formality
رسمی و مستلزم پوشیدن لباس رسمی
formal
رسمی کردن
formalize
رسمی
/rasmi/
فارسی به انگلیسی
رسمی و مستلزم پوشیدن لباس رسمی
رسمی کردن
مترادف ها
جدی، رسمی، گرفته، موقر، باتشریفات
قرار دادی، رسمی، لباس رسمی شب، صوری، دارای فکر، تفصیلی، مقید به اداب ورسوم اداری
رسمی، پای بند تشریفات وتعارف
رسمی، موثق و رسمی
رسمی
رسمی، دارای نشاسته، شبیه نشاسته، اهاری، اهاردار
پیشنهاد کاربران
رسمی صفت عربی است
آیینیک یا آیینی
رسمی: اداری
رسمی: ساختارمند
آموزش رسمی ندیده اند: آموزش ساختارمندی ندیده اند
آموزش رسمی ندیده اند: آموزش ساختارمندی ندیده اند
عادی ، طبیعی مرسوم
هنجارین، آیینی، آیین مند، آیین نامه ای، سازمانی
رسمی
بنیادین
رسمی: بنیادین
Official: بنیادین
Official: بنیادین
در پارسی " رستادی "
این واژه عربی است و پارسی آن نیوگین می باشد که واژه ای سنسکریت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)