند.
🔸 #to_denature
🔸 #وازتاریدن ( وازُتاریدن یا وازُتاشتن )
▪️مثال:
هنوز معلوم نیست که اوره با چه سازوکاری ( مکانیسمی ) پروتئین را می وازُتارَد ( وامی زُتارَد ، نافُرم می کند، از حالتِ طبیعی می اندازد. )
🔹 #denaturant ماده ی غیرِطبیعی ساز ( زیست شناسی )
🔹 #وازتاران ( وازُتاران )
🔸 #denaturation
🔸 #وازتارش ( وازُتارِش )
▪️مثال:
وازتارشِ ( غیرطبیعی شدنِ ) پروتئین ها فرارَوَندی برگشت ناپذیر است.
🔹 #to_renature
🔹 #بازتاریدن ( بازُتاریدن —� کوتاه شده ی باززُتاریدن )
🔸 #renaturation
🔸 #بازتارش ( بازُتارِش )
🔹 #preternatural
🔹 #ورازتار ( وَرازُتار )
🔸 #transnatural
🔸 #ترازتار ( تَرازُتار )
🔹 برای دیدنِ هم ریشه های دیگرِ #زتاریدن ، #زتار ، #زتارایی و #زتارگرا در زبان های ایرانی بروید به: #nation .
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

لری بختیاری
گُر:طبیعت
میتوان از واژه یِ {ژاد/زاد} نیز بهره برد.
{طبیعت} به چمِ {ذات} است که دگرگون شده یِ {زات} برگرفته از ریشه یِ {زا} در اوستایی است.
این ریشه یِ {زا} اوستایی امروزه به ریختِ کارواژه ایِ {زادَن، زاییدَن، زودَن} در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از همین روی، میتوانیم از واژگانِ {زاد، ژاد} ( ژاد هَمان زاد است ) بهره ببریم.
نکته:این اندیشه را نباید داشت که چون که این واژگان ساده و کوتاه هستند پس دیگر تنها از این واژگان بکار ببریم.
باید از همه برابر های درخور و شایسته ای که داریم، هَمچون {گوهر، سرشت، خوی. . . . } بهره ببریم.
بِدرود!

واژه طبیعت
معادل ابجد 491
تعداد حروف 5
تلفظ tabi'at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: طبیعَة، جمع: طبائع]
مختصات ( طَ عَ ) [ ع . طبیعة ] ( اِ. )
آواشناسی tabi'at
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی زیستگاه است.

🇮🇷 همتای پارسی: زاستار 🇮🇷
زاستار، زیستار
زیست بوم
طبیعت ( پیرامون ) :
زاستار، زیستگاه
گزند زیستگاه: بلای طبیعت
زاستار سبز: طبیعت سبز
طَبیعَت
واژه ای پارسی که با گویش اربی نوشته و لفزیده گشته است ، پارسی زبانان طبیعت و اربی زبان طَبیعَه می لَفزَند. ریشه این کَلمه ( نَه کَلَمه ) طَبَعَ است که پارسی آن :
تَب = دما و گرمای بیش از هَد بَدَن ( هَد و بَدَن پارسی اند )
...
[مشاهده متن کامل]

طِب که پارسی آن تِب است : دانش اندازه گیری دَمای تَن یا کَرپ.
تافتن ، تابیدن ، تَف ، تَفت ، دَفت ( دَمه ی بَرخاسته از گرما که به اوروپایی گاز گفته می شود )
آلمانی : tauen = آب شدن برف و یخ در اَتَرِ ( اَثَرِ ) گرما
در کُل طبیعت یا تَبیاَت جَهان هستیده که بنیاداَش از گرما یا روشنایی یا آزَر یا آتَش یا آتَر یا آتور ( آتور ~ آنور / نور ) یا همان ذره یا زَره یا آذَر : آ - ذَر ، photon است و تَب هم سورشی دیگر از آن است.

کیاناد.
سخیزاده
واژه برابر ایرانی طبیعت . . . . کردی :سروشت, آوا, خوازا یعنی خدا زاد که کرمانجی ها میگن . . . فارسی هم همون سرشت درسته زاستا هم درسته
کیانا
زیست بوم، خوی، سرشت، مَنِش
به باور من، آمیخته واژه ی �زیست بوم� بویژه از سویه ی کاربردی آن از برد بیش تری در سنجش با پیشنهادهای بسیار خوب برخی کاربران در بالا ( از آن میان با اشاره به ریشه های سانسکریت ) برخوردار است. واژه ی سانسکریت مانوژه یا مانوژا را نیز چون جایگزینی درخور، بسیار می پسندم.
هستی، خدا ( شاید ریشه ی این واژه از " خود آی" بوده و بر اثر ساده سازی به خدا تبدیل شده )
منش، رفتار، کردار، اساس، بنیه، ریشه
وضعیت
زاستار

زاستار
طبیعت جایی میباشد که در آن هرگز یا بسیار به ندرت در آن اشکال زاویه دار خواهیم دید
هم در زمین بدین صورت هست هم در آسمان
Nachr
کیاناد
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

پرهام
گتاه و گیتی و گیتا
۱. طبیعت ( جهان، گیتی )
۲. طبیعت ( سرسبزی، باغ و گلشن، دشت و دمن )
۳. طبیعت ( نهاد، سرشت، خو، منش )

واژه تپیئت که عرب آنرا طبیعت مینویسد ساخته شده از واژه فنلاندی tapa ( ستانده از زبانهای منطقه بالتیک ) به معنای خوی طبع رسم رفتار شیوه قانون way mode manner style habit rule و پسوند آریایی ایئت که در لغت
...
[مشاهده متن کامل]
سنسکریت نویئت ( نو ایئت ) नव्यता navyata به معنای نوینگی - fashion و در واژه ایرانی خوبیت نیز دیده میشود. تپ را در لاتویا و لیتوانی daba میخوانند و در معنای طبیعت حالت خو nature character disposition به کار میبرند که tava در استونی و taba و dabā و dabiski ( به معنای naturally طبیعی ) در منطقه بالتیک شکلهای دیگر آن هستند. بدینسان روشن میشود که لغت طبع→tapa به معنای خوی همریشه نیست با لغت طبع→tip به معنای چاپ - مطبوعات و واژگان عربی طبیع و طبیعی ( طبیع ی ) و مطبوع ( دلخواه - دلپسند - طبع پسند - طبع خواه ) و طبایع جعلی هستند.

شاید واژه طبیعت و واژههای هم خانواده آن نه سامی که آرایی باشند بر پایه دلیل های زیر:
کاربرد واژه daba در لتونیایی که زبانی نیا هند و اروپایی است
در انگلیسی ها واژه ای همانند طبیعت داریم :
temper
و چه بسا که واژه طب هم هم ریشه با این واژه گان باشد و هند و اروپایی باشد نه سامی
این واژه عربی مثل بیشتر واژه های عربی در زبان فارسی بی معنی است و در معنی های گوناگونی هم بکار می رود به معنی نرمال و nature که می توان از واژه بهنجار و آفرینش یا گیتی بهر برد
مثلن آفرینش جاندار یا بی جان ناگفته نماند که کردها ( کسانی که واژه های ایرانی بسیاری را برای ما پاس داشتند ) واژه سرشت را بکار می برند
...
[مشاهده متن کامل]

سرشت

نهادواره، نهادینگی، سرشتواره، سرشتوارینگی
درونمایه
نهاد
ناتور
کیان
( = ماهیت؛ ویژگی ساختاری چیزی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سرشت، آتمَن، نیایا، سَتوا ( سنسکریت ) تَسات ( سنسکریت: تَساتا )
ابرهام - طبیعت یک کلمه عربی بوده که وارد زبان پارسی شده است. معادل فارسی آن {ابرهام} میباشد.
آنچه که انسان، در پدید آوردن آن، دخالت نداشته باشد را طبیعت گویند. طبیعت، محصول دیالکتیک ذهنی انسان و جهان ابژه ها است. انسان، پیش از زندگی در شهرها، در طبیعت می زیسته است. دگرگونی از ویژگی های طبیعت است.
...
[مشاهده متن کامل]

گرایش به طبیعت در فلسفه [ویرایش]
گرایش بشر به دگرگونی در طبیعت، سبب ایجاد دیدگاهی در فلسفه، به نام طبیعت گرایی شد. از فیلسوفانی که دیدگاه خود را بر اساس تغییر پذیری طبیعت قرار داده اند، می توان از دنیس دیدرو و مارکی دوساد نام برد.
منبع
Nature - Speak: Signs, Omens and Messages in Nature by Ted Andrews - Dragonhawk Publishing - U. S. A - ۲۰۰۳
[نهفتن]
ن • ب • و
عناصر طبیعت
گیتی
فضا • زمان • ماده ( فیزیک ) • انرژی
زمین
علوم زمین • آینده زمین • تاریخ زمین شناسی زمین • زمین شناسی • تاریخ زمین • زمین ساخت بشقابی • ساختار زمین
آب وهوا
جو زمین • اقلیم • هواشناسی
زیست بوم
بوم شناسی • اکوسیستم • Wilderness
زندگی
زیست شناسی • یوکاریوت ( گیاه/گیاگان, جانوران/زیاگان, قارچ, آغازیان ) • Evolutionary history of life • سازماندهی زیستی • اندامگان • پیدایش حیات • پروکاریوت ( باستانیان, باکتری ) • ویروس ( زیستی )
از ویکی پدیا
همچنیNature, in the broadest sense, is equivalent to the natural world, physical world, or material world. "Nature" refers to the phenomena of the physical world, and also to life in general. It ranges in scale from the subatomic to the cosmic.
The word nature is derived from the Latin word natura, or "essential qualities, innate disposition", and in ancient times, literally meant "birth". [1] Natura was a Latin translation of the Greek word physis ( φύσις ) , which originally related to the intrinsic characteristics that plants, animals, and other features of the world develop of their own accord. [2][3] The concept of nature as a whole, the physical universe, is one of several expansions of the original notion; it began with certain core applications of the word φύσις by pre - Socratic philosophers, and has steadily gained currency ever since. This usage was confirmed during the advent of modern scientific method in the last several centuries. [4][5]
Within the various uses of the word today, "nature" often refers to geology and wildlife. Nature may refer to the general realm of various types of living plants and animals, and in some cases to the processes associated with inanimate objects – the way that particular types of things exist and change of their own accord, such as the weather and geology of the Earth, and the matter and energy of which all these things are composed. It is often taken to mean the "natural environment" or wilderness–wild animals, rocks, forest, beaches, and in general those things that have not been substantially altered by human intervention, or which persist despite human intervention. For example, manufactured objects and human interaction generally are not considered part of nature, unless qualified as, for example, "human nature" or "the whole of nature". This more traditional concept of natural things which can still be found today implies a distinction between the natural and the artificial, with the artificial being understood as that which has been brought into being by a human consciousness or a human mind. Depending on the particular context, the term "natural" might also be distinguished from the unnatural, the supernatural, or synthetic.
Contents [hide]
1 Earth
1. 1 Geology
1. 1. 1 Geological evolution
1. 2 Historical perspective
2 Atmosphere, climate, and weather
3 Water on Earth
3. 1 Oceans
3. 2 Lakes
3. 2. 1 Ponds
3. 3 Rivers
3. 4 Streams
4 Ecosystems
4. 1 Wilderness
5 Life
5. 1 Evolution
5. 2 Microbes
5. 3 Plants and animals
6 Human interrelationship
6. 1 Aesthetics and beauty
7 Matter and energy
8 Beyond Earth
9 See also
10 Notes and references
11 External links
[edit]Earth
Main articles: Earth and Earth science
View of the Earth, taken in 1972 by the Apollo 17 astronaut crew. This image is the only photograph of its kind to date, showing a fully sunlit hemisphere of the Earth.
Earth ( or, "the earth" ) is the only planet presently known to support life, and its natural features are the subject of many fields of scientific research. Within the solar system, it is third closest to the sun; it is the largest terrestrial planet and the fifth largest overall. Its most prominent climatic features are its two large polar regions, two relatively narrow temperate zones, and a wide equatorial tropical to subtropical region. [6] Precipitation varies widely with location, from several metres of water per year to less than a millimetre. 71 percent of the Earth's surface is covered by salt - water oceans. The remainder consists of continents and islands, with most of the inhabited land in the Northern Hemisphere.
Earth has evolved through geological and biolo . . .

( = آن بخش از جهان که ساخته ی دست مردم نیست؛ مانند رود، کوه. . . ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لانوژا ( سنسکریت: مانوشَ )
پِراکْتی ( سنسکریت: پراکرْتی )
واسْتو ( سنسکریت )
آپژه ، جُنَم ، آخشیگ
این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: نخست در معناى هستى ، آفرینش و بخش هاى بکر گیتى : اَپرهام Aparham ( پهلوى: ١ - طبیعت ، ٢ - فرشته ى تدبیرکننده عالم، ٣ - ابراهیم ، ٤ - پیر و بزرگ همه ) ، آپژه Apzheh ( پهلوى: طبیعت ، هستى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

طبیعت و . . . ) ، سیروشت Sirusht ( کردى: طبیعت ، هستى ، فطرت ) ، گِتاه Getah ( پهلوى: هستى ، طبیعت ، زندگى ، دنیا ) ، آخْوْ Axv ( پهلوى : طبیعت ، هستى ، عالم ) ، مانوژا Manuzha ( سانسکریت: مانوشَ : طبیعت ، هستى ، ذات، فطرت ) ، پراکتى Perakti ( سانسکریت: طبیعت ، هستى )
، واسْتو Vasto ( سانسکریت : طبیعت )

این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دوم در معناى ذات و اخلاق و فطرت : جَنَم Janam ( پارسى: طبیعت ، سرشت ، توانایى ، شایستگى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى: طبیعت ، خوى ، اخلاق و . . . ) ، خوى Xuy ، منش Manesh ، چیهْرْ Chihr ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات
...
[مشاهده متن کامل]

، سرشت ، خوى ) ، خیم Xim ( پهلوى: ذات ، طبیعت ، فطرت ، سرشت ) ، سرشت Seresht ، نهاد - نیهات Nahad - Nihat ، سمسان Samsan ( سانسکریت: سَمستْهانَ : طبیعت ، خوى ، ذات ، طینت ) ، تَتْوا Tatva ( سانسکریت: طبیعت ، منش ، خوى ) ، چیهْرَک Chihrak ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات ، سرشت )
، گُهر - گُهره Gohar - Gohareh ( پهلوى: اصل ، ذات ، طبیعت ، طبع ، سرشت ) ، خُک Xok ( پهلوى: اخلاق ، طبیعت ، ذات ، منش ) ، مِنُک Menok ( پهلوى: فطرت ، طبیعت ، ذات )

( = منش، خوی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانوش ( سنسکریت: مانوشَ )
سَمسان ( سنسکریت: سَمستْهانَ )
تَتوا ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)