سرما

/sarmA/

    cold
    cold(weather)

فارسی به انگلیسی

سرما جراحی
cryosurgery

سرما خشکه
black frost

سرما خوردگی معمولی
common cold

سرما دورکن
cold frame

سرما ریزه
jack frost, hoarfrost, hoar-frost

سرما زده شدن
freeze

سرما زده کردن گیاه
nip

سرما مردگی
frostbite

سرما مرده کردن
frostbite

مترادف ها

cold (اسم)
زکام، سرما، سرما خوردگی

chill (اسم)
سرما، خنکی، چایمان

پیشنهاد کاربران

سرما باید در اصل سردا میبود ( گرم و گرما، سرد و سرما؟ )
که سرد خود از مصدر سردن میاد
این سردن با گرفتن پیشوند فعلی اف
به ریخت افسردن در میاد
به معنی یخ بستن و سرد شدن
مثال های دیگه
راستن و افراستن ( افراشتن )
...
[مشاهده متن کامل]

روزیدن ( روختن، روشن کردن ) و افروختن
تابیدن و آفتابیدن ( تابش از بالا، تابش از خورشید )

در پارسی میانه: سرماک
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

سرماسرماسرماسرما
واژه سرما
معادل ابجد 301
تعداد حروف 4
تلفظ sarmā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: sarmāk، مقابلِ گرما]
مختصات ( سَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی sarmA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع. عکس فرهنگ فارسی عمید

سرما
به زبان سنگسری
س مو serma
ارغنون:
آقا یا خانم پیراسو!
از نوع گفتمان شما و پرخاشگری و عدم تعادل در برخورد با نظر مخالف و. . . . معلومه که در وادی ادب و شعور، کاملا پیاده ای.
بزرگی میگفت:
انسانهای بزرگ، بدنبال کسب حکمت اند
...
[مشاهده متن کامل]

انسانهای متوسط، بدنبال کسب ثروت
و آدمهای کوچک میپندارند که همه چیز را میدانند
و. . . . . .

آرش محمدی اون زمان فارسی بود ترکی هنوز سر از تخم در نیاورده بود بچه جون. همون چرت و پرت ها هم که گفتی از فارسی گرفته شده اگرم فشار بهت میاد برو مغولستان برای واژه گانتون
گرمای کم، دمای پایین
سرما و سرد واژگان برگرفته از ترکی می باشند و از فعل soğurmak و از مشتق soğurma و soğurtu به دست آمده است .
برودت. . . . زم. . . .
شجام. [ ش َ ] ( اِ ) سجام. سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. ( برهان ) . سرمای سخت بود. ( فرهنگ نظام ) ( لغت فرس اسدی ) . شخته. سرمازدگی. سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. ( اوبهی ) . شجد. شجن. سرمای سخت. ( فرهنگ جهانگیری ) :
...
[مشاهده متن کامل]

سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش ز ناگه شجام.
دقیقی.
سپاهی که نوروز گرد آورید
شجامش به یک دم فروخوابنید.
فردوسی.
- شجام زدگی ؛ یخ زدگی. سرمازدگی. سرماخوردگی.
- شجام زدن کسی را ؛ سرما زدن او را. ( از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ) .

سرما:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سرما" می نویسد : ( ( سرما در پهلوی سرماگ sarmāg بوده است . مایه ی شگفتی است که چگونه ریخت اسمیِ " سرما " از واژه ی " سرد " که صفت است برآمده است و " د" به " م " دیگرگون شده است . آنچه در این باره می توان انگاشت آن است که واژه ی " سرما " بر پایه ی " گرما " ، در پهلوی گرماگ garmāg ، ساخته شده است که ریخت اسمی " گرم " است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( برآورد سرما و باد ِ دمان ؛
بدان تا سر آرد برایشان زمان. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 336. )

زم، برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان، دمای پایین
زم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)