زندان

/zendAn/

    imprisonment
    jail
    lockup
    prison
    bastile
    bastille
    gaol
    hold
    penitentiary
    calaboose
    cooler
    hoosgow
    jug
    pen
    slammer
    clink
    quod

فارسی به انگلیسی

زندان ابد
life imprisonment, life sentence

زندان اسیران در جنگ دوم جهانی
stalag

زندان انفرادی
solitary confinement

زندان زیرزمینی
dungeon

زندان شکنی
jailbreak

زندان صحرایی
prison camp

زندان گریزی
jailbreak

زندان مجرد
solitary confinement

زندان کردن
jail, lock

زندان یک نفری
cell

مترادف ها

tolbooth (اسم)
تالار، زندان، گیشه دریافت عوارض راه، نواقل

jail (اسم)
حبس، زندان، محبس

coop (اسم)
قفس، زندان، مرغدان، اغل گوسفند

grate (اسم)
زندان، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجره ای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، صدای تصادم

prison (اسم)
حبس، زندان، محبس

bridewell (اسم)
زندان، تادیب گاه، دار التادیب

dungeon (اسم)
زندان، محبس، سیاه چال، مزبله دان

gaol (اسم)
زندان، محبس

quod (اسم)
زندان

house of correction (اسم)
زندان، دار التادیب

calaboose (اسم)
حبس، زندان، محبس

hothouse (اسم)
زندان، گلخانه، گرمخانه

presidio (اسم)
دژ، زندان، پادگان، پادگان مجزا

pokey (اسم)
کهنه، زندان

tollbooth (اسم)
تالار، زندان، گیشه دریافت عوارض راه، نواقل

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی زندان از ریشه ی دو واژه ی زند و آن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

زندانزندانزندانزندانزندانزندان
سولدانی یا سیاه چال
زندان واژه فارسی و از کلمه زنده گرفته شده یعنی جایی که فرد دوباره با مجازات و تنبیه و حبس و. . . دوباره زنده میشود. زندان یعنی زنده کننده یعنی به یک مرتبه بالاتر ارتقا یافتن یعنی مجبور شوی از درجازدن ها و بدی ها دست برداری و رشد کنی
زندان=سجن
نواخانه . . .
تنها جائی اگه اشتباه کردی بیرونت نمیکنند؛ زندان است.
واژه زندان
معادل ابجد 112
تعداد حروف 5
تلفظ zendān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: z ( i ) ndān]
مختصات ( زِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی zendAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
جایی که شخص در آزاد نیست و آزادی ندارد و محصور و محدود است.
free hotel ( n. ) ( also free home, free motel ) [i. e. one pays nothing for one’s accommodation]
( US ) a prison
home of rest ( n. )
a prison
Irishman’s theatre ( n. )
( UK und. ) a prison
غار غم . [ رِ غ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زندان و بندخانه و گور و قبر گناهکاران باشد. ( برهان ) . زندان . بندخانه . محبس .
مرگ حق است. کسانی که در زندان کشته می شوند پاک میشوند
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=o7Q1BD0ixaY
نواخانه. [ ن َ ن َ / ن َ ن ِ] ( اِ مرکب ) زندان. ( غیاث اللغات ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . بندی خانه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . محبس. ( انجمن آرا ) :
ببوسی گرت عقل و تدبیر هست
ملکزاده را در نواخانه دست.
سعدی ( انجمن آرا ) .
زندان همان سیاهچال است.
ریخت اولیه کلمه از سو نا دان بوده جایی که نور ندارد سو همان نور است و نه دان پسوند است و متضاد دان است مثل قلمدان و قلم ندان
سونَدان به شکل زوندان و زندان در آمده است
دوساق، دوساق خانه، حبس خانه
لهجه و گویش تهرانی
زندان

زندان وحشت آفرین 2500 ساله مربوط به دوران هخامنشیان است که به نام غار قلعه جوق شهرت دارد. در باور اسطوره ای مردم این منطقه محل زندگی مار چهل دم است.
http://www. negahmedia. ir/media/show_video/50993
اسیرخانه ، اسارتگاه
زندان واژه ای پارسی هست.
زندان = زین دان
"زین" به معنای کشیک و پایش است و "دان" هم پسوند جای و مخزن است. پس زندان جایی است که در آن کشیک داده می شود.
در زبان عامیانه و خودمانی به زندان ، واژه "هُلُفدونی" هم میگن. و در انگلیسی هم معادلش را داریم؛nick
nick" is a slang for prison "
ندامتگاه، اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق خانه، سجن، سلول، سیاهچال، محبس، هلفدونی، نواخانه
زندان : تحریف شده ی زنده دان به معنای محل نگهداری افراد اسیری بوده که پس از جنگ زنده مانده اند.
هلفدونی
مرگ تدریجی
بدتر از مرگ
هلفدونی. ندامتگاه. محبس. نواخانه
محبس
ندامتگاه
فقط اینو بدون که جای بدیه
نواخانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)