ساختمان، صف، ارایش، احدای، تشکیلات، شکل، سازمان، تشکیل، رشد، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن
shape(اسم)
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت
configuration(اسم)
ترتیب، هیئت، پیکر بندی، شکل، پیگربندی، قواره، وضعیت یا موقعیت
hue(اسم)
نما، صورت، هیئت، فریاد، رنگ، چرده، شکل، تصویر
gravure(اسم)
حکاکی، شکل، گراور
vignette(اسم)
شکل، تصویر، عکس
medal(اسم)
نشان، شکل، مدال، نشانی شبیه سکه
schema(اسم)
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه
shekel(اسم)
شکل، واحد وزن و پول بابل قدیم
پیشنهاد کاربران
چهر به این شکل شکست نمی خورید 🇸🇦 به این چهر شکست نمی خورید 🇮🇷
شکل کلمه ای تورکی است که از فعل چکمک به معنی کشیدن و رسم کردن گرفته شده است ریشه آن چک بوده وقتی پسوند ال بدان اضافه می شود به صورت چکل و به معنی رسم و کشیده شده در می اید که به زبان عربی به صورت شکل وارد می شود چون عربها چ ندارند
واژه �शकल� ( śakala ) در زبان سانسکریت به معانی مختلفی به کار می رود که عبارتند از: * تکه، قطعه، ذره: این رایج ترین معنای این واژه است و به قطعات کوچک یا ذرات یک چیز اشاره دارد. * فرم، شکل: در برخی متون، �शकल� می تواند به فرم یا شکل ظاهری یک شیء نیز اشاره داشته باشد. ... [مشاهده متن کامل]
بنابراین، بسته به زمینه و نحوه استفاده، �शकल� می تواند هم به معنای �تکه� و هم به معنای �فرم� یا �شکل� به کار رود.
بیش از ار هفتاد درصد زبان عربی ، ریشه ایرانی دارد ، پس از بررسی هر واژه ای که گمان می رفت عربی است ، به واژه ای ایرانی در زبان های ایرانی رسیدم ، واژه شکل هم ریشه ایرانی دارد : واژه �شکل� از واژه �چهر� در زبان پهلوی گرفته شده است. در زبان پهلوی، �چهر� به معنای صورت، ظاهر و هیئت بوده و به تدریج در زبان فارسی به شکل تغییر یافته است. ... [مشاهده متن کامل]
شکل واژه ای فارسی است ، نه تازی و اکدی و عبری و سامی و. . . . ، شکل از Shkala ( skala ) در سانسکیریت می آید. به معنی "شکن شدن ، نمایان شدن"
شِکِل ( به عبری: שקל ) ( به عربی: شیقل ) ( به انگلیسی: Shekel ) نام واحد پول یا وزن سکه ای از جنس سیم یا نقره در دوران باستان بوده است. اولین استفاده از آن در ایران باستان در حدود ۲۵۰۰ سال پیش در شاهنشاهی داریوش یکم بوده است.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
چیز مهمی که امروز فهمیدم این است که کَ لی که معنای کچلی میدهد با واژه دَکِلِستِن مازندرانی یکی می باشد و به معنای ریختن و ریخته شده میباشد پس ک َ ل شدن همان ریخته شده است و در کلانتر هم به دلیل اینکه در قدیم همانطور که دوستان گفتند قلندران = calander صورت خودرا میتراشیدند به آنها اطلاق شد , کِل به چم جا و خانه و در کِرک کِلی مازندرانی ( خانه مرغ ) کِلی او / کیله او ( خانه آب = جوی ) و . . . دیده شده ... [مشاهده متن کامل]
از اینرو میتوان فهمید کال به چم خشکی که در میانکاله آنرا داریم از فعل دکلستن آمده و کال تغییر یافته کَ ل است و به میوه های نرسیده و خشک کال و به ادم های کچل ک َل گفتند . همچنین در زبان مازندرانی به اصلا و هیچ ( تمامیت در چیزی ) دَ کال میگویند و باز نشان از این دارد برای اشاره به تمامیت چیزی از ک ُ ل / ک َ ل یا کلاً استفاده میشده . پس یکی دیگر از مشتقات آن بطور کل و کامل است. پس داریم کِ ل / ک ِ لی / کیله = خانه ( جایی که خشک باشد ) ک َ ل / کال = خشک و ریخته شده ( کلانتر = قلندر = کامل خشک و ریخته شده => اشاره به بی مویی و تاس بودن زیاد آنان ) کُ ل = بطور کل و کامل ( تماما ) کال = در جایی دیگر از این خشک بودن = کال برای شمارش نیز بهره شد ( چند کال گردو = چند عدد گردو ) همچنین در زبان لاتین نیز برای شمارش از واژه calculator بهره میشود که باز نشان از این دارد قلندران = کالندران = کلانتران کارشان ستاره شناسی و حساب رسی بوده / اصطلاح اینکه میگویند با من خشکه حساب کن هم بسیار شکآور به اسن است که خشکه همان کال میشود پس => با من نقداً و شمرده حساب کردن هم از همینجا آمده واژه دکال دقیقا زمانی در زبان مازندرانی بکار میرود که بخواهیم در پاسخ به ادعاهای یک فرد بگویم تازه تو هم مثلا ادم شدی و . . . ( یعنی بحساب آوردن ملاک بوده ) پس کال و دکال یعنی حساب آوردن و دکال یعنی تو را هم بحساب می آیی؟؟ همچنین دکال میتواند از دک کال آمده باشد یعنی ادعای حساب شدن را داشتن که باز هم سخن بنده را تایید میکند ( دک و پوز = ادعا ) خود دک با داک / دکان و . . همریشه است یعنی جلو آمده و در داکی =docky یعنی منقار جلو آمده دوک نیز در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده ( دوک سوال = به کسی که پیشانی اَش جلو آمده باشد گفته میشود ) آیا واژه call یعنی فراخواندن نمیتواند رپتی به این داشته باشد؟؟؟ فراخواندن جهت شمارش و حساب آوری بوده پس آیا نمیتوان فهمید call لاتین همان کال ایرانیست اما با کاربردی دگردیس شده؟؟ هیکل / پیکر / کران / کلان / کال / کُل / کَل ( خشک شده = موهای ریخته شده ) / شِکل / شِکِل ( واحد پول اسراییل ) / دکال ( در زبان مازندرانی یعنی ادعای حساب داشتن = شمرده شدن ) همگی به حد و حدود و تعداد و خشکی و خشکه حساب کردن اشاره دارد مثلا در واژه شِکل = شِ کل یعنی از کِل آمده از پیکر و حد و کران آمده = پیکر دار پس میتوان فهمید هیکل همان پیکر بوده اما با اوازی دیگر یعنی پی - - > هی و کر - - - > کل شده و هر دو یکی باشند.
دَرَند
یَنگ
ریخت، ساخت، قیافه، ترک:طرخ، طرح.
واژه �شکل� در زبان فارسی از ریشه های زبان های سامی و به ویژه عربی وارد شده است. در زیر ریشه یابی دقیق این واژه ارائه میشود: ۱. ریشه سامی اولیه ( Proto - Semitic ) : - ریشه اصلی این واژه به š - k - lدر زبان نیای سامی بازمی گردد که به معنای �اندازه گیری کردن�، �سنجیدن�، یا �وزن کردن� بود. ... [مشاهده متن کامل]
- این ریشه در زبانهای سامی بعدی به مفاهیمی مانند �ترسیم کردن�، �شکل دادن�، و سپس �صورت ظاهری� گسترش یافت. ۲. در زبان های سامی تاریخی: - آکدی ( Akkadian ) : واژه šakālu ( شکالو ) به معنای�وزن کردن� یا �اندازه گیری کردن� استفاده میشد. این مفهوم بعدها به صورت استعاری برای �شکل دادن� یا �ترسیم کردن� نیز به کار رفت. - آرامی ( Aramaic ) : در آرامی، ریشه שקל ( šql ) به معنای �وزن کردن� یا �ارزیابی کردن� بود و در متون مذهبی و تجاری کاربرد داشت. - عبری ( Hebrew ) : در عبری، שָׁקַל ( šāqal ) به معنای �وزن کردن� و �ارزش گذاری� است. این ریشه در واژه מִשְׁקָל ( mišqāl ) به معنای �ترازو�یا �وزن� نیز دیده میشود. ۳. ورود به زبان عربی: - در عربی، ریشه ش - ک - ل ( š - k - l ) شکل گرفت و معنای آن به �ترسیم کردن�، �شکل دادن�، و سپس �صورت ظاهری� تغییر کرد. - شَکَلَ ( šakala ) : به معنای �ترسیم کرد� یا �شکل داد� . - شَکْل ( šakl ) : اسمی به معنای �شکل�، �هیئت�، یا �نمود ظاهری�. - این واژه در عربی به حوزه های فلسفه، هندسه، و ادبیات نیز راه یافت و برای توصیف فرم یا الگو استفاده شد. ۴. ورود به زبان فارسی: - فارسی زبانان این واژه را از عربی وام گرفتند و معنای اصلی آن را حفظ کردند. - قدیمی ترین کاربردهای ثبت شده در فارسی به دوره اسلامی ( از سده ۸–۹ میلادی ) بازمی گردد. - در متون کلاسیک فارسی مانند شاهنامه فردوسی، هرچند فردوسی بیشتر از واژگان فارسی خالص استفاده میکرد، اما در آثار پس از او ( مانند نوشته های ناصرخسرو ، خیام ، و سعدی ) واژه �شکل� به کار رفته است. - در علوم اسلامی مانند هندسه، نجوم، و فلسفه، �شکل� برای توصیف فرمهای هندسی یا الگوهای طبیعی استفاده میشد ( مانند �اشکال فلکی� ) . ۵. جایگزین های بومی در فارسی باستان: - در فارسی باستان ( دوره هخامنشی ) ، مفهوم �شکل� با واژههایی مانند 𐎳𐎼𐎠𐎫𐎡 ( fratī ) به معنای �صورت� یا �هیئت� بیان میشد. - در فارسی میانه ( پهلوی ) ، واژه 𐭯𐭥𐭧𐭫 ( paygār ) به معنای �اندازه� یا �شکل� کاربرد داشت. ۶. توسعه معنایی در فارسی امروزی: - امروزه �شکل� در فارسی به معنای �فرم�، �هیئت�، �تصویر�، یا �الگو� است. - در علوم مدرن مانند ریاضیات، هنر، و طراحی، این واژه برای توصیف مفاهیمی مانند شکل های هندسی یا ترسیم بصری به کار می رود. ۷. **مقایسه با زبانهای هندو اروپایی: - در زبانهای هندو اروپایی، مفهوم �شکل� با ریشه های متفاوتی بیان می شود. برای مثال: - سانسکریت:रूप ( rūpa ) به معنای �فرم� یا �شکل�. - لاتین:forma ( منشأ واژه های فرانسوی forme و انگلیسی form ) . - این واژه ها ارتباط ریشه ای با �شکل� فارسی ندارند و تنها از نظر معنایی همپوشانی دارند. نتیجه گیری: ریشه واژه �شکل� به š - k - l در زبان نیای سامی بازمیگردد که در عربی به ش - ک - ل تبدیل شد و سپس وارد فارسی گردید. معنای آن از مفهوم اولیه �اندازهگیری� به �ترسیم� و �صورت ظاهری� تحول یافت. این واژه نمونه ای از تأثیر زبان عربی بر فارسی و پیوند تاریخی زبانهای سامی و هندو اروپایی است.
گزاره=جمله بهره بردن=استفاده کردن در برخی گزاره ها این واژه بیشتر برابر "شیوه، گونه، روش" است، برای نمونه: "به این شکل می توان به برابر این واژه رسید" در گونه دیگری از گزاره ها هم شکل برابر "دیس" است. "دیس" واژه کهن پارسی است و برابر واژه شکل. ... [مشاهده متن کامل]
ولی می توان در گونه نخست کاربرد واژه "شکل"، به جای "شیوه، گونه، روش"، از "دیس" هم بهره برد و برابر هم هستند.
واژه شکل معادل ابجد 350 تعداد حروف 3 تلفظ šakl نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی] ( ادبی ) مختصات ( شَ یا ش ) [ ع . ] ( اِ. ) آواشناسی Sekl الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع لغت نامه دهخدا ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
شکل ( به فتح شین ) به معنی مثل و مانند است .
Sheqel واحد سکه نقره هخامنشی
نما، نمود، گونه
نما، نمود، گونه
برونزد ( بویژه در چارچوب فلسفه ی دانشورانه و جُستارهای هنری و پژوهشی ) نمونه ی نخست: . . . به نکته ی مهم دیگری نیز اشاره می کنم که هنوز مانند سال ها پیش از این، برای آن نیروهایی که سرنگونی رژیم یا هرگونه جنبش انقلابی را با یکی گرفتن شکل و مضمون ( درونمایه و برونزد ) تنها در لوله ی تفنگ می بینند و هرگونه انقلاب یا سرنگونی هر رژیمی را با همه ی گوناگونی شکل هایی که می تواند بخود بگیرد و از کالبدی به کالبدی دیگر درآمده یا با یکدیگر آمیخته شوند، تنها به شکل مسلحانه ی آن فرومی کاهند. ... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوستاری در پیوند زیر: https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/07/blog - post_23. html نمونه ی دوم: . . . برایم بهانه ای است که جُستار یادشده را کمی بیشتر شکافته و توجه خوانندگان، بویژه کسانی که به کارهای پژوهشی روی می آورند را به اهمیت درنظر گرفتن این رابطه، چه از نظر آمایش درونمایه کار ، چه از نظر ساختار و شکل ( برونزد ) آن جلب نمایم. برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر: https://www. behzadbozorgmehr. com/2009/05/blog - post_21. html
نگاره
در پارسی میانه �کَرپ� است برای نمونه: اسب شکل= اسب کرپ
رختگونه
رخسار
دیسه ( در پهلوی دیسک )
می توان به جای آن سیما را بکار برد به شکل= به سیمای
نهج
ریخت
شکل خود واژه ای پارسی است شکل=اشکل=اش ( بیرون، برون ) کل ( کالب، تن ) در کل به چم چهره یا تن و کالب بیرونی است
شِکل این واژه پارسی است و دِگَرواجیدهء "چِهر "می باشد : چِهر < شِخر < شِخل< شِکل اَرَبیان ( اَعراب ) وات " چ " را " ش " وامی گویند مانند : چای = شای وات " ه" در گُذشته "خ " لَفزیده میشده: ... [مشاهده متن کامل]
بَخر ( بَرخ ) < بَهر < بَهره وات "خ" به " ک" هم دِگَریده می شود برای نمونه : در زبان انگلیسی و آلمانی آنچه ما پُختَن میگوییم آنان وات" خ "را "ک" و" پ" را "ب " برزبان میرانند : انگلیسی : bake آلمانی : backen وات " ل" هم به " ر" آلیده می گردیده : سَرم ، سَرما ، سَرد که سال گفته میشده و سال هم به مینه ی دَمان یا نوغان ( فصل ) سَرما است. پیش نهاد : می توان از ستاک "شِکل" در دستگاه واژه سازی پارسی این واژه را گُستَرد : شِکلیدن ، شِکلاندن شِکلیده ، پِی شِکل ، پیشِکله = مُشکِل شِکلاند، شِکلانِش = تَشکیل دُشکِل ( دُش شِکل ) = اِشکال شِکله ، شِکلِش = تَشَکُل شِکلَنده = شاکِل ، شاکِله