پست، فروتن، خاضع، محقر، زبون، خاکی، خاشع، بدون ارتفاع
despicable(صفت)
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر
پیشنهاد کاربران
تحمل را به خود کن رهنمونی نه چندانی که بار آرد زبونی به جایی که بدخواه خونی بود تواضع نمودن زبونی بود زبونی چه دیدی که توسن شدی چه بیداد کردم که دشمن شدی به خود ننگ را رهنمونی کنم ... [مشاهده متن کامل]
که پیش زبونان زبونی کنم هزبری که از سگ زبونی کند خر پیر با او هرونی کند طالع کارت به زبونی درست دل به کمی غم به فزونی درست خانه من جست که خونی کجاست ای شه ازین بیش زبونی کجاست این چه زبونی و چه افکندگیست کاه و گل این پیشه خربندگی است وگر در ستیزش مدارا کنم زبونی به خلق آشکارا کنم زبونی چه دیدی تو در کار ما که بردی سر از خط پرگار ما . بر کشتن آن که با زبونی است تعجیل مکن اگرچه خونی است
بیدادکشی زبونی آرد نابودی و سرنگونی ارد
مسکین ابن آدم؛ تقتله العفطة! انسان چقدر زبونه واز مرگ در غفلته؛ با یه نیش پشّه یا عطسه یا جرعه آب یا ویروس . . . بمیره!