ساده

/sAde/

    austere
    common
    light
    modest
    native
    primitive
    rustic
    simple
    plain
    easy
    unadorned
    simple-minded
    artless
    unmixed
    pure
    unskilled
    achromatic
    guts
    idyllically
    severe
    simply
    spartan
    streamlined
    unceremonious
    uncomplicated
    unsophisticated
    unvarnished
    unworldly

فارسی به انگلیسی

ساده انگار
simplistic

ساده انگارانه
simplistic

ساده انگاری
oversimplification

ساده بافت
plain-woven

ساده پندار
simplistic

ساده پندارانه
simplistic

ساده دل
artless, babe, confiding, green, gullible, ingenuous, innocent, naïve, simple-hearted, naive, nave, simple, simple-minded, trustful, trusting, unaffected

ساده دلانه
naive, nave

ساده دلی
naiveté, naïveté, simplicity, naivet, navet, simple-heartedness

ساده سازی
simplification

ساده سازی افراطامیز
oversimplification

ساده شدنی
reducible

ساده شده و سطحی
mickey mouse

ساده لوح
bumpkin, gull, homely, innocent, naive, naïve, sheep, simple, simple-minded, simplistic, zany, nave, credulous, simpleton

ساده لوحانه
credulous, naive, nave, simplistic

ساده لوحی
credulity, simpleness, gullibility, naivet, navet, simple-mindedness

ساده نشدنی
irreducible

ساده و پر بازده
streamlined

ساده و دلپذیر
idyllic

ساده و روستایی
pastoral

مترادف ها

accustomed (صفت)
خو گرفته، معتاد، معمولی، ساده

ordinary (صفت)
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی

normal (صفت)
معمولی، ساده، متوسط، طبیعی، عادی، معمول، به هنجار

simple (صفت)
ساده، نادان، بی تزویر، فروتن، ناازموده، بسیط، خام، سهل، بی تکلف

easy (صفت)
ساده، ملایم، اسوده، سبک، روان، اسان، سهل، بی زحمت، بدون اشکال

plain (صفت)
ساده، اشکار، پهن، صاف، واضح، عادی، سر راست، برابر، هموار، بد قیافه، رک و ساده

naive (صفت)
ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

modest (صفت)
ساده، فروتن، فای، افتاده، معتدل، نسبتا کم، متواضع، باحیا

bare (صفت)
ساده، اشکار، عریان، لخت، عاری

open-and-shut (صفت)
ساده، کاملا، اشکار، واضح، خیلی سهل

artless (صفت)
ساده، بی هنر، ساده لوح، ساده دل، بی صنعت، بی تزویر، غیر صنعتی، فروتن، ساده طبع

onefold (صفت)
ساده، ساده دل، ساده طبع

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

smooth (صفت)
ساده، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، صیقلی، دلنواز، قسمت صاف هر چیز، بی تکان

unobtrusive (صفت)
ساده، محجوب، فاقد جسارت

unaffected (صفت)
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف

customary (صفت)
ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی

dupeable (صفت)
ساده

free-standing (صفت)
ساده، بی پیرایه، بی زیور، بی الایش

simplex (صفت)
ساده، بی الایش، غیر مرکب

homely (صفت)
زشت، ساده، فروتن، مثل خانه، بد گل، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال

humbly (صفت)
ساده

inartificial (صفت)
ساده، فطری

unassuming (صفت)
ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع

simple-minded (صفت)
ساده، کم استعداد

uncomplicated (صفت)
ساده، سبک

unforced (صفت)
ساده

unlabored (صفت)
ساده

unlaboured (صفت)
ساده

unpretending (صفت)
ساده

پیشنهاد کاربران

ضمن احترام به تمام معانی گفته شده برای ساده این اسم در اصل بر کسی نهاده می شود که بدون آرایش زیبا باشد پس ساده می شود ( زیبا بدون آرایش )
بی رنگ و تاب
خوش و خوار. [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ خوا / خا ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سهل . آسان . ساده : نیست جهان باز سوی ما ز چه معنی خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است . ناصرخسرو.
کولای ( قولای ) به تورکی
کسی که بدون تفکر در مورد عاقبت امری اقدام به انجام آن می کند.
تشدیدداردیانه
ساده : واژه ساده فارسی با واژه های Simple در انگلیسی، Sencilla در اسپانیایی، Semplice ایتالیایی، saral هندی ، لاتین simple سنجدنی است.
آسان، سهل، میسر، بی آلایش، بی نقش، امرد، نرم بروت، نوخط، خوش باور، خوش خیال، زودباور، ساده لوح، ابله، بله، مغفل، نادان، بی تکلف، وضیع، بسیط، بی آمیغ، مفرد

واژه ای پارسی که کوتاه شده ساییده میباشد به انگلیسی Simple
آریانا
کسی که غروری ندارد، بی رغبت به دنیا، پاک دل، کسی که به کم اکتفا می کند و دنبال دنیا و منصب های دنیایی نیست.
بی ریاه، بی فکر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس