سوار

/savAr/

    cavalryman
    rider
    horseman
    riding
    mounted
    horsewoman
    lance
    lancer

فارسی به انگلیسی

سوار اسب برهنه
bareback

سوار اسب کردن
horse

سوار بر
aboard

سوار بر اسب
equestrian

سوار بر اوضاع
nerveless

سوار ترن شدن
entrain

سوار ترن و کشتی شدن
board

سوار چیزی شدن
override

سوار دوچرخه شدن
cycle

سوار دوچرخه و اسب
astride

سوار دوچرخه و موتورسیکلت
cyclist

سوار شدن
embarkation, hop, ride, take, mount, to ride, to mount

سوار شده
mounted

سوار شونده
boarder

سوار قطار کردن
entrain

سوار مسلح
dragoon

سوار هواپیما شدن
boarding, enplane

سوار کاری کردن
ride

سوار کردن
installation, overdub, ride, superimpose

سوار کردن بر
mount

مترادف ها

cavalier (اسم)
اسب سوار، معتاد به اسب دوانی، شوالیه، سوار

horseman (اسم)
اسب سوار، سوار، سوار کار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
سوارسوارسوارسوارسوارسوار
تاریخ2024/9/12
شاره نام مدل تعداد قیمت
1 J3 دانه 5
2 X30 دانه 5
3 X20 دانه 5
4 M4 دانه 5
5 J2 دانه 5
6 V10 دانه 5
7 J108 دانه 5
8 J115 دانه 5
9 F100 دانه 2
10 X ultra دانه 2
این واژه از کلمه اسپبار گرفته شده است
واژه سوار کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود متسابق ولی این واژه در عربی رفت است.
منابع. فرهنگ لغت معین
لغت نامهٔ دهخدا
م‍ک‍ن‍زی، دی. ان. ف‍ره‍ن‍گ ک‍وچ‍ک زب‍ان پ‍ه‍ل‍وی
در باره با کسانی که سوار را اسب وار گفتند باید گفت در گذشته اسب = اسپ / سپ بوده و سوار بودن تنها برای اسب نبوده و شتر و . . . را هم در برداشته - گویا چندان درست نمی باشد این سگاله
سوار= س وار = ( س /ش/ز ) وار ( وار / بار ) => وار = از بالا به پایین که در واران یا باران یا بارش و . . . آمده و به کسی که بالانشین بوده و از بالا می نشسته زواره یا سواره میگویند
...
[مشاهده متن کامل]

من سوار شما می باشم من بالادستی شما میباشم /
یارو دارد از من سواری میگیره / از من اسب سواری نمیگیره از من کولی میخواد یعنی بالانشینی = سوار

سوار= اسوار = اسب وار
وار به معنا دارنده گی میباشد
در کل یعنی اسب دار
سوار
سوار = سو، وار
سو = ۱۰۰
وار = وار ( بورش، تازش، بار ، نوبت ) .
وار = بار ، تکرار
بار بار گفتم، سد بار گفتم.
سو وار = ۱۰۰ بار
با مشت به او وار کرد.
ااکنون وار من است.
...
[مشاهده متن کامل]

سوار = سد بار تیز تر
سوار شاید که ( آسوار ) بوده باشد.
زیرا در فرهنگ ما ( آ ) مهم بوده و در بیشتر واژگان در نخست واژه می آمد.
آ = آواز
آواز = نیرو ( نیروی شگفت انگیز ) .
آواز زبان بزرگ ترین نیروی است و بزرگ ترین ( جادو ) هم میباشد.
احزاب را ببینید که مردم را چگونه به خوشی به جان هم انداخته و مال شان را دزدی و غارت میکنند.
سوار = صد بار تیز تر

راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب نشین، نصب، مونتاژ، تعبیه، مسلط
سوار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "سوار " می نویسد : ( ( سوار در پهلوی در ریخت اسوار āswar بکار می رفته است. اس در آن ریخت کوتاه شده از " اسب "است و " وار " ستاکی که در " آوردن" و "بردن" مانده است. پس معنای بنیادین واژه " اسبْ بر " می تواند بود: کسی که اسب را می برد ، می تازد . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 274. )

سُوار :[اصطلاح صید ] چوبهای که در عرض لنج گذاشته می شود.
راکب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)