belly ride noun sexual intercourse US, 1993 • — Kenn “Naz” Young, Naz’s Dictionary of Teen Slang, p. 7, 1993 • Roland decided he would find a way in, even if it meant forgoing the belly ride in Berkeley. — Stephen J. Cannell, Runaway Heart, p. 34, 2004
چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید: آمُرزش، بخشش - درگذشتن، مُردن ... [مشاهده متن کامل]
گرچه در اوستا از ریشه مَرگ هست! به گونه مَرِزدا ( mareždā ) خوانده می شود! ) ) . پهلوی: مَرز ( marz ) ، مَرزیهِند ( marzīhēnd ) از واژه مرز ( نزدیک، سرحد ) و هَندام ( اندام ) سرهم شده است و سپس به گونه: "مَرزَند یا مَرزیدن" درآمده است! . معنی: نزدیک شونده به اندام زایِشی ( تناسلی و جنسی ) - همبستری، همخوابگی، هماغوشی، آرامیدن ( آرمیدن ) ، مُضاجعه، جِماع، نزدیکی، قِران شونده، درآمیزی، گُشنی، ژادِش ( گایِش ) ، سکس کردن ( sex, sexual ) ، رابطه جنسی . ( ( چند نمونه دیگر در پهلوی که بهتر است بدانیم: هَمارمونی ( Hamarmuni ) : روی هم آرامیدن، همخوابگی! مایِش ( Mayesh ) ، مایِشن یا مالیشن: همبستری و مالش! سپوختن، سپوزش، سپوزیدن: فرو کردن، بُردن، به زور فشار دادن تن ویمخت ( Tanvimext ) : برهنه کردن، جامه از تن درآوردن به هنگام آمیزش ) ) . پس بهترین واژه برای "sex" >>> "مَرزَنده" هست که گونه های گوناگونی هم دارد! . شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند26: ud kē pad dānišn, zan ī daštān "marzēd", pānzdah tanāpuhl ud šast stēr wināh ō bun معنی: و هر که دانسته با زنِ دَشتان "هم خوابگی، سکس" کند، پانزده تنافور ( تَناپور! ) و شصت اَستیر گناه بر او ( ذمه، وی ) باشد ( ( هر "استیر": برابر با چهار درهم بود! ) ) . گاه به همانند واژه "نزدیکی" دو معنا دارد و به معنی نزدیک شدن هم می دهد! در کارنامه اردشیر پاپکان، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند5: axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar "marzīhēnd" ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) یا سرپرست ستاره شناسان، به پاسخ گفت: که "دوآپتان، جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( مشتری ) باز بالست ( اوج، بالا ) آمد و از بهرام ( مریخ ) و آناهید ( زهره ) به کسته ( طرف، سوی ) هفت اورنگ ( دب اکبر ) و شیر اختر ( برج اسد ) "مَرزَند" ( قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری می دهند . "سپوختن" گاه به معنای سرپیچی کردن و دور کردن می آید! کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند8: pābag az ān čiyōn ardawān meh kāmgārtar būd ǰuttar kardan ud ān framān be "spōxtan" nē šāyist معنی: پاپک از آن رو [که] اردوان مِه ( بزرگ ) ، کامکارتر ( کامرواتر، نیرومندتر ) بود، جز آن کردن ( یه کاره دیگه انجام دادن ) و [از] آن فرمان "بِسپوختن ( سرپیچی کردن ) " نه شایست ( شایسته نیست ) ( ( به سخن ( حرفِ ) بزرگتر ها و دانایان گوش فرا دادند! ) )
همخوابگی آمیزش مثلا: آمیزش یک مغول با یک گرگ = درازگوش
رابطه جنسی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: میتونامچر mitunāmcar ( سنسکریت: mithunamcar ) .
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است: میتونام ( سنسکریت: میتهونَم )