شد. شدش. شدشیت. شدشانیت. شدشورز. شدشورز. شدشناک. شدشناکیگرانه . شدبه شد. شدا. شدایی. شدینگی. شدانگیورزانگیوارانهباورنمدیت. شدانه. شدشانگیها.
و هر واژه را میتوان به همین روند ساخت و پرداخت. تا چند وجهی بودن وارگان زبان شیرین فارسی رونمایی پذیرد.
و هر واژه را میتوان به همین روند ساخت و پرداخت. تا چند وجهی بودن وارگان زبان شیرین فارسی رونمایی پذیرد.
شدا.
ناشدا.
شدنی.
نشدنی.
بشدنی.
ناشدا.
شدایی.
ناشدایی.
شود.
نشود.
ناشود.
یاشود.
شودان.
شوداین.
شدشانی. شدشا.
ناشدشا.
شودمند. ناشودمند.
شادیت. شدشناک.
... [مشاهده متن کامل]
شدمندیت.
ناشدیت.
بیشدیت.
باشدیت.
تاشدیت.
همشدش. همشدیت.
بیندیشد.
باشدیتشدایانگیورزیمنانگیباوریت.
برخی واژگان را سرهم و جدای هم باید به نگر پرداخت.
ناشدا.
شدنی.
نشدنی.
بشدنی.
ناشدا.
شدایی.
ناشدایی.
شود.
نشود.
ناشود.
یاشود.
شودان.
شوداین.
شدشانی. شدشا.
ناشدشا.
شودمند. ناشودمند.
شادیت. شدشناک.
... [مشاهده متن کامل]
شدمندیت.
ناشدیت.
بیشدیت.
باشدیت.
تاشدیت.
همشدش. همشدیت.
بیندیشد.
باشدیتشدایانگیورزیمنانگیباوریت.
برخی واژگان را سرهم و جدای هم باید به نگر پرداخت.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی شد از ریشه ی واژه ی شدن فارسی هست




واژه ی شد از ریشه ی واژه ی شدن فارسی هست




صفحه ۶۹۳
شد و شدن
واژه شد از ریشه ی واژه ی فارسی شدن است
منبع عکس کتاب فرهنگ عمیدیا فرهنگ فارسی




شد و شدن
واژه شد از ریشه ی واژه ی فارسی شدن است
منبع عکس کتاب فرهنگ عمیدیا فرهنگ فارسی




شد:دَنگ.
دانش
واژه شد
معادل ابجد 304
تعداد حروف 2
تلفظ šad[d]
نقش دستوری فعل اسنادی
ترکیب ( اسم مصدر ) [پهلوی: شدّ] [قدیمی]
مختصات ( شَ دّ ) [ ع . ]
آواشناسی Sod
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
معادل ابجد 304
تعداد حروف 2
تلفظ šad[d]
نقش دستوری فعل اسنادی
ترکیب ( اسم مصدر ) [پهلوی: شدّ] [قدیمی]
مختصات ( شَ دّ ) [ ع . ]
آواشناسی Sod
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
حادث یعنی حادث شده از اول نبوده به بعد حادث شده اما قدیم برعکس است نمی توان زمانی را فرض کرد که نبوده و بعدا حادث شده بلکه از اول بوده و حادث شدن در آن اتفاق نیفتاده است. شد یعنی حادث شد ، اول نبود بعد حادث شد.
رفت ( در متون قدیم )
گشت _ گردید