زندگی راحت شرایط دارد و باید بسترسازی شود بعد به راحتی و خوشی فکر کرد … .
به زبان سنگسری دورونdoron اقات oghat وقت ، wegheh زمونه zemoneh روزگار rosemary زندگی برگ گل در طوفان بلا غم و شادی آید در این لابه لا زندگی دفتر چار فصل خاطره ای والا نیک وبد در ضمیرش آید با اهلا وسهلا ... [مشاهده متن کامل]
گهی افسوس که کردار بد هست در بالا زمانه باز نمی گردد بر جبران بدی حالا زندگی آزمایش من تو گر چه باشد گرداب بلا زندگی بالا و پائین چون آب دیدن فولاد براعتلا صفحه زندگی شکست و موفقیت لابه لا زندگی نبرد بر اهداف در امیال بر عقلا زندگی خود شناسی که انسان هست قدر طلا زندگی دیدن ارزش وزیبایی والا سر تعظیم فرود آوردن به امر سرور و مولا پارسی این همه زیبائی زندگی نیست والا فریاد حق پرستی نیست در زندگی پائین وبالا 💐🌷🌺🌹🪻🪻🥀
معادل ایل کلمه در زبان لکی : ژیایین می باشد یا ژیان هم میشه
درود به سرور بزرگوار /مهدی کشاورز/. این از بزرگواری شما است. من که در این تارنما به پای شما و بررسی های شما نمی رسم و هیچ نیستم. سپاس از افزودنی هایتان در باره هَمریشه هایِ {زِن/زَن} که از نگاه من هم چنین است. ( درباره یِ واژه یِ {جان} این میتواند بسیار بسیار سودمند باشد ) ... [مشاهده متن کامل]
سِپاس از یادآوری ای که داشتید و هَم به من یاری رساندید و هَم از پخش داده های نادرست جلوگیری کردید. {موجود} به چَمِ {چیزی که باشد} می باشد و بکار بردن از کارواژه یِ {زِندَن} که به چَمِ {زنده بودن} است برای آن شایسته نیست. ( هَمانگونه که فرمودید، موجود هَم زنده ها می باشند، و هم نا زندگان ) پَس از این روی، باید دیدگاهم را ویرایِش کنم تا از پخش داده های نادرست جلوگیری شود، و هَمچنین، باید کوشید تا واژگانی که در این باره پیشنهاد کردید، فراگیر شوند، چون به راستی که درخور هستند. سپاس بی کران از شما. وَ هَمانندِ همیشه: بدرود!
درود به جناب نقدی دوست بزرگوار، سپاسمندم از واکاوی زیبایی که درباره ی ریشه ی واژه ی زنده انجام دادید و به دست آوری بن های کنونی و گذشته ی آن؛ به گمان من هم این [زِن/زَن] باید با واژه ی "جان" همریشه باشد و نیز با واژه های "زن" ( ژاد یا جنسِ زن ) ، " ژن" و "زای" ( بن کنونی زاییدن ) . ... [مشاهده متن کامل]
لیک می پندارم از این بن نمی توان برابرنهادی به جای واژه های موجود و وجود داشتن ساخت زیرا این واژه ها در پارسی هم برای باشندگان زنده بکار می رود هم نازِنده، اگر مراد از واژه ی موجودات، موجودات زنده ( زندگان ) باشد به جای موجودات از واژه های جانداران یا زندگان می توان بهره برد و اگر خواسته از واژه ی موجودات، آمیخته ای از آفریده های زنده و نازنده باشد می توان یکی از واژه های آفریدگان، پدیدِگان، باشندگان و هستان را به کار گرفت و اگر دلخواه از واژه ی موجودات، تنها موجودات نازنده ( در تازی جمادات ) باشد می توان از واژه های بیجانان و نازِندگان بهره برد. در بسیاری از فتادها می توان از کارواژه ی "بودن" به جای [وجود داشتن] یا از "پدید آمدن/پدیدار شدن" به جای [به وجود آمدن]بهره گرفت: در خودروگاه ( پارکینگ ) ۲۰تا خودرو بود ( وجود داشت ) در این جنگل دهها گونه درخت هست ( وجود دارد ) اگر خوراک پخته در دمای اتاق بماند پس از چند ساعت باکتری های بسیاری در آن پدید خواهد آمد ( به وجود خواهد آمد )
زندگی برپایهء ارج ( ارزش ) ومرج ( شرط ) است. ارزشها و مرجها را باید نگرش نمود.
معادل لکی : ژیایین
سیستم زیستی، حیات چرخه روزگار گردش تسلسل نسل ها
زندگی از دیدگاه فردی من سه نوع می باشد: الف - زندگی سرمدی یا مبدئی و معادی، ازلی و ابدی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین. ب - زندگی برزخی که همان زندگی بهشت برینی می باشد در قالب روئیا های حقیقی و روشن بهمراه برآورده شدن کلیه آرزوهای نیک بموازات خواب ژرف و شیرین نفس مجرد یا من در نفس یا منِ واحد خدا به کمک حواس و فهم و عقل بیکران وی ( و نه بکمک حواس و فهم و عقل انفرادی که در لحظه مرگ کالبد تثلیثی مادی روانی روحی بطور کامل مختل میگردند و از کار میفتند ) و آنهم تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و نه تا آخرت. ... [مشاهده متن کامل]
پ - زندگی های فراوان دنیوی در طول این سفر دایره وار مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی یا در طول سلسله دایره وار دهّر ها به تعداد یک هفتم کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری نهایت کمال و امکان. زندگی مندرج در بند الف دیگر بطور واقعی وجود ندارد بلکه به شکل تصویر در خاطره مطلق و بیکران خدا یکبار برای همیشه طوری ثبت و ضبط گردیده که هرگز کوچکترین لرزش و خللی در آن ایجاد نخواهد گردید بلکه جاودانه ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر باقیست. این دو نوع زندگی یکی بهشت برینی و دیگری برزخی بطور مطلق مستقل از کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی روی میدهند و انسان در طول آن دو زندگی از خود دارای هیجگونه اختیار و خواست آزاد نخواهد بود بلکه فقط در طول زندگی دنیوی. از دیدگاه فردی من، خدای دینی و فلسفی و عرفانی منجمله بیخدائی آتئیستی فقط لفظ یا کلمه و یا واژه اند در زبان و خط و مفهوم محض و ایده انتزاعی در فهم و عقل محدود انسانی و به همین دلیل و علت هردو در خارج از ذهن و فهم و عقل انسان هیچ گونه مصداق بیرونی ندارند. اما خدای حقیقی و واقعی ( یعنی خدا از دیدگاه علمی ) موجودی بیکران یا بینهایت می باشد و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. من معتقدم که زندگی موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خدای حقیقی و واقعی در قالب جزئیات زنده. این خدا در محتوای هر کدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. هدف غائی یا نهائی این حرکت کلی یا این سفر دایره وار مقطعی بازگشت به همان آفرینش اولیه با کمیت و کیفیت بهشت برین می باشد و نه حضور انسان در دادگاه عدل الهی بر اساس حکمت های موسائی ( موسوی ) ، ایسائی ( عیسوی ) ، محمّدی ، زرتشتی و بودائی. لذا من بر این باورم که بینش و باور و تصویر دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》حقیقت ندارد، زیرا از دیدگاه فردی من، پایان عالم یا حالت برزخ، معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت نمی باشد بلکه تولد دوباره در همین دنیا در یک درجه تکاملی برتر از درجه تکاملی فعلی. همچنین من به گردش روان یا تناسخ ( از دیدگاه هندوان و مصریان ) و قبض یا جدایی روح ( از دیدگاه ادیان ابراهیمی ) و پریدن جان از قفس تنگ خاکی ( از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی زبان ) اعتقاد و باور و ایمان ندارم. من طرفدار معنا درمانی در رشته های روانکاوی و روانشناسی نیستم بلکه طرفدار درمانِ معانی به ارث رسیده. در پایان کلام کودکانه امروز خود که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد، لازم به اشاره میدانم که واژه اوستائی به شکل خویدوده در اصل و ریشه به معنای ازدواج با محارم نبوده و نمی باشد بلکه در میدان های خود شناسی و انسان شناسی خطاب به خود و شنونده به معنای زیر بوده 《خود تو ده تائی 》و واژه آژی دهاک به شکل 《آژی ده اکه 》 به معنای زندگانی های دهگانه آسمانی بوده و نه اژدها یا ضحاک.
با بررسی واژگانی همچون {زِنده، زندگی، زندگانی} در می یابیم که {زِند} بنِ گذشته یک کارواژه است، پس آن کارواژه باید {زِندَن} باشد با بن کنونی {زِن/زَن} برابر این کارواژه {زِندِه بودن} است. میتوان از کارواژه برای ساخت واژگان برای { هویت} بکار برد. ... [مشاهده متن کامل]
برای {هُویت} میتوان از بن گذشته {زِندَن} به همراه پَسوَندِ {ا} که نِشانگرِ {اندازه یک چیز، سَنجه یک چیز} است، بکار برد که واژه {زِندا/زَندا} ساخته میشود. . . . خودتان نیز میتوانید با افزودن پسوند و پیشوند واژه سازی کنید و واژگان بیشتری را بسازید. نکته:این {زَن/زِن} با {جان} همریشه هستند و {جان} ریشه ای پارسی دارد. ( با سپاس از کاربر گرامی /مهدی کشاورز/ که این نکته را ایشان فرمودند ) بِدرود!
زندگی فیلمی به کارگردانی اصغر هاشمی و نویسندگی اصغر هاشمی، حسین اکبرزاده محصول سال ۱۳۷۶ است. ملک، زن میانسالی که بچه دار نمی شود، سرانجام نگاه های منتظر و سرزنش بار همسرش نصرت را تاب نمی آورد و خانه را ترک می کند. . . ... [مشاهده متن کامل]
واژه زندگی معادل ابجد 91 تعداد حروف 5 نقش دستوری اسم مختصات ( ~. ) [ په . ] ( حامص . ) آواشناسی zendegi الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع واژه زندگی از ریشه ی واژه ی پارسی زندگانی است ... [مشاهده متن کامل]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 واژه زندگانی معادل ابجد 142 تعداد حروف 7 تلفظ zendegāni نقش دستوری اسم ترکیب ( حاصل مصدر ) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی› مختصات ( زِ دَ یا دِ ) ( مص ل . ) آواشناسی zendegAni الگوی تکیه WWWS شمارگان هجا 4 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
درود همه جانداران دارای زندگی اند ولی نه همانند و یکسان. یک گیاه دارای تراز زندگی گیاهی ست نه بالاتر. یک جانور دارای زندگی جانوری ست نه بالاتر. ولی انسان چطور؟ تراز زندگی انسان در کجاست؟ خور و خواب و کامجویی، اگر کار و باری هم هست برای رسیدن به همین چیزهاست! ... [مشاهده متن کامل]
خب اینها را که گربه های کوی و برزن هم در حد و اندازه خودشان دارند! می توان زندگی انسان را در گام و مرحله رویانی ( جنینی ) ، به یک زندگی گیاهی روینده و بی اراده همانند دانست پس از زایش نیز تا چندگاهی یک زندگی سرشتین ( غریزی ) و تا حدی ناآگاهانه را سپری خواهد کرد سپس همان زندگی غریزی را اینبار به شیوه ای آگاهانه و کاملا ارادی پی خواهد گرفت کمابیش همین شیوه را تا پایان عمر خواهد داشت. پس تفاوت زندگی انسان با دیگر جانوران در چیست؟ در حالت گفته شده در بالا برتری زندگی انسان، تنها هوشیارانه و گزینشی بودن همان رفتارهای سرشتی و غریزی است یعنی انجام خردمندانه ی خواسته های غریزی. و اینک زندگی انسانی، آن زندگیی است که در گام به گام آن تنها رضا و خشنودی خداوند که آفریدگار انسان است سرلوحه ی کار باشد.
گویش تهرانی عورت:زندگیش پیدا بود!
زندگی =بودش
فکرنکنید که دیگران زندگی بهتر از تو دارند؛ مطمئن باش زندگیت بهتراز دیگران هست. اگه نبود؛ بدترنیست. فقط قشنگ چشمت را بشور وبا دقّت ببین. به ظاهر الأمور إکتفاء نکن.
در کردی از کنش زیستن واژه زندگی ساخته میشودو به اینکه حرف " ز " در کردی بیشتر " ژ " گفته میشود واژه ژین به معنی زندگی ساخته شده است . بزی یا بژی به معنی زنده بمان ، زندگی کن
زندگی = یعنی زنده بودن زندگ = زنده ( کردی ) واژه " ژیان" درست تر تا " زندگی" ژیان = چجوری به سر بردن روزگار چرا واژه ژیان درست تر از زندگی ؟ چون ما فقط زنده بودن نمیخوایم اینکه چجوری روزگار بگذرونیم مهمتر نه اینکه تنها زنده باشیم با هر شیوه ای ... [مشاهده متن کامل]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - زندگ واژه کردی ست چون کردها پهلوانان ایران هستند زبان ادغامی دارند د و ت زیاد نمی خونند نمونه ها دیگه واژه پیدا رو پیا ، کرد رو کر میخونن کوترکم پیام کر = کاپشنمو پیدا کردم - - - - - - - منبع ؛ زبان کردی جاف
زندگی یعنی مبارزه با دلیل وجودیت که بقاست. زندگی مسابقه نیست مبارزه س با اولین دلیل بودنمون زندگی یعنی اون موقع که باید، اتفاق خوب نمیوفته یه وقتی میوفته که فکرشم ممکنه نکنی و اون اتفاق ممکنه توی هر قالبی رخ بده ولی برای تو خوبه . حتی مرگ . زندگی یعنی مبارزه با خودت برای خودت وقتی میدونی تهش رو نمیدونی ... [مشاهده متن کامل]
زندگی در ایران خوب است
معنای این عبارت این است که خداوند متعال به موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی زندگی اهداء ننموده است بلکه این موجودات را از ابعاد فراوان و بیکران خویش آفریده است با این هدف که زندگی واحد و یگانه و جاودانه و بیکران خویش را در قالب جزئیات تجربه نماید همراه با درد و رنج ها و لذت و شادی های کوتاه مدت و نسبی و گذرا . گرچه از پیش به کلیه عواقب و نتایج این تجربه ها علم و آگاهی مطلق داشته است. لذا اگر فیض و بخشش و اهداء در کار بوده باشد، خداوند متعال چنین هدایا را به غیر ننموده بلکه به خود. این حقیر با آنانیکه بر این باورند که در مقابل این فیض و بخشش یک جانبه، انسان باید همیشه سپاسگزار درگاه خداوند متعال باشد و شب و روز در مقابل وی به رکوع و سجده رود و اورا ستایش کند و صفات و اسماء اورا تسبیح و ذکر نماید و برایش خانه و عبادت گاه بسازد و آنهم بر روی دوش برده گان و رعایا و کارگران و در اطراف آنها حیوانات را قربانی کند و اورا مثل فرمانروایان زمینی طاعت و بندگی کند و دست نیایش و مناجات بسویش دراز کند و در طول زندگی دنیوی اش بطور خستگی ناپذیر در پیشگاه اش برای رفع نیاز ها دعا کند و از وی طلب مغفرت و دریافت امداد های غیبی نماید و برای خلیفه های ریش دار و بی ریش اش تقاضای طول عمر نماید، هم رای نیستم و بر این باورم که چنیین تکالیف و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل و کُند کننده احساسات و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و ابهامات و خرافات از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان بسان بلایا و آفات علاج ناپذیر بر وجود انسان نازل و تحمیل نگردیده اند بلکه حاصل اوامر و افعال وسوسه گر شیطان اند. مگر شیطان به ایسا مسیح نگفته بود که اگر بجای پدر آسمانی ات به من بندگی و مرا اطاعت کنی ، کلیه قدرت و ثروت این دنیا را بدو هدیه خواهم نمود. هدف اصلی شیطان از این عمل وسوسه گری این بوده است که بطور غیر مستقیم توجه مسیح را به طاعت و بندگی و عبادت بیشتر و همیشگی به خداوند جلب نماید و اورا در این دام رهایی ناپذیر هدایت کند و اورا گرفتار و اسیر نماید . منظور م این نیست که در مقابل خداوند و به اصطلاح، خلفا و نمایندگان زمینی اش دست به شورش بزنیم بلکه منظورم این است که خداوند متعال هیج گونه نیازی به وضو گرفتن و نماز خواندن و روزه گرفتن و پرداختن خمس و زکات و زیارت حج و خانه اش کعبه که یک روزی محل نگاهداری بت های ریز و درشت بود برویم و سه سنگ کوچک هم تفننی به سمت خانه شیطان در جوار خانه خودش پرت کنیم. ملاصدرا حکیم بزرگ ایرانی و مسلمان ( نیمه عربی و نیمه فارسی زبان ) در بررسی هدف و معنای زندگی بر این بینش و باور بوده است که هدف غائی و حقیقی انسان رسیدن به مبداء هستی می باشد و از آنجائیکه مبداء هستی بیکران است لذا انسان باید موجودی جاودانه باشد تا بتواند به چنین هدفی برسد و برای شرح و توضیح و تبیین و توجیه پدیده جاودانگی دست به دامان اثبات دو عالم برزخ و آخرت دین اسلام شده و آنرا از طریق قبض و جدایی دائمی روح از جسم و مهاجرت و معراج آن در قالبی اکتسابی از افلاطون تحت عنوان مثالی به عالم برزخ و الا آخر، شده است و چنین دست به دامانی و آویزان شدن را پیروان وی بهترین و خارقالعاده ترین اثبات جاودانگی زندگی می پندارند. گویا قبل از میلاد مبارک وی به پدیده ای تحت عنوان قبض و جدایی روح از بدن بطور موقتی در طول خواب شبانه و بطور دائمی در لحظه فرا رسیدن اجل مرگ در قرآن اشاره نشده بوده باشد و این ملاصدرای شیرازی بوده است که برای اولین بار آنرا کشف کرده و به اثبات رسانده باشد. باریکلا و هزار و یک بار باریکلا خدمت حکیم بزرگ دینی و چشم و چراغ ما ایرانی ها. در همانجا نفس مجرد انسان را که در اصل و ریشه به معنای من یا خود می باشد، اشتباها با روح یکی پنداشته و دانسته و آنرا جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء تعریف کرده است. بر اساس این تعریف ناقص و از آنجایی که نتوانسته است بدن مادی - روانی - روحی اموات را به روح تبدیل نماید، لذا هیچ راه دیگری نشناخته و یا نخواسته است بشناسد غیر از قبض و جدایی قرآنی روح از جسم و چادر و حجاب مثالی سر آن و تن اثیری آن بکند و آنرا از راه قاچاق و پنهانی به آن سوی افق طبیعت بفرستد که مبادا با ماندن در عالم طبیعت گربه ها شاخ اش بزنند. بهر حال این حقیر بر خلاف باور و بینش و نظریه حکیم بزرگ ملاصدرا بر این باور و بینش و نظریه ام که هدف غائی و حقیقی انسان به عنون جزئی از اجزاء و تار و پود های طبیعت یا کیهان و در بطن و بستر آن، بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء در معاد و در پایان سفر مقطعیِ نزولی و صعودی می باشد و برخورداری مجدد از زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی. و آنهم نه تنها در محتوای این کیهان یا جهان بلکه در محتوای کلیه کیهان ها یا جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر. آن زندگی معادی پایان سفر و راه نخواهد بود بلکه این سفر مقطعی نزولی و صعودی با مراتب و درجات مختلف تکاملی فراوان و بی شمار دوباره و دوباره همیشه از نوع آغاز خواهد گردید در بین نظام های احسن آفرینش معاد های متوالی و بیشمار. آن نظام احسن آفرینش اولیه مبدئی، ازلی و ابدی می باشد و در طول سفر بی پایان هیچگونه تغییری در تصویر آن رُخ نخواهد داد. به این معنا که کلیه نظام های احسن معاد های متوالی و بیشمار همان نظام احسن آفرینش مبداء خواهند بود. اما علاوه بر این هدف ، هدف غائی یا نهائی آفرینش انسان و جاودانگی زندگی انسانی رسیدن به سطح مطلقیت خداوند متعال می باشد و از آنجائیکه انسان یک موجود آفریده شده و محدوداست و قائم به ذات خویش نمی باشد، رسیدن نهائی به سطح مطلقیت خداوند هم برای انسان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و لذا این سفر و راه بی پایان می باشد و جاودانه طی می شود. ... [مشاهده متن کامل]
زندگی شاید تنها شستن یک بشقاب نباشد بلکه همه بشقاب ها و قاشق چنگال ها و دیگ های قرمه سبزی و پلوپزی و الا آخر و زندگی شاید کشف راز گل سرخ و شنا کردن در افسون آن و تر شدن پی در پی در حوضچه اکنون یا لحظه حال بطول زمان پلانک نباشد و زندگی شاید وفاداری به ستون های پنجگانه دین از قبیل خُمس و زکات و نماز ( صلات ) روزه و حج و یادگیری کاتِ گوری ها یا مقولات پنجگانه و دهگانه افلاطون و ارسطو در دروس فلسفه و منطق و حفظ و از بهر کردن حضرات خمسه ابن عربی در درس عرفان دینی نباشد بلکه کشف امیال و سرنوشت های جنسی پنجگانه در صدف بسته غریزه طبیعی جنسی به عنوان پنج ستون و پایه مستحکم و فنا ناپذیر عشق جنسی و من ها یا خودها و یا نفوس دهگانه انسانی باشد. ستون هایی حقیقی که از استعداد خود استحکامی برخوردار اند و با گذر زمان مثل ستون های پنجگانه دینی - اوهامی پوک و فرسوده نخواهند گردید بلکه به قول دکتر فربه و فربه تر یا محکم و مستحکم تر خواهند گردید و همسفران وفادار و جدا نشدنی انسان در طول راه و سفر بی پایان تکاملی خواهند بود . زندگی شاید مثل یک مجسمه نشسته یا ایستاده در یک میدان روی کمربند استوا باشد و به این حقیقت واقف و آگاه نباشد که در طول یک شبانه روز همیشه حدود ۴۰ هزار کیلومتر پشت سر می گذارد و بهمراه میدان به سر جای اول خود بر میگردد بدون اینکه یک قدم از سر جای خود برداشته باشد. و دو و نیم میلیون کیلومتر فاصله و دوری و جدایی بدون شیون و زاری بهمراه میدان و زمین روی مدار به دور خورشید از محل دیروزی خود و سکون و حرکت همزمان وی همگام و همراه با منظومه با سرعت ۲۰۰۰۰۰ هزار کیلومتر در ساعت ( یا شبانه روز ؟ ) به دور محبوب و محبوبه و قبله آمال سیاه پوش و سیاه چرده کهکشان راه شیری بجای خود بماند. چون زندگی خداوند متعال جاودانه می باشد و زندگی هرکدام از ما انسان ها بسان نقاط ناچیز و بی بُعد هندسی جزوهای ناچیزی از آن اند، لذا ما و زندگی هایمان هم جاودانه اند و همیشه بهمراه و در پیوند جاودانه با او می باشیم.
زندگی میکنم در اصفهان
در بررسی معنا و مفهوم و هدف زندگی شاید مفیدتر باشد که علاوه بر الفاظ و واژه ها و کلمات و جملات و عبارات از اعداد هم استفاده کنیم. زیرا اعداد در طول زندگی روزمره نقش مهمی را بازی می کنند . به عنوان مثال عدد 20 برای دانش آموزان خیلی جالب تر و دل دلنشین و گیرا تر است از اعداد 10 و 7 درج شده روی کارنامه های ثلث اول و دوم و سوم . اعداد اینقدر مهم بوده اند که یکی از فلاسفه یونان باستان به نام Pythagoras با تلفظ پَی ته گوراز یا پی تا گو راز ( معنی تلفظ اولی : ته یا بنیاد را جستجو کن تا بتوانی راز را بگویی ، معنی تلفظ دوم: پَی یا جستجو کن تا به گفتن راز موفق شوی ) ... [مشاهده متن کامل]
با ترجمه به زبان نیمه عربی - نیمه فارسی فیثاغورث، بر این باور بوده است که سنگ بناها یا آجرهای بنیادی ساختار جهان اعداد می باشند و نه اتم ها. امروز می دانیم که اعداد ( 1 و 0 ) بنیادی ترین واحد های زبان و ادبیات کامپیوتر و علم اینفورماتیک می باشند. بهر حال خیلی از ما انسان ها به این حقیقت دست یافته ایم که زمان های گذشته و آینده وجود ندارند بلکه فقط لحظه حال. زمان گشته لحظه به لحظه توسط لحظه حال پشت سر گذاشته شده و می شود و زمان آینده توسط لحظه حال لحظه به لحظه در حال آمدن است و خواهد آمد. لذا به احتمال قوی و قریب به یقین لحظه حال همان زمان مطلق می باشد و عام ترین نیروی محرکه محتوای کیهان یا عالم شهودی که همه چیز را لحظه به لحظه و بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر و در یک جهت بهمراه خود به سوی آینده حرکت و سوق می دهد. هیچ نیرویی هم قادر نیست که گذر لحظه حال را یک لحظه متوقف نماید یا جهت حرکت آنرا بسوی گذشته باز گرداند و یا یک لحظه سرعت آنرا بسوی آینده شتاب بخشد. هیچ چیزی هم نمیتواند از لحظه حال سبقت بگیرد و زودتر از چیزهای دیگر قدم به عرصه آینده بگذارد و هیچ چیزی هم نمیتواند از گذر لحظه حال عقب بماند و پشت سر لحظه حال در گذشته باقی بماند. کلیه اتفاقاتی که در گوشه و کناره های عالم شهودی در لحظه حال رُخ می دهند بطور مطلقا همزمان اتفاق می افتند. اما انتقال و رد و بدل اطلاعات مربوط به این اتفاقات نمیتوانند بطور همزمان از محل و منطقه ای به محل و منطقه ای دیگر صورت پذیرند بلکه فقط با سرعت نور. شاید تا حالا از خود پرسیده باشید که طول زمانی لحظه حال چقدر می باشد؟ خوشبختانه پاسخ این سوال در علم فیزیک داده شده و برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که به زمان پلانک معروف می باشد. اگر این واحد بسیار ریز را معکوس نماییم به عدد 10 بتوان 43 ثانیه خواهیم رسید که برابر با طول زمان کل می باشد، یعنی طول زمانی سفر نزولی - صعودی هستی بین مبداء و معاد. اگر حال و حوصله داشته باشیم می توانیم با استفاده از ماشین حساب مبایل این زمان کل را یک بار بر عدد 60 تقسیم نمائیم و حاصل تقسیم را بار دوم بر عدد 24 و سپس حاصل آنرا بار سوم بر 365 تقسیم کنیم، آنگاه به عدد زیر دست خواهیم یافت: 1 ممیز 9 ضربدر 10 بتوان 37 سال. یعنی عدد 19 و تعداد 36 تا عدد 0 در سمت راست آن باضافه پسوند سال در سمت چپ آن . یا اگر 1 ممیز 9 را گرد نمائیم و آنرا به 2 تبدیل کنیم ، آنگاه میتوان عدد 2 را نوشت و 37 تا 0 سمت راست آن روی یک برگ کاغذ سفید یاد داشت نمود. چطور میتوان این عدد را در قالب کلمات بیان داشت ؟ یک میلیارد دارای 9 تا 0 می باشد و میلیارد در میلیارد دارای 18 تا 0 و میلیارد در میلیارد در میلیارد دارای 27 تا 0 و میلیارد در میلیارد در میلیارد در میلیارد دارای 36 تا 0. لذا بیان این عدد میتواند بطور خلاصه و در قالب عدد و کلمه به شکل زیر نوشته و تلفظ گردد : 20 ضربدر یک میلیارد بتوان 4 . تصور طول زمان کل برای بیشتر ما انسان ها خیلی مشکل می باشد و جالب تر و حیرت انگیز اینکه این زمان کل در طول سفر بینهایت فقط یک بار طی نمی شود بلکه بطور بیشمار و پایان ناپذیر. و شگفت انگیز تر اینکه زمان کل به شکل یک خط راست و پیوسته وجود ندارد که ابتدا یا آغاز آن به مبداء و پایان یا انتهای آن به معاد وصل باشد، بلکه توسط لحظه حال یا زمان مطلق لحظه به لحظه و بتدریج و بطور خستگی ناپذیر طی می شود و آنهم نه به صورت خطی و پیوسته بلکه بطور منقطع و چرخه ای یا حلقه ای و یا دایره وار. طول زمانی هرکدام از این مقاطع یا محیط این چرخ و حلقه و دایره ها همیشه برابر خواهند بود با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی. حال اگر یک روزی طول عمر کلی کیهان توسط منجمین و کیهان شناسان محاسبه و تعیین گردید، آنگاه می توان زمان کل را بر آن تقسیم نمود و تعداد حیات ها یا زندگی های دنیوی انسان را بطور دقیق بین مبداء و معاد محاسبه نمود و از این طریق به عظمت آفرینش و قدرت و علم و آگاهی خداوند متعال بیشتر پی برد تا اعجاز ها و معجزات بیان شده در کتب به اصطلاح وحیانی دینی. برای ادامه محاسبات می توان به عنوان مثال و پیش فرض، عمر کلی کیهان ( یا دهر کیهانی ) را برابر با 90 میلیارد سال در نظر گرفت که نیمی از آن یعنی 45 میلیارد سال به فاز انبساط و نیمی دیگر به فاز انقباض مجدد تعلق دارد. در پایان امیدوارم که بازی و محاسبه با اعداد سر خوانندگان گرامی علاقه مند به محسبات، را بدرد نیاورد. این محاسبات و نتایج آنها برای کلیه جهان های حقیقی و واقعی و مساوی و بیشمار و موجود در اطراف این جهان و در پهنه هستی و مکان بیکران و بینهایت خداوند متعال همسان و یکی می باشند. در طول سفر بینهایت فاصله مکانی بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد همیشه برابر با 10 بتوان منهای 35 متر می باشد که در علم فیزیک به طول پلانک معروف است و فاصله زمانی این دو نظام کلی که هردو یکی می باشند و روی هم قرار دارند همیشه برابر است طول زمان کل یا طول سفر مقطعی بین مبداء و معاد.
موجودی را زنده می نامیم که دارای استعداد خود حرکتی و خود تصمیم گیری باشد. در ادبیات فارسی از واژه جاندار هم استفاده می شود. یکی از مهمترین سوال های انسان از باستان تاکنون این بوده است که ما از کجا آمده ایم و به کجا میرویم و این آمدن و رفتن ما بهر چیست؟ حکیم خیام این سوالات را در قالب رباعی و به زبان شعر بسیار زیبا و گیرا سروده است. هاوکینگ دانشمند فقید انگلیسی از خود و شنونده پرسیده است که چرا همه چیز هست و چرا همه چیز نیست ؟ اقوام باستان عامل حیات بخش در وجود موجودات زنده را روان می دانسته و به تعلق گرفتن روان در لحظه بسته شده نطفه و جدایی آن در لحظه مرگ باور داشته اند که به حلول روان معروف است. واژه روح توسط ادیان ابراهیمی از طریق داستان خلقت آدم و حوا وارد ادبیات جهان گردیده است. واژه جان به عنوان عامل حیات بخش گویا فقط در ادبیات فارسی موجود است و در ادبیات اقوام دیگر معادلی ندارد. مساله جدایی روح و روان و جان و تعلق گرفتن آنها به نطفه و جدایی آنها در لحظه مرگ از بدن مادی هنوز بطور حقیقی و روشن و منطبق بر واقعیت عینی حل و ختم نگردیده است ، لذا در این زمینه به تحقیق و پژوهش های عمیق تری نیاز هست. از طرفی دیگر ادیان ابراهیمی به ما می آموزند که انسان تنها دارای یک حیات دنیوی و یک سرنوشت جنسی به شکل یا مرد و یا زن و یک نفس یا یک خود و یا یک من می باشد. این حیات دنیوی پس از مرگ به حیات برزخی با پادش های موقت بهشتی و جهنمی تبدیل و بعدا به دو حیات جاودانه بهشتی و جهنمی منجر می گردد. طوریکه می دانیم باور دینی نه قابل اثبات می باشد و نه قابل رد. اما پیشوایان و مراجع تقلید ادیان توحیدی بر این باورند که محتوای کتب دینی از طرف خداوند متعال در قالب وحی به بنیان گذاران ادیان و مخترعین یوغ های سبک و سنگین شرایع دینی ابلاغ گردیده و حقایق مطلق می باشند و جالب تر اینکه هرکدام از آنان فقط دین و کتاب دینی خودرا کامل و حقیقی می پندارند و محتوای کتب دینی دیگران را تحریف شده. در این رابطه چیزی که مسلّم و بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد و می توان با خیال راحت و اطمینان خاطر به آن باور داشت این است که اگر پیشوایان و مراجع تقلید دینی این ادیان و مذاهب نه در آسیا و اروپا بلکه در بین اسکی مو ها در آلاسکا متولد می شدند، دیگر چنین ادعاها یی را نمی کردند. علم فیزیک هم به انسان می آموزد که تنها خمیر مایه واحد و یگانه این کیهان و یا جهان فیزیکی و یا این عالم شهودی انرژی می باشد. بعضی عارفان دینی این خمیر مایه واحد و یگانه را عشق می دانند. اگر حقیقتا عشق خمیر مایه اولیه یا ازلی عالم شهودی باشد، باید اصل هم ارزی عشق و انرژی به زبان ریاضی قابل فرمول بندی باشد. به این معنا که عشق و انرژی قابل تبدیل بهمدیگر باشند و برای این کار باید در قدم اول ثابت طبیعی تناسب اصل هم ارزی کشف شود. درست همانطور که ثابت تناسب اصل هم ارزی جرم و انرژی برابر با c بتوان 2 می باشد. برای این کشف باید عنصر عشق مثل یک کمیت فیزیکی قابل اندازه گیری باشد که نیست. در مورد روح و ماده هم به همین ترتیب. اصل هم ارزی روح و ماده زمانی به زبان ریاضی قابل فرمولبندی خواهد بود که ثابت طبیعی تناسب کشف شود و آنهم زمانی امکان پذیر می شود که روح مثل ماده قابل اندازه گیری باشد که نیست. حال تکلیف چیست و چه باید کرد ؟ ... [مشاهده متن کامل]
شاید بهترین راه این باشد که از صبر مطلق و بیکران خداوند تقلید و پیروی کنیم و منتظر بمانیم که در آینده های دور دست شناخت و دانش علمی آنقدر گسترده گردد و جهانشمول شود که باور های دینی به تدریج در ذهن و زبان و خط انسان رنگ به بازند و بطور کامل محو گردند. اما از طرفی دیگر می دانیم و آگاه هستیم که پیشوایان و مراجع تقلید دینی آرزوی جهانی شدن دین و مذهب خودرا در دل و سر می پرورانند و خودرا جانشین و خلیفه خداوند و یا پدر آسمانی روی زمین می پندارند و سعی و کوشش آنان این است که به حاکمیت مطلق برسند و تربیت و هدایت بشر را در قبضه خود در آورند. حاکمیت مطلقه دین مسیحیت در طی قرون وسطا ( وسطی ) در اروپا بهترین مثال در این زمینه می باشد و طوریکه میدانیم دین اسلام حدود شش قرن و نیم جوان تر از دین مسیحی است و شاید پیشوایان و مراجع تقلید این دین آرزوی پا گذاشتن جای پای پیشوایان و مراجع تقلید دین مسیحیت را در دل و سر خویش می پرورانند و در صدد دستیابی به حاکمیت مطلقه در سرزمین های اسلامی می باشند. این حقیر راه صبر و مدارا را برگزیده ام و با این وجود در صدد حل مسئله می باشم، حداقل برای فرد خودم. پس از زیر رو و سبک و سنگین کردن فراوان مفاهیم ماده ؛ روح ؛ روان ؛ جان ؛ نفس یا من یا خود ؛ تولد و مرگ ؛ حیات به این نتیجه نهایی رسیده ام که نه تنها روح بلکه ماده هم با یک سهم مساوی با روح ، امر خداوند متعال می باشد و نه امر شیطان . نه تنها روح و ماده بلکه هر چیز که هست و نیست همگی امر خداوند متعال می باشند و از این حد و مرز هم عبور کرده و به این نتیجه رسیده ام که غیر از خداوند سبحان و متعال هیچ چیز دیگری وجود ندارد. زیرا اگر یک چیز دیگری ولو به ریزی و ناچیزی یک اتم غیر از خداوند وجود داشته باشد، آن چیز با حد ناچیز و ناتوان خویش، نامتناهی و بیکران و بینهایت بودن هستی و وجود خداوند را زیر سوال خواهد برد و این مفاهیم توصیفی را بیرون از مرز و محیط و محدوده ناچیز وجود خویش به نیمه متناهی و نیمه بیکرانی و نیمه بینهایت تبدیل خواهد کرد. این حقیر به فرمولبندی توحید دینی به زبان عربی در قالب عبارت 《 لا اله الا الله به معنای خدایی دیگر غیر از الله وجود ندارد 》 احترام کامل دارم ، اما فرمول بندی خودم از توحید حقیقی و واقعی عبارت است از : نه تنها خدایی دیگر بلکه هیچ چیزی غیر از خدا و جود ندارد. پنداشتن و یا باور به اینکه خداوند متعال خارج از عالم شهودی یا جهان فیزیکی و جدا از آن و در ورای آن قرار و سکونت و ماوا دارد، نشانه بارز و آشکار ثنویت یا دو گانه اندیشی می باشد و نه نشانه توحید. زیرا اگر خداوند متعال بیرون و جدا از جهان باشد، آنگاه نامتناهی بودن و بیکرانی و بینهایت بودن هستی و وجود وی بی معنی خواهند گردید. همچنین اگر عالم غیب در ورای عالم شهود و جدا از آن وجود داشته باشد، دیگر نمیتواند بیکران و بینهایت باشد و خیلی مثال های ساده دیگر از این قبیل . همچنین به این نتیجه رسیده ام که انسان تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل 《 یا مرد و یا زن 》 نمی باشد بلکه 5 نوع سرنوشت جنسی و یا پنج سکه جنسی دو رویه. همچنین افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نیستند بلکه 10 تا من یا خود و یا نفس مجرد. به این معنا که هر فرد انسانی در نظام احسن آفرینش مبداء از 10 انسان آفریده شده است، مشتمل بر 5 آدم و 5 حوای خودی. بر اساس این دو حقیقت انسان بر خلاف باور ادیان ابراهیمی تنها دارای یک حیات دنیوی نمی باشد بلکه حیات های بیشمار دنیوی با درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان یا امکان اخَس و دیگری نهایت کمال یا امکان اشرف و این دو سر حد محصور و محدود اند بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد که هردو یکی و واحد و یگانه می باشند. طبق باور این حقیر ماده و روح یک دوقطبی نوسانگر را تشکیل داده اند که محتوای کل جهان یا کیهان را در بر دارد. قطبین این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر می باشند بلکه از استعداد و قابلیت تبدیل بهمدیگر بر خوردارند. این تبدیل به دو گونه و یا طریق صورت می پذیرد؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. افزایش و کاهش جمعیت موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی از نوع تبدیل غیر مستقیم می باشند و تبدیل مستقیم فقط در اولین لحظات وقوع مه بانگ های متوالی و اولین لحظات انبساط های کیهانی به وقوع می پیوندد. در آن لحظات اولیه تصمیم گرفته میشود که کدام یک از این دو قطب به نهایت وسعت و گسترش و بزرگی برسد و دیگری در بطن و پیکره آن به بذر قابل رشد تبدیل گردد. این تصمیمات از پیش با علم و آگاهی و اطمینان مطلق توسط خداوند متعال گرفته شده و مُهر و موم قضا و قدر بر آنها نهاده شده است و هیچ نیرویی نمی تواند خللی در آنها ایجاد کند. تفاوت این گونه مطلق گرایی با مطلق گرایی و سلطه جویی دینی این است که میتواند مورد تائید شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی قرار گیرد. همچنین تولد و مرگ هم یک دوقطبی نوسانگر اند که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم دیگر بلکه از استعداد و قابلیت تبدیل بهم و جایگزنی بر خوردار اند. در لحظه بسته شدن نطفه قطب مرگ به نهایت قلت می رسد و به بذر قابل رشد تبدیل می گردد و در زمینه یا بستر قطب مقابل یعنی تولد خانه نشین می شود و در انتظار غلبه و پیروزی بر همزاد و رقیب طبیعی خویش می نشیند. در لحظه فرا رسیدن اجل معلق و یا طبیعی ، بذر قطب مرگ یکباره به نهایت رشد خود می رسد و جای همزاد خویش یعنی قطب تولد را میگیرد و قطب تولد به بذر قابل رشد تبدیل و در زمینه یا بستر مرگ خانه نشین می شود و منتظر غلبه و پیروزی بر همزاد خویش در فرصت مناسب دیگری می ماند. قطب تولد چنین فرصتی را دیگر در این عالم شهودی بدست نمی آورد بلکه در عالم شهودی بعدی که از طریق وقوع مه بانگ بعدی بر اثر نوسان باز و بسته شدن یا انقباض و انبساط محتوای جهان یا کیهان، از نو آفریده می شود. در قرآن یک اشاره شده است که خیلی جالب می باشد و آن اینکه قبل از تولد، مرگ وجود داشته است. مترجمین و مفسرین برجسته قرآن هنوز این معما را حل نکرده اند : یعنی چه که اول مرگ وجود داشته است و تولد از بستر و زمینه مرگ به پیدایش رسیده است ؟ حل صحیح و حقیقی این معما این است که انسان در مبداء یعنی قبل از نزول هستی و آغاز سفر دنیوی دارای حیات بهشتی در سطح کمال ایده آل بوده است و آن حیات ایده آل دیگر وجود ندارد بلکه پس از پایان سلسله طویل حیات های موقت و ناقص دنیوی دوباره در معاد برقرار خواهد گردید و پس از طی آن حیات بهشتی سفر دیگری آغاز میگردد با حالات و کیفیات برتر و مرغوب تر از سلسله حیات دنیوی پیشین یا قبلی و این روند بدون هیچ گونه پایانی خواهد بود که میتوان آنرا 《 سفر بینهایت 》 و نه سفر به بینهایت، نامید و در کلیه جهان های موازی و حقیقی و واقعی و مساوی و بیشمار موجود در اطراف این جهان مساوی و برابر و همسان جاری می باشد. در صورت علاقه بیشتر خواننده گرامی میتواند در همین سایت ارزشمند به جهان های موازی و دنیا های موازی مراجعه نماید. امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم. در پایان یک نکته بسیار مهم: ادیان ابراهیمی بر این باور اند که آدم و حوا به علت گناه از باغ بهشت طرد گردیده و به علت همان گناه هم خود آنان و هم نسل های آندو دچار پدیده پیری و فرسودگی و مرگ گردیده اند و این حقیر بر این باورم که این داستان یک افسانه تخیلی - اوهامی بیش نمی باشد و انسان در طول حیات بهشتی خویش مرتکب هیچگونه گناهی نشده و از بهشت هم رانده نشده است. بهشت باغ نبوده و نیست بلکه برترین سطح کمال ایده آل هستی می باشد و بیکران و هیچ چیزی نمی تواند از آن به بیرون طرد گردد زیرا خارج و یا بیرون ندارد.
معنا و مفهوم زندگی به نظر من لذت بردن می باشد. لذت بردن هم درجات مختلف و بی شماری دارد. زندگی بطور کلی بر دو نوع است؛ یکی مطلق و بدون آغاز و پایان که به خداوند متعال به عنوان کل تعلق دارد و دیگری نسبی ... [مشاهده متن کامل]
و جزئی و محدود و موقتی و دارای آغاز ها و پایان های بی شمار . این زندگی های نسبی به موجودات زنده و افراد انسانی تعلق دارند به عنوان اجزای کل. کل در سفر بینهایت به سر می برد و این سفر همانطوریکه از نامش پیداست هرگز به پایان نمی رسد. این سفر مکانی نیست یعنی هیچ موجود زنده و غیر زنده ای از این جهان به جهانی دیگر منتقل نمی شود بلکه زمانی است و تحول از یک حالت و سامان یا نظم کلی به یک حالت و نظم کلی دیگری. محتوای این جهان یا عالم شهودی دارای یک عمر کلی می باشد که به دهر کیهانی معروف و برابر است با فاصله زمانی وقوع دو مه بانگ متوالی. کیهان به عنوان کل دارای تولدها و مرگ های بیشمار است که هر بار با وقوع یک مه بانگ و آغاز انبساط متولد می شود و در آخرین لحظه انقباض مجدد، می میرد. سلسله حیات های موجودات زنده همیشه در بطن و همراه با تسلسل حیات های کلی کیهانی می باشند. زندگی های کلی کیهانی و زندگی های موجودات زنده هر بار در فواصل زمانی کاملا معین ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان ) تکرار می گردند، اما نه بطور صددرصد مثل حیات قبلی بلکه همیشه در سطحی برتر و کمال یافته تر از سطح پیشین. سلسله حیات های دنیوی در پایان سیر و سلوک خویش بسوی کمال در معاد دوباره به حالت نظام احسن آفرینش اولیه مبدئی باز میگردند و حیات های دنیوی به حیات های بهشتی در سطح کمال ایده آل منجر می گردند و کلیه افراد انسانی بدون استثناء به نهایت لذت و شادی و خرّمی و صلح و صفا و سلامتی و زیبایی و خوبی و هنر و دانایی و توانایی می رسند و دوباره با خود و خداوند بطور کامل آشنا میگردند و بدون پیری و فرسودگی و میرایی آن حیات بهشتی را به سر می برند و پس از آن، محتوای کیهان دوباره بر اثر انقباض نزول می باید و سفر بعدی و سلسله طویل حیات های دنیوی دوباره آغاز میگردد و آنهم در سطحی برتر و کمال یافته تر از سطح سلسله حیات های دنیوی پیشین و الا آخر بدون هیچگونه پایانی. تعیین طول عمر حیات ها و یا دهر های بیشمار بهشتی که همگی در طول سفر بینهایت ( نه سفر به بینهایت ) برابر می باشند، خارج از توان معرفت دینی و استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و ذوق و شوق و کشف و شهود عرفانی و شناخت علمی می باشد و فقط خداوند متعال به آنها علم و آگاهی کامل دارد. دو نکته بسیار مهم در این زمینه این اند، یکی اینکه انسان در طول سفر بینهایت هرگز از قبر بر انگیخته نمی شود بلکه همیشه دوباره از مادر متولد می گردد و آنهم هربار در سطحی برتر و کمال یافته تر از سطح قبلی و دیگری اینکه انسان هیچگاه توسط خداوند متعال مورد استنطاق و مؤاخذه و بازپرسی و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نمیگیرد و به عذاب جهنمی محکوم نمی گردد. زیرا در پهنه هستی و وجود نامتناهی و بیکران و بینهایت خداوند متعال هیچ جهنم دیگری وجود ندارد غیر از جهنم های مه بانگی که در طول سفر بینهایت تعداد آنها در این جهان و در کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار موجود در اطراف آن ، باهم برابر و بیشمار خواهند بود. نکته مهم دیگر این است که پس از فرا رسیدن لحظه مرگ ، مکانیزم درک گذر زمان بطور کامل مختل می گردد و درست به همین دلیل خواب ژرف و بسیار طولانی مرگ ( که همیشه برابر با حاصلضرب عدد 7 در طول عمر کلی کیهان خواهد بود ) از دیدگاه خفته مردگان به یک ثانیه تقلیل می یابد. اگر خواننده گرامی سوال کرد که چرا 7 بار و نه 1 بار طول عمر کلی کیهان ؟ پاسخ به این سوال ساده نیست و بیان آن در این فرصت کوتاه مقدور نیست. اما می توان در همین سایت به بحث هفت آسمان مراجعه نمود.
زندگی به انگلیسی چه جوری نوشت میشه
Life
زندگی پهلوی: zindagih ( زیندَگی ) در زبان تاتی و تالشی هنوز به همین صورت تلفظ می شود.
زندگی؟: ) به نظر من زندگی دو روز هس همیشه دنبال کاری باش که دوس داری انجام بدی عاشق شو بچه دار شو پدر شو مادر شو دنبال مال دنیا نباش حرس نزن به حرف مردم اهمیت نده مگر اون ها میخوام زندگی و آینده ی ترو ... [مشاهده متن کامل]
بسازن پس جوری زندگی کن که همیشه خوشحال و سالم باشی همیشه تو زندگی کاری کن که دوس داری حتی اگه اشتباه باشه🖐🏿💗
ژین
زنگی یعنی کارایی که ما تا موقع مرگ انجام می دهیم که ممکن است گاهی از ان لذت ببریم یاگاهی . . . . . . . گاهی اوقات فکر میکنی که با مرگ عزیزت زندگیت را از دست میدهی . ولی آدم باید زندگی کندچه بسا زندگی برای ان تلخ باشد
زندگی با زنده بودن فرق دارد زنده بودن یعنی خوردن اشامیدن خوابیدن و راه رفتن و چیز هایی که در این ها خلاصه میشه. . . اما زندگی یعنی تلاش برای لذت بردن از لحظه لحظه ثانیه ها ، استفاده و دریافت کوچکترین زمان . . . ... [مشاهده متن کامل]
زندگی همچون اب در لیوانی ترک خورده است . . . بخوری تموم میشه نخوری حروم میشه پس از ان لذت ببر
زندگی: دکتر کزازی در مورد واژه ی "زندگی " می نویسد : ( ( زندگی در پهلوی ریخت زندگیه zindagīh به کار می رفته است . ) ) ( ( خور و خواب و آرام جوید همی، وز آن زندگی کام جوید همی . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )
حیات دوره ای که در دنیا و در جهان دیگر زندگی میکنیم
زندگی یعنی لحظه و اکنون و دیدن حیات حقیقی و آب زندگی یعنی آگاهی در لحظه
زندگی ترامه ای است که عشق می سراید و نشاط زندگی همان عشق است است که به خرکت در آمده است . عشق و شادیآور زندگی هنگامی نصیبتان می شود که آتش عشق را گرامی بداربد و بیامو زید همواره آن را روشن و فروزان نگه دارید
معاش
live
زندگی یا زیست یا حیات یعنی فاصلهٔ میان تولد تا مرگ موجود زنده، پس از تولد شروع به رشد و تکامل می کند و در نهایت، به واسطهٔ مرگ، این روند متوقف می گردد. [۱][۲] در برخی ادیان، زندگی پس از مرگ نیز تعریف شده است. زندگی می تواند از دید مادی و معنوی جدا شود. ... [مشاهده متن کامل]
اعمال حیاتی [ویرایش] تنفس مهمترین عامل حیاتی است. بعد از آن خوردن و آشامیدن عمل حیاتی محسوب می شوند. جریان خون - رشد و نمو - تولید مثل و. . نیز جزئی از اعمال حیاتی مشترک در بسیاری از موجودات زنده هستند پانویس [ویرایش] ↑ #^ ب Koshland جونیور، دانیل E. ( ۲۰۰۲ مارس ۲۲ ) . «ستون هفت تن از زندگی»: علوم ۲۹۵ ( ۵، ۵۶۳ ) ۲۲۱۵ - ۲۲۱۶. doi: ۱۰٫۱۱۲۶/science. ۱۰۶۸۴۸۹. PMID ۱۱، ۹۱۰، ۰۹۲. http://www. sciencemag. org/cgi/content/full/۲۹۵/۵۵۶۳/۲۲۱۵. Retrieved ۲۰۰۹ - ۰۵ - ۲۵. راهنما ۲۰۰۹/۰۵/۲۵. ↑ #^ آمریکایی میراث فرهنگ لغت به زبان انگلیسی، نسخه ۴th، منتشر شده توسط هوتون Mifflin شرکت، از طریق:Answers. com از ویکی پدیا همچنین: Life ( cf. biota ) is a characteristic that distinguishes objects that have signaling and self - sustaining processes ( i. e. , living organisms ) from those that do not, [1][2] either because such functions have ceased ( death ) , or else because they lack such functions and are classified as inanimate. [3][4] Biology is the science concerned with the study of life. Living organisms undergo metabolism, maintain homeostasis, possess a capacity to grow, respond to stimuli, reproduce and, through natural selection, adapt to their environment in successive generations. More complex living organisms can communicate through various means. [1][5] A diverse array of living organisms ( life forms ) can be found in the biosphere on Earth, and the properties common to these organisms—plants, animals, fungi, protists, archaea, and bacteria—are a carbon - and water - based cellular form with complex organization and heritable genetic information. In philosophy and religion, the conception of life and its nature varies. Both offer interpretations as to how life relates to existence and consciousness, and both touch on many related issues, including life stance, purpose, conception of a god or gods, a soul or an afterlife. Contents [hide] 1 Early theories about life 1. 1 Materialism 1. 2 Hylomorphism 1. 3 Vitalism 2 Definitions 2. 1 Biology 2. 2 Biophysics 2. 3 Living systems theories 3 Origin 4 Conditions for life 4. 1 Range of tolerance 4. 2 Extremophiles 4. 3 Chemical element requirements 5 Classification of life 6 Extraterrestrial life 7 Death 7. 1 Extinction 7. 2 Fossils 8 See also 9 Notes 10 References 11 Further reading 12 External links Early theories about life Materialism Plant life Herds of zebra and impala gathering on the Maasai Mara plain An aerial photo of microbial mats around the Grand Prismatic Spring of Yellowstone National Park Some of the earliest theories of life were materialist, holding that all that exists is matter, and that all life is merely a complex form or arrangement of matter. Empedocles ( 430 BC ) argued that every thing in the universe is made up of a combination of four eternal "elements" or "roots of all": earth, water, air, and fire. All change is explained by the arrangement and rearrangement of these four elements. The various forms of life are caused by an appropriate mixture of elements. For example, growth in plants is explained by the natural downward movement of earth and the natural upward movement of fire. [6] Democritus ( 460 BC ) , the disciple of Leucippus, thought that the essential characteristic of life is having a soul ( psyche ) . In common with other ancient writers, he used the term to mean the principle of living things that causes them to function as a living thing. He thought the soul was composed of fire atoms, because of the apparent connection between life and heat, and because fire moves. [7] He also suggested that humans originally lived like animals, gradually developing communities to help one another, originating language, and developing crafts and agriculture. [8] In the scientific revolution of the 17th century, mechanistic ideas were revived by philosophers like Descartes. Hylomorphism Hylomorphism is the theory ( originating with Aristotle ( 322 BC ) ) that all things are a combination of matter and form. Aristotle was one of the first ancient writers to approach the subject of life in a scientific way. Biology was one of his main interests, and there is extensive biological material in his extant writings. According to him, all things in the material universe have both matter and form. The form of a living thing is its soul ( Greek psyche, Latin anima ) . There are three kinds of souls: the "vegetative soul" of plants, which causes them to grow and decay and nourish themselves, but does not cause motion and sensation; the "animal soul" which causes animals to move and feel; and the rational soul which is the source of consciousness and rea . . .