روبرو بودنappositionروبرو شدن باmeetروبرو شدن با گردن کلفتیoutbraveروبرو شدن شجاعانه باbraveروبرو کردنconfront
adverse (صفت)مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبروopposite (صفت)ضد، روبرو، وارونه، متناقض، نقیض، مقابل، معکوس، از روبروhead-on (صفت)روبرو، مستقیمvis-a-vis (قید)روبرو، با هم، مقابل
درزبان منطقه ای درمرکز ومیان دیار خراسان وگلستان وسمنان ومازندران معروف به دیباج ( چارده کلاته ) روبروبمعنی یواش یواش، ، ، مثلا:میسازی خونه ات رو روبرو ( یواش یواش )Opposite مثلا میخوایم بگیم پیاده رو روبرو: the pavement oppositeسینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . . سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.فراروی+ عکس و لینک